✅ شگفتانگيزترين آدمها از نظر دکتر علی شريعتی:👇
🅱 آدمها بر چهار گونهاند؛ یعنی بر هزار گونهاند امّا همهٔ تقسیمبندیها که به کار ما نمیآید؛ ما با همین چهار جور آدم سر و کار داریم:
۱- آدمهائی که سردرشان بلند و پر ابهت است و چشمگیر ؛ گوئی سردر قصری است، بیننده را میگیرد، چشمش را پر میکند و روحش را تسخیر مینماید؛
[...] بیننده که در برابر عظمت این سردر، خود را از حقارت، یک گربهٔ کوچک احساس میکند که از لای در، از زیر در، باید به درون بخزد، پا به داخل داخل این الموت میگذارد، چه میبیند؟
یک صحن حیاط نقلی موزائیکی ۶۷ متر مربع! با چند متری هم که قطر دیوارها اشغال کرده است؛ یعنی ۳۵ سانتیمتر برای هر دیواری باید حساب کرد و از این ۶۷ متر کاست. چهار قدم و خوردهای که بر میداری، دیوار مقابل یقهات را میگیرد که: کجا؟ تمام شد، تمام؛ همین بود! چی تموم شد؟
فضای این بنا تمام شد، صحن همین بود! [...]
۲- بعضیها برعکسند؛ سردر متواضع و خودمانی و سادهٔ باغی را دارند، یک لنگ در چوبی بیرنگ و ارزان قیمت و بینقش و نگار، که دست هر کسی به سردرش میرسد.
اغلب باز هم هست؛ قفلی و کلیدی و دربانی ندارد، با یک اشارهٔ دست باز میشود؛ بیهوا و بیهراس وارد میشوند؛
[...] از این قرطیبازیهای لوس و اطواری خبری نیست!
[...] در پیرامون این میدانگاه، راههای پر پیچ و خم بسیاری است که از زیر انبوه درختان و گلهای وحشیای که آزادانه سر بهم دادهاند و از هر سو دست در گریبان یکدیگر بردهاند، میگذرند و به درون باغ میروند؛
[...] اینجاست که ابهت و پیچیدگیِ بنا بر روحش میافتد و او را به حیرت میکشاند! هرچه پیشتر میرود و بیشتر میگردد، بیشتر این اندیشه در مغزش قوّت میگیرد که: مثل اینکه عمر پایان میگیرد و دیدن همهٔ دیدنیهای این باغ پایان نمیگیرد، مثل اینکه این راههای پر پیچ و خم بیانتهاست؛
[...] خدایا! کجاست اینجا؟ من گم شدم، خودم را اینجا گم کردهام، مثل اینکه هرگز راهی برای خروج نیست؛ از کدام راه آمدم؟ معلوم نیست، راه خانهام را از یاد بردهام، خانهام را هم از یاد بردهام، من مثل اینکه باید همیشه همینجا باشم، همینجا بگردم و سیاحت کنم، مثل اینکه از اول هم اینجا بودهام، مثل اینکه همینجا به دنیا آمدهام و [...]
۳- آدمهائی که وقتی حضور دارند بیشتر «هستند» تا وقتی که غایباند. وقتی که غایباند اصلاً نیستند، یا برعکس فقط وقتی هستند، حضور دارند و وقتی که نیستند، غایباند؛ البته عدهای هم هستند که وقتی هم حضور دارند نیستند. امّا اینها به درد تقسیمبندی هم نمیخورد! گرچه در شمار زیادند و چهرههای درخشانی هم از اساتید و رجال و اعاظم در میانشان کم نیست، بلکه بسیار است!
۴- و آدمهائی که وقتی غایباند بیشتر «هستند» تا وقتی که حاضرند! به به! چه آدمهای بزرگ و خوبی! انسانهای خیلی بالاتر از «متوسط».
چقدر اینها غنیمتاند! چقدر زندگی به بودن اینجور آدمها نیازمند است، یک نیاز حیاتی! چه میگویم؟ اینها معنی زندگیاند، روحِ «بودنِ» مایند.
یک بار دیگر بگویم کیف کنید:
آدمهائی که وقتی غایباند، بیشتر «هستند» از وقتی که حضور دارند! و اینهایند آدمهائی که گاه مخاطب حرفهائی قرار میگیرند که نباید خود بشنوند، با این آدمهاست که همیشه در گفتگوئیم، همیشه با اینهاست که حرفهای خوبمان را میزنیم، حتّی حرفهائی را که دوست نداریم بشنوند، به همینهاست که همیشه نامههائی مینویسیم که هیچگاه نمیفرستیم!
حرفهای اصیل، حرفهائی نیستند که برای «شنیدن» زده میشوند، حرفهائی هستند که برای «زدن» زده میشوند؛ نوشتههای اصیل نوشتههائی نیستند که برای خواندن نوشته میشوند، نوشتههائیاند که برای «نوشتن» نوشته میشوند. این حرفها و نوشتهها است که همیشه خطاب به نوع چهارم از آدمهایند و همین حرفها و همین نامهها است که گاه از مرز همین آدمها، همین مخاطبهای خاصِ خویش میگذرند و با اینان نامحرم میشوند و...
(دکتر علی شریعتی- مجموعه آثار ۱۳- هبوط در کویر- گزیدهٔ صفحات ۵۵۶ و ۵۶۱)
👇
🆔 @Dr_Shariaaty
https://t.me/Dr_Shariaaty/1140
پاسخ ها