امّا دعای من مستجاب شده است!
من هرگز دعا نمیکردهام که خدا برایم خوشبختی و آسودگی و بیدردی آورد، هرگز.
بیدرد یک جماد است، گیاه است؛ انسان، فهم، احساس، چگونه میتواند باشد و رنج نکشد، باشد و دردمند نباشد؟
من به جای بیدردی و بیرنجی همیشه آرزو میکردهام که خدا مرا به دردها و غصّهها و گرفتاریهای پست و متوسط روزمره مبتلا نکند، بکند امّا روحم، دلم، احساسم را در سطحی که این دستاندازهای پست را حس کند، پایین نیاورد!
چه کسانی از چالهچولههای راه رنج میبرند و خسته میشوند و به ناله میآیند؟
کسانی که در سطح زمیناند، آنها که میخزند بیشتر، آنها که میروند کمتر، آنها که میپرند هیچ... آنها که در اوجِ بلند، پرواز دارند حتّی آنها را نمیبینند، متوجّه هم نمیشوند، و من به چنین مقامی رسیدهام؛ البته نه به طور مطلق، بلکه نسبی.
هرگاه دشمنیها و رقابتهای کینهتوزانه و برخی پستیهای اشخاص را نسبت به خودم حس میکنم، میفهمم، با اینکه رنج نمیبرم و آنها را حتّی در دلم میبخشم، امّا از اینکه فهمیدهام، خودم را ملامت میکنم...
چقدر زیباست این سخن علی که: «مردِ ایمان، یک بزرگوارِ گولخوری است»!
دعایم همیشه این بوده است که خدایا رنجهای بزرگ، دردهای بلند و التهابهای زیبا و متعالی و مقدّس بر جانم بریز [...] و حال دعایم مستجاب شده است...
(دکتر علی شریعتی- مجموعه آثار ۳۳- گفتگوهای تنهائی- بخشدوم- صفحهٔ ۷۲۵)
👇
🆔 @Dr_Shariaaty
https://t.me/Dr_Shariaaty/1178
پاسخ ها