به گزارش گروه بینالملل اخبار ، شیوع ویروس کرونا باعث شده تا نظام بینالملل در حوزههای مختلف تحت تاثیر قرار بگیرد. کشورها سیاستهای عادی خود را کنار گذاشته و در حال مبارزه با این ویروس هستند، اقتصاد کشورها وارد رکود کم سابقهای شده اند، بسیاری از بحرانها و حتی جنگها متوقف شدهاند و در کل جهان وارد حالتی از اضطرار شده است. این مسئله باعث شده تا بار دیگر مسئله ظهور و سقوط قدرتها و به عبارتی تغییر نظم حاکم بر جهان مطرح شود. در این مطلب ضمن بررسی نظمهای حاکم بر جهان از سال ۱۶۴۸ به وضع نظم جهانی در دنیای پساکرونا خواهیم پرداخت؟
در ۳۷۲ سال گذشته نظمهای مختلفی بر روابط بینالملل حاکم بوده است. نظام بینالملل از ۱۶۴۸ و امضای پیمان وستفالی بارها شاهد سقوط و ظهور نظمهای مختلف بوده است. در پیمان وستفالی، برای نخستین بار، حقوق برابر و یکسان کشورها به عنوان واحدهای سیاسی مستقل مطرح و پذیرفته شد. در واقع با این پیمان دولت-ملی پدیدار شد. مهمترین دستاورد آن به رسمیت شناختن استقلال و تمامیت ارضی کشورهای اروپایی و احترام به آن برای نخستین بار بود. نماینده و نهادی به نام «دولت ـ ملت» برای اولین مرتبه، مطرح گردید و جایگزین نظام فئودالی گذشته شد.
پس از صلح وستفالی نظام حاکم بر روابط بینالملل، بر پایه نظام «موازنه قوا» بود. این وضع تا جنگ جهانی اول پایدار بود. موازنه قوا به این معنا بود که قدرت موجود در سطح جهان، بین دولتهای قدرتمند اروپایی و از طریق پیوستن یا جداشدن از هم به صورت متوازن تقسیم میشد و همین امر، توازن قدرت بین کشورها را ایجاد میکرد و در نتیجه از سلطه یک دولت بر دولتهای دیگر جلوگیری میکرد. این سیستم با تمام معایبی که داشت به مدت ۲۵۰ سال بر روابط بینالملل حاکم بود. این نظم با ماجراجوییهای آلمان به تدریج در معرض سقوط قرار گرفت و با شروع و پایان جنگ جهانی اول، این نظم به صورت کامل سقوط کرد.
بعد از جنگ جهانی اول و شکست آلمان، سیستم جدیدی به نام «نظام امنیت دسته جمعی» از سوی «ویلسون» رئیس جمهور وقت آمریکا مطرح شد. در پی آن، همه کشورها (نه فقط قدرتهای بزرگ) درصدد برآمدند با انتخاب نوعی استراتژی همکاری برای تحقق صلح جهانی بکوشند. بنابراین، برای دستیابی به صلح، یک سازمان بینالمللی به نام «جامعه ملل» را تأسیس کردند که قرار بود این سازمان، وسیلهای برای بسیج همه کشورها علیه متجاوز، محسوب گردد. در نظام جدید، اگرچه برخی از نواقص نظام موازنه قوا وجود نداشت، اما به علت نارضایتی بعضی از اعضا (مانند آلمان و ایتالیا) از وضع موجود و عدم ورود آمریکا به آن و همچنین عدم حمایت کافی از سوی اعضای دیگر، با شروع زود هنگام جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۳۹ از هم فروپاشید.
با ناکامی نظام امنیت دسته جمعی در برقراری و حفظ صلح جهانی، کشورهای پیروز و قدرتمند جنگ جهانی دوم با تکیه بر نظریه «فرانکلین روزولت» رئیس جمهور وقت آمریکا، شکلدادن نظم بینالملل بعد از جنگ را برعهده گرفتند و سازمان ملل و شورای امنیت با حق وتو برای قدرتهای پیروز در جنگ را شکل دادند. در عین حال، برتری نظامی آمریکا و شوروی، جهان را به سوی نظامی دوقطبی سوق داد و به تدریج سیاستها و استراتژیهای دو کشور به صورت بسیار آشکار، رودرروی هم قرار گرفت.
ویژگیهای سیستم دو قطبی عبارت بودند از: تقسیم جهان به دو بلوک و دو منطقه تحت نفوذ، تأسیس اتحادیههای نظامی و اقتصادی متقابل، وضع نه جنگ و نه صلح و جایگزین شدن بیاعتمادی به جای تفاهم در تعیین خط مشیهای نظامی و سیاسی و حتی اقتصادی و فرهنگی اعضای هر دو بلوک؛ زیرا هر بلوک برای مقابله با خطر احتمالی بلوک دیگر، به نظارت و کنترل استراتژی کشورهای بلوک خویش نیازمند بود.
بهدنبال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و کنارهگیری آن از رهبری بلوک شرق زمینه بسیار مناسبی برای ابرقدرت دیگر بهوجود آمد تا با استفاده از این خلأ تلاش کند، اقتدار بلامنازع خود را بر کل جهان بسط و گسترش دهد. در این دوران، نظریهپردازان آمریکایی، دکترین جرج بوش پدر را تحت عنوان «نظم نوین جهانی» عرضه کردند. دکترین مزبور بر این پایه استوار بود که آمریکا، تنها ابرقدرت باقیمانده از دوران جنگ سرد، برای اعمال نفوذ موثر جهانی، کماکان نیازمند حفظ میزان قابل توجهی از نیروی نظامی خویش میباشد.
در واقع نظم حاکم بر نظام بینالملل پس از فروپاشی شوروی نظمی مورد اجماع اندیشمندان سیاسی نیست. برخی معتقدند که یک نظام سلسله مراتبی بر جهان حاکم است و برخی دیگر از عبارت نظم «تک-چند قطبی» استفاده میکنند. در هر صورت آمریکا خود را به عنوان ابرقدرت دوران کنونی در نظم جهانی میبیند. اما شروع افول قدرت آمریکا که بسیاری از اندیشمندان آمریکایی مانند فرید زکریا هم از دوران پساآمریکایی سخن گفتهاند باعث شده تا زمزمههای تغییر نظم جهانی شروع شود. شیوع ویروس کرونا باعث شده تا برخی از کارشناسان از رسیدن زمان شروع تغییر نظم جهانی سخن بگویند.
شیوع ویروس کرونا باعث شده تا بسیاری از ساختارهای کنونی در عرصه بین الملل عملا ناکارآمدی خود را نشان دهند. هرچند در ظاهر دولت و نهادهای بینالمللی برای مبارزه با این ویروس همگرایی بیشتری پیدا کردهاند، اما رگههایی از واگرایی نیز دیده میشود. مردم ایتالیا که در اوج بحران کرونا قرار دارند در واکنش به عدم حمایت اروپا در کمپینی، پرچم اتحادیه اروپا را به آتش کشیده و اعلام کردند «خودمان از خودمان حفاظت میکنیم» و از خروج اتحادیه اروپا سخن گفته اند. حتی جوزپه کانته، نخست وزیر ایتالیا در واکنش به مطالبه خروج از اتحادیه اروپا تاکید کرده: «اول، بگذارید ویروس را شکست دهیم، سپس دوباره درباره اروپا فکر کنید؛ و در صورت لزوم، (با اتحادیه اروپا) خداحافظی کنید، حتی بدون تشکر کردن از آن.»
در شرایط کنونی، دولتها در سراسر جهان قید اقتصاد جهانی را زده و رو به ناسیونالیسم اقتصادی و استقلال اقتصادی آورده اند و مشغول ذخیره سازی مواد غذایی و افزایش ذخایر استراتژیک خود شدهاند؛ بنابراین به نظر میرسد در نظم جهانی در آینده پساکرونا شاهد رشد ملیگرایی و ناسیونالیسم، زوال گلوبالیسم و هنجارهای مربوط به فرهنگ جهانی شدن خواهیم بود. اگر تغییر نظم جهانی را در جهان پساکرونا بپذیریم آن وقت باید شاهد نظمی بود که مفهوم مرزها و ملیتها مجددا ارزش و جایگاه خود را بازخواهند یافت و همچنین نقش دولتها به عنوان بازیگران اصلی صحنه نظام بینالملل در مقابل بازیگران فراملی و بینالمللی افزایش خواهد یافت.
البته کرونا تنها یک عامل محرک و تسریع بخش به این تغییر نظم جهانی خواهد بود. در کنفرانس امنیتی مونیخ ۲۰۲۰ کشورهای غربی از «غربزدودگی» از نظام بینالملل (Westlessness) یاد کردند؛ بنابراین کرونا تنها یک محرک جهت تسریع این روند و تغییر نظم غرب پایه جهانی است. امروز نظم غربی در جهان نه تنها از معنا تهی شده است، بلکه جایگاه سیاسی امنیتی خود در تعیینکنندگی تحولات جهان را نیز از دست داده است.
نباید فراموش کرد رسیدن به نظم دو قطبی در جهان نتیجه یک بحران بود. شروع بحران اقتصادی آمریکا در ۲۴ اکتبر ۱۹۲۹ به پنجشنبه سیاه معروف بود ورشکستگی بانکها را به دنبال داشت و متعاقب آن نیز تجارت جهانی به نصف رسید و کارخانهها در جهان به ویژه در اروپا از حرکت باز ایستادند و بزرگترین بحران اقتصادی قرن بیستم تحت عنوان «رکود بزرگ» رقم خورد. روزولت در سال ۱۹۳۳ با اجرای اصلاحاتی اقتصادی توانست مهار «رکود بزرگ» را در آمریکا کلید بزند. اما این بحران همچنان در جهان و اروپا تداوم داشت تا منجر به شکلگیری چند رژیم دیکتاتوری از جمله نازیسم در آلمان و فاشیسم در ایتالیا شد که جنگ جهانی دوم را رقم زدند. شیوع ویروس کرونا در شرایط کنونی نیز شرایط مشابهی همانند سال ۱۹۲۹ را پدید آورده است. بدون شک بحرانهای اقتصادی ناشی از کرونا از رکود بزرگ ۱۹۲۹ بسیار بزرگتر خواهد بود. این مسئله میتواند نظم حاک بر عرصه بین الملل را تغییر دهد.
هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه سابق و مشاور امنیت ملی آمریکا در دولتهای نیکسون و فورد در مقالهای در وال استریت ژورنال با اشاره به شیوع جهانی ویروس کرونا و پیامدهای اقتصادی و سیاسی آن نوشت این بیماری همهگیر برای همیشه نظم جهان را تغییر میدهد. کسینجر در این هشدار پیش بینی کرده که بحرانهای سیاسی و اقتصادی ناشی از این بیماری به مدت طولانی و تا نسلهای آینده ادامه خواهد داشت. نظریهپرداز سیاسی آمریکا نسبت به ضعیف شدن روابط ملتها بر اثر این ویروس و فروپاشی پیوندهای اجتماعی منطقهای و بینالمللی هم هشدار داد.
سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان، نیز اعلام کرد: «ما در آستانه یک وضع جهانی هستیم که حداقل از زمان جنگ جهانی دوم بیسابقه است. پیامدهای این وضع از جنگ جهانی خطرناکتر است. ما نمیدانیم کار به کجا میکشد، اما ممکن است پس از کرونا با یک نظم جدید جهانی و شرایط تازه مواجه شویم. ببینید پس از جنگ جهانی اول یک نظم تازه جهانی به وجود آمد. پس از جنگ جهانی دوم، نظم جهانی تازهای به وجود آمد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق و اروپای شرقی و غربی، نظم جهانی تازهای به وجود آمد. اتفاقی که امروز در حال وقوع است بسیار از جنگهای جهانی بزرگتر است.»
نتیجه
شیوع ویروس کرونا در جهان و تحمیل هزینههای سرسامآور بر دولتها باعث شده تا بسیاری از تغییر چینش قدرت در عرصه بینالملل سخن بگویند. در طول تاریخ همواره نظمهای حاکم بر روابط بین الملل با بحرانها جابجا شده اند. بدون شک شیوع کرونا یکی از بزرگترین بحرانهای بشری در چند سده گذشته است؛ بنابراین با توجه به پدیدار شدن نشانههای افول آمریکا به عنوان واضع نظم کنونی در جهان، شیوع کرونا میتواند به عنوان یک محرک و عامل تسریع بخش در تغییر نظم جهانی عمل کند.
به نظر باید این سخن مرکل را که کرونا بزرگترین چالش آلمان بعد از جنگ جهانی دوم است، باید بر کل جهان تعمیم داد. جهانیان از پایان این جنگ تا به حال با چنین بحرانی مواجه نبودند. بعید است که مقصود مرکل صرفا چالشی بهداشتی و پزشکی باشد، بلکه سخنان او معطوف به تبعات اقتصادی و سیاسی سهمگین کروناست.
در کل باید تاکید کرده که در سالهای اخیر، نظم جهانی لیبرالی که آمریکا رهبری آن را برعهده داشت، با چالشهای جدی و عمیقی مواجه شده است. یکی از این چالشها، الگوی اقتدارگرایانه چین و در عین حال رشد بیسابقه این کشور بوده است. رشد جریانهای ناسیونالیستی در اروپا و آمریکا که روزبهروز اتحادیه اروپا بهعنوان بخشی از نظم جهانی را به مبارزه میطلبد، چالش دیگر این نظم است. شیوع ویروس کرونا نیز مهمترین چالش این نظم خواهد بود و همانطور که کیسینجر تاکید کرده، باید خود را برای شروع جهان پساکرونا و نظم جدید آماده کرد.
نویسنده: یوسف نوری
پاسخ ها