اینها بخشی از اظهارات مرد میان سالی است که چند روز قبل با حضور در اجرای احکام دادسرای عمومی و انقلاب مشهد از خون خواهی قاتل فرزندش گذشت. او پس از آن که رضایت نامه خود را بدون هیچ چشم داشتی تقدیم قاضی زرگر (قاضی اجرای احکام دادسرای مشهد) کرد در تشریح این ماجرا گفت: پسرم حمید گوهری تا کلاس نهم درس خواند و پس از آن دیگر به تحصیل ادامه نداد چرا که ما در روستای «درآبد» ساکن بودیم و آن جا هم دبیرستان نداشت.
پسرم باید برای ادامه تحصیل به شهر (مشهد) میآمد، ولی شرایط مالی و اقتصادی من طوری نبود که بتوانم پسرم را برای ادامه تحصیل راهی شهر کنم. پرداخت هزینههای اجاره منزل و رفت و آمد به همراه دیگر مخارج تحصیلی برایم سخت بود به همین دلیل حمید ترک تحصیل کرد و در کنار من مشغول میوه فروشی شد چرا که خودم نیز در کنار خیابان میوه فروشی میکردم در این میان برخی اراذل و اوباش محله که کارشان زورگیری از مردم بود همواره با پسرم مشکل داشتند. حمید نیز برای آن که از کارهای زشت آنها جلوگیری کند مدام با آنها درگیر بود تا دست از این کارهای خلاف بردارند.
همین مسائل موجب شد تا درگیری و اختلاف شدیدی بین او و چند جوان دیگر شروع شود که یکی از آنها همین عباس (قاتل) بود. حدود ۱۵ روز قبل از آن که پسرم به قتل برسد به دلیل اختلافات قبلی با هم درگیر شده بودند که بعد از آن به خانه ما آمدند و با هم آشتی کردند آن جا قسم خوردند که دیگر کاری به پسرم نداشته باشند، اما هنوز مدت زیادی از این مراسم آشتی کنان نگذشته بود که یک شب همانها فرزندم را به خانهای در خیابان رسالت مشهد میکشانند و ناگهان افرادی که بنا به قولی هفت نفر بوده اند با شمشیر و تبر و چاقو به طور غافلگیرانه به او حمله ور میشوند و پسرم را از پشت سر هدف ضربات سلاح سرد قرار میدهند. حدود پنج ماه بعد با اعلام نظر پزشکی قانونی قاتل پسرم مشخص شد و او به همراه چند نفر دیگر از مهاجمان به چنگ قانون افتاد. از مهرماه سال ۸۹ تاکنون فقط برای پسرم اشک ریختم. دخترم آن قدر گریه کرد که با انواع بیماریها روبه رو شد به طوری که اکنون وقتی به تصویر برادرش نگاه میکند دچار تشنج میشود. با وجود این قاتل مدعی بود که او برای آشتی کنان رفته و دست به جنایت نزده است، اما همه شاهدان عینی و کسانی که در محل جنایت حضور داشتند با چشم خود دیده بودند که ضربه مرگبار را عباس بر پیکر فرزندم فرود آورده است. به همین دلیل قضات باتجربه شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی مراسم قسامه را برگزار کردند و به این ترتیب متهم به قتل به قصاص نفس محکوم شد. از آن روز به بعد خیلی از افراد برای گرفتن رضایت به در خانه ام میآمدند، ولی من جگر گوشه ام را از دست داده بودم و هر روز با چشمان گریان فرزندان دیگرم روبه رو میشدم. بالاخره بعد از گذشت حدود ۱۰ سال از این ماجرا روز اجرای حکم فرارسید و من باید طناب دار را به گردن قاتل پسرم میانداختم در این شرایط وقتی به زندان رفتم تا حکم را اجرا کنم برخی نزدیکنان قاتل مدعی بودند که بیش از یک میلیارد تومان برای اعلام گذشت از خون خواهی پسرم میپردازند، اما من حاضر نبودم با خون پسرم معامله کنم به همین خاطر چند روز اجرای حکم را به تعویق انداختم تا این که معاون فرهنگی زندان، مددکاران اجتماعی و دیگر بزرگان محله نیز با اصرار مرا ترغیب به گذشت کردند.
بالاخره تصمیم گرفتم از خون پسرم بگذرم این بود که به پاس خون شهدا، مجالس روضه امام حسین (ع) و همچنین به خاطر امام رضا (ع) رضایت نامه ام را نوشتم و در حالی که آن را تقدیم قاضی زرگر میکردم به حاضران گفتم من با یک صلوات قاتل پسرم را بخشیدم، اما به قاتل که چند فرزند کوچک نیز دارد گفتم که دست از خلاف بردارد و راه درست زندگی را در پیش بگیرد. حالا هم اگر او به خاطر امام حسین (ع) و خون شهدا شیوه درست زندگی را در پیش بگیرد من هم از این گذشت خوشحالم و میدانم که اشتباه نکرده ام، اما اگر بار دیگر مسیر خلاف را در پیش بگیرد و من نزد علی (ع) و اولادش شرمنده شوم که چرا فرصتی دوباره به یک خلافکار داده ام که به دیگران باز هم آزار برساند نمیدانم چگونه در پیشگاه خداوند سرم را بالا بگیرم و ...
ماجرای واقعی براساس یک پرونده قضایی
منبع:خراسان
پاسخ ها