به گزارش گروه وبگردی اخبار ، ساعت حوالی ۹ صبح است که به بهشت معصومه رسیدم، حسابی باران میآید. از کنار قبور مطهر شهدای مدافع حرم زینبیون پاکستان و فاطمیون افغانستان رد میشوم، سلامی میدهم و فاتحهای زیر لب میخوانم. به غسالخانه بهشت معصومه که میرسم میبینم طلبهها مشغول تعویض لباس خود هستند، لباس مخصوص را به تن میکنند تا به غسل میت بپردازند.
هوا به واسطه باران سرد شده است، ولی داخل غسالخانه هوا کمی گرمتر است. یکی از طلبهها قبل از شروع کار غسل، صوت مناجات را روشن میکند. با گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» مشغول به کار میشوند. صدای مناجات به گوشم میخورد: «مَوْلاىَ یا مولای انت الْقَوِىُّ وَ اَنَا الضَّعیفُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الضَّعیفَ اِلا الْقَوِىُّ»، ناخودآگاه نگاهم به چهره میتی میافتد که بر سنگ غسالخانه است، میانسال است، چشمهایش بسته است، کاملاً ساکت و البته کمی مبهوت به نظر میآید، شاید باور نداشته به این زودی به اینجا برسد! به فکر فرو میروم و روزی به ذهنم میرسد که من هم ممکن است بر روی همین سنگ، ساکت باشم و دستم از دنیا خالی: «مَوْلاىَ یا مولای انت الْغَفُورُ وَ اَنَا الْمُذْنِبُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمُذْنِبَ اِلا الْغَفُورُ».
طلبهها را نگاه میکنم. طوری مشغول غسل دادن هستند انگار یکی از نزدیکترین بستگان خود را غسل میدهند، با تمام دقت و رعایت آداب مشغول غسل هستند، اطلاع دارم بعضی از آنها روزه هم هستند، واقعاً آدم احساس کوچکی میکند مقابل این عظمت کار طلبهها. چنان با دقت و احترام این کار را میکنند که گویی دارند عبد صالح خدا را برای ملاقات با او آماده میکنند مثل پوشیدن بهترین لباس برای دیدن یک دوست عزیز!
قبل از غسل، بدن میت با کلر ضدعفونی میشود سپس سه غسل سدر و کافور و آب مطلق که تمام میشود، باید میت حنوط شود و کفن، سپس در کاور مخصوص قرار گیرد تا به سمت قبرستان برای دفن برده شود. خدا را شکر امروز ورودی اموات کرونایی کمی کمتر شده است، کار غسل که تمام میشود طلبهها به محل استراحت میآیند تا کمی خستگی در کنند، لباسهای مخصوص را که در میآوردند دو طلبه جوان را میبینم که برادر هستند و عین هم! دوقلو هستند. بی اختیار خندهام میگیرد، میروم جلو و سلام میکنم و اسمشان را میپرسم. میگویند: حسن و عبدالکریم؛ میپرسم ازدواج کردهاید؟ میگویند که متأهل هستند و همسرشان هم مثل خودشان دو خواهر دوقلو هستند! به شوخی میپرسم قاطی نمیکنید خانم هاتون رو؟ میخندند و میگویند: این سؤال خیلی تکراری هست برای ما، نه داداش! از خانوادههایشان میپرسم که مشکلی ندارند با این کار؟ میگویند: خدا رو شکر نه. عبدالکریم با خنده ادامه میدهد: البته یک نفر در خانواده خبر ندارد، مادر خانومامون! مادر خانومامون یک نفر است دیگه! جفتمون هم از ایشون خیلی حساب میبریم و هنوز بهش نگفتیم، با هم دیگر میخندند.
انسان وقتی این افراد را مینگرد که اینقدر خوش مشرب و خوش خنده هستند فکر نمیکند این طلبهها غسال اموات کرونایی باشند و این جا غسالخانه، ولی باور کنید اینجا گوشهای از بهشت است و اینها هم مومنان بهشتی.
با آنها خداحافظی میکنم و میروم به قسمت دیگر بهشت معصومه، جایی که نماز میت میخوانند و بعد از قرائت نماز، میت را به طرف محل دفن میبرند.
در این ایام افراد زیادی برای مراسم تدفین نمیآیند و باز این طلبههای جان بر کف هستند که زیر تابوت را میگیرند و آن میت را به منزل ابدی خود رهنمون میسازند.
باران همچنان میبارد که میبینم یک فوت شده کرونایی را میآورند، که تازه غسل داده شده و برای نماز میت آوردهاند، جمعیت کمی بیشتر است، بلافاصله طلاب بین آنها ماسک و دستکش توزیع میکنند و با آرامش آنها را کمی به عقب میبرند که خدایی نکرده کسی کرونا نگیرد.
بین طلابی که مشغول خدمت هستند اساتید روان شناسی نیز حضور دارند و با خانوادههای متوفی صحبت میکنند و به آنها آرامش میدهند که بسیار تأثیر گذار است. همراه یکی از فوت شدگان به قطعه ۴۲ بهشت معصومه میروم برای تدفین، میبینم خانوادهها عقب میایستند و باز طلبهها هستند که پیش قدم شدهاند.
یکی از طلبهها وارد قبر میشود و جنازه را وارد میکند و دیگری تلقین را میخواند، خانوادهها بعد از دفن، خیلی از طلبهها تشکر میکنند و میگویند خدا خیرتان دهد.
منبع: فارس
پاسخ ها