چند از نفس دنی، رفعت تقاضا میکنی
چاره از بیچارهای داری تمنّـا میکنی
چند دور از آشنایی! چند دوری از صفا
خویش را در دیدهٔ بیگانگان جا میکنی
کولهباری از گنه بر دوش داری با چه رو
فعل زشت خویش را اینگونه حاشا میکنی
با وجود آن که پیری بر تو مستولی شده
نَقل از نُقلِ دهان و چشم شهلا میکنی
پای تو بر گور نزدیک است آخر از چه رو
اینچنین خود را فدای مال دنیا میکنی
خویش را گم کردهای افسوس در تیه هوس
مشت خود را نزد ارباب خرد وا میکنی
«بوستانی» شو، چرا در خارزار زندگی
جای گل، خار ملامت را تمنّـا میکنی؟!
(مهندس علی بوستانی طاهری- بوستانعشق- صفحه ۱۰۶)
👇
🆔 @Dr_Shariaaty
https://t.me/Dr_Shariaaty/1572
پاسخ ها