«حکایتی آشنا»
«ابن هرمه» شاعر مدیحه سرای حجازی به نزد منصور خلیفه عباسی آمد، منصور وی را عزیز داشت و تکریم کرد و گفت: از من چیزی بخواه!
ابن هرمه گفت: به کارگزارت در مدینه بنویس که هرگاه مرا مست گرفتند، شلاق نزنند!
منصور گفت: اینکه نمیشود، باید حد جاری شود، اصلاً راهی نیست؛ چیز دیگری بخواه و اصرار کرد. اما ابن هرمه بیشتر اصرار کرد!
سرانجام منصور به کارگزار مدینه دستور داد: هرگاه ابن هرمه را مست نزد تو آوردند وی را هشتاد تازیانه بزنید و آورندهاش را صد تازیانه!!!
از آن پس ابن هرمه، مست در کوچهها پرسه میزد و دیگر هیچکس معترضش نمیشد!
آیا این حکایت آشنا نیست؟!🙊😟😰😔😒
👇
🆔 @Dr_Shariaaty
https://t.me/Dr_Shariaaty/895
پاسخ ها