برادرم!
از من میخواهی که فاضل محترم و محقق با نزاکت و ظریفی باشم؟ چه میگوئی؟!
من به مصر که رفتم، به دیدار اهرام، به جای آنکه بر سر گور فرعونها روم -که همهٔ محققین محترم میروند- یک سر بر سر گور هزاران بردهٔ آفریقایی رفتم که پنجهزار سال پیش، در اینجا، در زمین سنگکشی از اسوان تا قاهره -نهصد و هشتاد کیلومتر راه- هر روز دهها و صدها تنشان میمردند و در این دخمهها دفننشان میکردند؛
نشستم و ناگهان احساس کردم که با این برادرانم حرف میزنم؛ من رنج پنجهزار سال پریشانی و گرسنگی و ستم را بر گورشان تلاوت میکنم و آنان رنج عمر سیاه خویش را با من مینالند.
و به آنان گزارش میدهم که برادران، پنجهزار سال است که شما آرام خفتهاید و من سراسر این تاریخ سیاه را با فرعونها و قارونها و بلعم باعوراها بودهام و زیستهام و رنج بردهام؛
و اکنون، برای نجات از این سه طاغوت هولناک، در فرار از این قصرها و معبدها و گنجینهها، به خانهٔ گلین و متروک فاطمه پناه بردهام و سرم را بر دیوار این خانه نهادهام و هزار و چهارصد سال است به فریب هیچ کافر و مسلمانی نگرفتهام، که در این خانه فاطمه است، علی است، حسن است، حسین است و زینب است...
و میبینم که قومی، اکنون همین خانه را دکان کردهاند و این قبلهای را که برایم کعبهٔ رهائی از پنجهزار سال بندگی جور و جهل است، پایگاه جور و جهل [کردهاند]؛
و شما میگوئید، تحقیقات آهسته و علمی همراه با نزاکت نرم و لطیف اشرافی به عمل بیاورم؟!
منطق شیعههائی چون من، منطق ابوعلیسینا و غزالی و محقق و مستشرق نیست، منطق ابوذر است؛ استخوان پای شتر، بر فرق کعبالاحبار، هر چند پشت سر عثمان!
آخر برادر، دعوا بر سر یک «نظریهٔ علمی» نیست، بر سر میراث عبدالرحمنعوف است! روشن شد؟
(دکتر علی شریعتی- مجموعه آثار ۲۲- مذهب علیه مذهب- صفحه ۳۲۷)
👇
🆔 @Dr_Shariaaty
https://t.me/Dr_Shariaaty/1116
پاسخ ها