من بیماریِ خودنمائی و شهرتطلبی ندارم و گمنامی و تنهائی، دو دوستِ همواره همدم و همپیمانِ مناند و این پیمان را هرگز نشکستهام!
از این رو به آنچه مرا در آن کتاب خواندهاید (و مردم آنچنان خواهندم شناخت)، اهمیتی نمیدهم و میدانید که با همهٔ ایمانی که به سرنوشت مردم دارم و زندگیم را همه وقف مردم کردهام (و این کلمه را میپرستم)، امّا هرگز دلهره این را نداشتهام که مرا چگونه میشناسند و از من چه میگویند؟!
زیرا نه به خودم اهمیت میدهم که وسوسه آن را داشته باشم که مرا درست بشناسند و نه به بینش و فهم عموم اعتقادی دارم که مرا چگونه خواهند دید و خواهند یافت [چون] همیشه به سرنوشت مردم میاندیشم نه به نظرشان!
[...] اگر میبینید من از هر چه پیش میآید و هر سخنی که طرح میشود چیزی میدانم، نه به خاطر آن است که همه چیز میدانم، بلکه به خاطر آن است که در اینجا غالباً هیچکس هیچچیز نمیداند و از اینرو است که در نظرها خیلی جلوه کردهام، و گرنه از نادانی خود و تهیدستیم در علم شرم دارم.
(دکتر علی شریعتی- مجموعه آثار ۱۳- هبوط در کویر- صفحات٣۰۶و٣۰٧)
👇
🆔 @Dr_Shariaaty
https://t.me/Dr_Shariaaty/68
پاسخ ها