به گزارش گروه وبگردی اخبار ،هر تابلوی نقاشی پیشینهای دارد؛ خواه غمگین، ترسناک و یا خندهآور. اگر قلموی نقاشان نبود شاید بسیاری از اتفاقات و حوادث به باد فراموشی سپرده میشد. در این گزارش به بررسی یک تابلوی نقاشی اثر جیو ردینی خواهیم پرداخت.
در اواخر قرن شانزدهم میلادی دختری زیبا به نام بیتریچه چنچی در خانوادهای دارای جایگاه اجتماعی قابل توجه به دنیا آمد. پدرش کنت فرانچسکو چنچی یکی از اشرافزادگان روم و صاحب نفوذ و فردی ستمگر و بداخلاق بود. علاوه بر مردم بیرون از خانه، اعضای خانواده هم از اخلاقهای بد و وحشیانه او در امان نبودند.
به ویژه دخترش بیتریچه که از ازدواج سابق او به دنیا آمده بود و فرانچسکو بارها او را مورد اذیت و ضرب و شتم قرار داده بود. او بارها به خاطر اذیت کردن دخترش به دادگاه برده شده بود، اما به خاطر نفوذی که داشت به سزای عملش نمیرسید و هر بار با کینهای بیشتر دخترک را مورد اذیت قرار میداد.
با وجود این، نامادری دختر، مهربان و خوشقلب بود و با بیتریچه مثل دخترش رفتار میکرد از وحشیگری همسرش به خوبی آگاه بود و همواره از دختر ناتنیاش دفاع و حمایت میکرد.
سرانجام فرانچسکو همسرش و دو فرزند او را به همراه بیتریچه به قلعهای قدیمی در روم فرستاد. آنها به قلعه غمانگیز و تیره قدم گذاشتند. در آنجا هم بیتریچه از توهینهای پدرش در امان نبود و پدر او را در یک اتاق تاریک و متروکه زندانی کرد. ظلمهای فرانچسکو آنقدر ادامه پیدا کرد تا کاسهی صبر خانوادهاش لبریز شد.
زن فرانچسکو و پسر بزرگش با همدستی هم و با کمک بعضی از خدمتکاران تصمیم گرفتند تا فرانچسکو را به خاطر جهنمی که برایشان درست کرده بود بکشند و از او انتقام بگیرند. آنها فرانچسکو را از بالای قلعه به پایین انداختند و کشتند. همه در روم میدانستند که فرانچسکو به خاطر رفتارهای ظالمانهاش مورد خشم خانوادهاش قرار دارد و به همین دلیل راز جنایت خیلی زود برملا شد. آنها همگی دستگیر شدند حتی بیتریچه که در این جنایت دست نداشت نیز دستگیر و شکنجه شد.
پاپ کلیمنت هشتم دستور داد تا همهی اعضای خانواده را با هم شکنجه و اعدام کنند، به خصوص بیتریچه را به طور ویژه شکنجه کنند، چرا که او به حکم شکنجه و اعدام خود اعتراض کرده و آن را ناعادلانه توصیف کرد. حکم عجیب پاپ در حق خانواده، توجه مردم روم را برانگیخت، پاپ که متوجه موضوع شد، اجرای شکنجه خانواده را چند روز جلو انداخت و به انجام آن اصرار کرد.
پاپ کلمنت هشتم
یک روز پیش از اعدام نقاشی به نام جویدو رینی به زندان رفت و با اصرار و خواهش از بیتریچه خواست تا به او اجازه نقاشی از صورتش را بدهد. تصویر این دختر ۱۷ ساله در آستانهی اعدام را کشید. دختر یک پوشش سفید بر سر داشت و موهای سرخی که از زیر آن بیرون زده بود. چهره اش معصومانه و آرام به نظر میرسید و در چشمانش غم عمیقی موج میزد.
در روز اعدام جلاد ابتدا سر نامادری را قطع کرد و سپس سر برادر بزرگتر را قطع و بدن او را به چهار قسمت تقسیم کرد. وقتی نوبت به بیتریچه رسید او سرش را بالا برد و گفت: من بیگناهم؟ جلاد سر بیتریچه را قطع کرد و آن را بالا گرفت و به همه نشان داد. فقط برادر کوچک زنده ماند. البته او هم محکوم به دیدن همه بخشهای اعدام اعضای خانوادهاش بود.
نقاشی جویدو رینی از دخترک به یک قاب ماندگار تبدیل شد و او بعد از این ماجرا چهره یک فرشته را با الهام از چهره دخترک کشید، فرشتهای که به جنگ با فرشتگان میرفت.
نقاشی چهره بیتریچه امروز برای برخی نمادی از معصومیت و قضاوت ناعادلانه است و در برخی از نقاط دنیا تئاترهای پرشور و احساسی از این داستان به نمایش در آمدهاست.
منبع: تابناک
پاسخ ها