در حال حاضر غالباً مردمی که با فکر و عقیده در جامعهٔ ما تماس دارند، در رابطهٔ با من به دو دستهٔ متخاصم و متضّاد تقسیم شدهاند:
گروهی یکپارچه کینه و گروهی دیگر سراپا لطف، آنچنان که آنها حتّی از شنیدن و خواندن نوشته یا گفتهٔ من واقعاً عاجزند؛ به گونهای که وقتی هم مطلبی از کتاب من میخوانند چشمشان بر روی مسودهها میلغزد و ذهنشان صورتهای ذهنی خود را میخواند، و اگر منصفتر و کم کینهتر باشد، عبارت مرا میخواند، امّا مفاهیم پیشساختهٔ موجود در فکر و حافظه و احساسش را نسبت به من یا دربارهٔ همان موضوع نوشتهٔ من که دارد میخواند، میفهمد!
و این پدیده عجیب را بارها [...]تجربه کردهام!
یکی، با برآشفتگی آمد به جلسهٔ عمومی سخنرانیِ من که انتقاد دارم. گفتم بیا پشت تریبون و میکروفون هم مال تو، هرچه میخواهی بفرما؛ یک انتقادش که سخت تند و عصبانی ایراد شد، این بود که تو گفتهای: «اَوَّلَ مَنْ آمَنَ» ابوبکر بوده؛ این حرف یعنی انکار حقِ بزرگِ علی، یعنی سست کردن قویترین منطق تشیع، یعنی اِسنادِ فضیلتِ علی به ابوبکر... این یعنی کسی که مدعیِ تشیع است، از سنّی هم سنّیتر بودن؛ خود اهل تسنن هم قبول دارند که علی «اَوَّلَ مَنْ آمَنَ» است نه ابوبکر!
👇
🆔 @Dr_Shariaaty
[...] سپس مقداری حمله و دشنام و محکومیت با لحن خشمگین و قاطعی که غیرطبیعی بود و من پاک از جا در رفتم؛ زیرا مدرکش «محمّد خاتم پیامبران» بود و میدانید که سیرهای که در این کتاب نوشتهام خلاصهای است از متن اسلامشناسی که به وسیله یکی از دانشجویانم خلاصه شده است و نمیدانستم در اسلامشناسی هم گفتهاند که ابوبکر اولین کسی است که «بیرون از خانهٔ پیغمبر» به اسلام آمد، و هم در جائی -که یادم نیست- این روایت را که پنجاه نفر بر اسلامِ ابوبکر مقدّماند، ذکر کردهام. امّا ناقد چنان قاطع پیش چندهزار مستمعی که همه به آثار من آشنائی مستقیم دارند، صریحاً اعلام میکرد و حمله و دشنام، و آنچنان که گوئی روایت ۵۰ نفر را خودش علیه نوشتهٔ من کشف کرده به آن استناد میکند، که یقین کردم دانشجویم آن روایت را در تلخیص حذف کرده و قید «بیرون از خانهٔ پیامبر» را از قلم انداخته است!
این بود که در جواب سست شدم و به نوشتههای دیگرم استناد کردم و گفتم برخلاف عقیدهام و حتّیٰ نوشتهها و گفتههایم، مقالهٔ «محمّد خاتم پیامبران»، این دو قید را اشتباهاً حذف کرده است!
بعد از جلسه کتاب را دیدم؛ از تعجّب خشک شدم که دیدم، هم قید «بیرون از خانه» هست و هم عجیبتر از این، در همان صفحه و در پاورقی مربوط به همین جمله، روایت ۵۰ نفر مقدّم بر ابوبکر را نقل کردهام و طرفهتر اینکه در اسلامشناسی در همان صفحه نیست؛ در پایان کتاب است، امّا در «محمّد خاتم پیامبران» در زیر همین صفحه نوشته شده است و دیدم چشم ایشان همین جملهای را که با این شدّت بر آن تأکید دارد و در نقض آن تحقیق کرده است، نتوانسته ببیند!!!
مسئلهٔ فهم اینجا مطرح نیست، مسئلهٔ حس مطرح است، همین حس راوی عضوی:
«لَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَاۚ»!
[ و برای آنها چشمهائی است، بینور و بصیرت و گوشهائی، ناشنوایِ حقیقت!]
[...] وقتی چشم و گوش این گروه از دیدن و شنیدنِ خط و لفظ عاجز میشود، حسابِ فهمیدن و احساس کردن و قضاوتِ ارزیابی و تجزیه و تحلیل و ارزیابیِ منصفانهٔ عملیشان معلوم است!
(دکتر علی شریعتی- مجموعه آثار ۳۴- نامهها- گزیدهٔ صفحات ۱۱۱ تا ۱۱۳)
👇
🆔 @Dr_Shariaaty
https://t.me/Dr_Shariaaty/912
پاسخ ها