انسان موجودی است که برای وجود داشتنش احتیاج به دلیل دارد، (این اصل روانشناسی است، یک اصل علمی است و هرکس این اصل را انکار کند، جاهل است و اصولاً نمیتواند هیچ کار درستی انجام دهد) [...] او احتیاج به ابراز وجود دارد.
ابراز وجود مساوی است با ایجاد وجود داشتن. انسان با ابراز وجود، وجود پیدا میکند و اگر هیچ دلیلی وجود نداشته باشد، ابدا وجود ندارد.
وقتی که شما به مغازهای میروید که ۵ یا ۱۰ جنس خوب دارد، کدام جنس را برای خود نمائی از جلو ویترین میآورد؟
طبیعی است که جنس ارزانتر را نمیآورد، بلکه گرانتر و زیباتر را نشان میدهد.
آدمی هم که ۵ یا ۶ صفت خوب دارد، همینطور است، مثلا خط من خوبست، تار هم خوب میزنم، نویسنده هم هستم، فیزیکدان هم هستم. در اینصورت من دیگر به هر بهانهای مثلا خطی نمینویسم که به شما نشان دهم، بلکه اصولا خجالت میکشم بگویم خطم خوبست، حتی کتمان میکنم(برای اینکه این را متعلق به بدویها میدانم!)
بطوریکه کسی که ده سال است با من رفیق است ، هنوز نمیداند خط من خوب است؛ من ابداً نمیگویم؛ زیرا جنس بهتری برای ابراز وجود دارم، اگر هر جا که مینشینیم، این آدم بخواهد به هر بهانهای خطش را به ما نشان بدهد، نباید به او گفت:« بابا ما را خفه کردی؟! خطت خوبست، دیگر دائما مطرحش میکنی؟!»
👇
🆔 @Dr_Shariaaty
این طرز مقابله با او به هیچوجه خوب نیست، تو او را از این انحراف شفا ندادهای، بلکه فقط او را جریحه دار کردهای، بنابراین در جای دیگر و جلسه دیگر -که تو نیستی تا به او حمله کنی- دوباره خطش را نشان میدهد!
باید چکار کنی؟!
باید غیر از حُسن خط، ارزش بالاتری در او بوجود بیاوری تا با نمود آن ابراز وجود کند و از نشان دادن حُسن خطش بینیاز شود، یعنی خودش طبیعتاً و از نظر علمی به آنجا برسد که حُسن خطش را کتمان کند.
وقتی که تو به یک نفر هیچ ارزش وجودی و هیچ چیز که نشان دهد که هست، ندهی، فقط باید بدنش را نشان دهد؛ چرا که بدن حداقل چیزی است که یک حیوان، یک موجود زنده و یک موجود بیولوژیک دارد. او غیر از این هیچ چیز دیگری ندارد و از نظر بیابان و به هر که هست، نشان دهد.
بنابراین بدن نمائی در او یک غریزه طبیعی جبری علمی و قطعی و ناگزیر است. اگر هم بخواهی جلوی او را بگیری یک کار غیرعلمی، جاهلانه و ناشیانه کردهای که در او بیشتر عکسالعمل، ایجاد میکند. حالت طبیعی و فطری او این است.
چرا در جامعه معمولی، چه شرق و غرب، بطور طبیعی (نه در گروههای خاص)، مردها کمتر از زنها به بدن نمائی نیاز دارند؟
زیرا نظام اجتماعی طوری بوده که مردها توانستهاند رشد انسانی یعنی ارزشهای غیربدنی بیشتر کسب کنند و برای نمود خودشان نیاز به بدن نداشته باشند.
[...] وقتی که همین زن یک آرمان انسانی پیدا کرد و بغیر از بدنش چیز مقدس تر، با ارزش تر و متعالیتر دیگری به صورت آرمان، آگاهی، تعهّد، مسئولیّت، دانش و ارزشهای معنوی و انسانی به او ضمیمه شد، اینها وجود داشتن او را اثبات میکند و دیگر نه تنها لازم نیست او را بپوشانی، به او زور بگوئی و فحش بدهی و دائماً جهنم و بهشت و ملک عذاب و ... را به رخش بکشی، بلکه برای خود او بطور طبیعی (عکسالعمل فطری و روانیش این است) اندام -هرچه هم زیبا باشد- کسر شأن میشود، برای اینکه شأن مافوق بدن و زیبائی اندیشه پیدا کرده است.
کسی که زیبائی اندیشه پیدا کند، زیبائی بدنش را نشان میدهد؟!
کسی که شخصیت انسانیش نمود و تلألو دارد، برای او تبلور بدنی کسر شأن و شرم آور است، پس آنرا نفی و کتمان می کند. چرا؟
برای اینکه بتواند بر روی آن ارزش وجودی متعالی تأکید بیشتری کند، یعنی خودنمائیِ انسانی بیشتر داشته باشد و این مسیر طبیعی کار است.
[...] از نظر علمی در انگیزههای مثبت هم همینطور است: بجای اینکه یک انگیزه را در چشم من تحقیر کنی و لذّتش را پائین بیاوری، لذّت و زیبائی بالاتری در من ایجاد کن! در این صورت آن [انگیزه] محو میشود، و دیگر لازم نیست مرا نصیحت کنی که چگونه زندگی کنم، خودم همینطور زندگی میکنم!
(دکتر علی شریعتی- جهتگیری طبقاتی- گزیده صفحات ٧۱ تا ٧۴)
👇
🆔 @Dr_Shariaaty
https://t.me/Dr_Shariaaty/19
پاسخ ها