به نظر میرسد توقع اینکه خودکامگان وجود واقعیتی را در ماورای اراده خود بپذیرند، از سادهلوحیِ ضعفا و بینوایان جوامع بشری بوده است.
تعدّی از قانون و پایمال کردن حقوق مردم، گریاندن محرومان و سپس نام قهرمان گذاشتن بر انجام دهندگان این خیانتها و جنایتها برای خودکامگان مبنای اصلی حیات تلقی میگردد!
این نکته را هم باید در نظر گرفت که خودکامگانِ قدرتمند، هوشیارتر از آن هستند که قوانین را با کمال سادگی زیرپا بگذارند و از خشم مردم هیچ هراسی به دل راه ندهند.
آنان به خوبی یاد گرفتهاند که چگونه نخست باید خودشان را در مغزهای شستشو شده مردمِ سادهلوح تا سرحدّ معبودیت بالا ببرند و آنگاه مطلق بودن خود را در فوق همه قوانین برای آن مردم بینوا قابل هضم بسازند.
با این حال با صدای بلند میگوئیم:
مطلق سازی از بشر آن غذائی است که مردم هرچند به زور و حیلههای لطیف شیرین آن را بخورند، بالاخره محال است آن را استفراغ نکنند.
دلایل اثبات کننده این قضیه کلی سرگذشت بسیار طولانی تاریخ ما انسانهاست. آیا فراعنه مصر، سزار بورژیاها و معاویهها و یزیدها و هممکتبان آنان معبودهای جوامع خویش نگشته بودند؟!
(علّامه محمّدتقی جعفری- ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه- جلد ۱۷- صفحه۲۳۴)
👇
🆔 @Dr_Shariaaty
https://t.me/Dr_Shariaaty/810
پاسخ ها