من آنچه را دیگران بد میدانند و بدان مرا متهم میکنند، بد نمیدانم و اگر هم بدانم آن را در خود چندان خطرناک نمیشمارم؛
که اگر هم هزار نقص بر من برشمارند؛ حُسنی و محاسنی که دارم و بدانها ارج بسیار میگذارم، مرا بر پا نگاه میدارد؛
و این بدان میماند که مثلاً نقاشی زبردست و هنرمند را متهم کنند که مثلاً بدقیافه است یا حسود است یا ترسو است یا بخیل است یا بداخلاق است یا عصبانی است...
او که به هنر بزرگ خود متّکی است، از این لگدها نمیافتد و اگر هم این عیبها را در او به واقع نشان دهند، باز در سایهٔ حُسنِ بزرگِ خویش، ارج و بهای خویش را میتواند نگاه دارد.
[...] آنچه سخت در خود عزیز میدارم، عزیزتر از جانم، چشمم، عشقم، دینم... یکی بزرگی است و دیگری شرافت و انسانیت...
[...] من از تو ای آشنای من توقع دارم که برای شناخت همین من بیرونی و نمودی من، زحمت درست اندیشیدن و عادلانه قضاوت کردن را به خود بدهی!
[...] این منهای گونهگونهای که دارم و تو «از این همه تضاد و تناقض در من تعجب میکنی»، کدامش زشت است و دروغین است و پَستانه است؟
تو حق داری که یکی یا همه آنها را نپسندی، امّا چگونه آنچه را نمیپسندی لجنمال میکنی و به دشنام میگیری؟!
(دکتر علی شریعتی- مجموعه آثار ۳۳- گفتگوهای تنهائی- بخشدوم- گزیدهٔ صفحات ۹۷۸ تا ۹۸۱)
👇
🆔 @Dr_Shariaaty
https://t.me/Dr_Shariaaty/1159
پاسخ ها