حتما برای شما هم پیش آمده که در میانه یک عزاداری با یک موقعیت خندهدار مواجه شده باشید، این مطلب در اینباره است.
برترینها: مراسمات مربوط به عزا و عزاداری علیرغم ظاهر سنگینی که دارند، گاه بستر وقایع متناقضی میشوند که تا ابد در ذهن میمانند، حتما برای شما هم پیش آمده که در میانه یک عزاداری با یک موقعیت پارادوکسیکال مواجه شده باشید، فیلم شادروان ساخته حسین نمازی، مملو از این صحنههای بود، به هر حال اینجا و در همین رابطه توئیت کاربری به نام پانتهآ را آوردهایم که طی
همین چند روز اخیر با واکنشهای گستردهای روبرو شده است.
در ادامه این توئیت را بخوانید و بعد هم واکنشها:
پانتهآ اینطور نوشته بود: صحنههایی عجیبی میبینی مثلا درحالی که منتظر رسیدن پدربزرگت هستی تا خاکش کنند آدمها بهت میگن من چایی نمیخورم، نسکافه برام بیار.
تاینی در همان ابتدا و در واکنش به این توئیت نوشت: مراسم ناهار بعد از تشییع بنظرم اونقدر رسم شنیع و ضدانسانی و وقیحیه که حد نداره. عزیزت رو جلوی چشمت زیر خاک کردن بعد مجبورت میکنن بشینی و با ولع غذا خوردن بقیه رو ببینی اگه آزار نیست پس چیه؟ اگه اینهمه آدمیم که از این رسم متنفریم چرا تعطیلش نمیکنیم؟
یکی از دیگر کاربران نوشت: تو ختم پدرم خرما پخش میکردیم یکی گفت برای من از اون گردو دارا بیار
سپیدهدم از خاطره تلخی که داشت گفت: روز فوت پدربزرگم، چون خانواده مادرم داغدار بودن و حال درستی نداشتن، پدرم مسئولیت شام و ناهار مهمونا را بعهده گرفت سر سفره ناهار، یکی از مهمونا گفت وا آقااااا مرتضی، آبگوشت با نون سنگک میچسبه نه بربری! خلاصه که مجلس عزا را با پیکنیک اشتباه گرفته بود
قزیم قزی به بُعد دیگری از این مراسم پرداخت، او نوشت: جدای از بحث غذا و خوراکی چیزی که منو تو مراسم ختم مامانم ناراحت میکرد چیتانپیتان کردن نزدیکامون بود
شازده احتجاب هم نوشت: مراسم پدر بزرگم خیلی با شکوه بود یکی از اقوام اومد تشکر کنه گفت: خیلی خوب برگزار کردین ایشالا بچههاتون هم برای شما به این خوبی مراسم بگیرن
کاربری به نام تخته پاره هم که حسابی دلخور بود نوشت: خواهرم موقع مراسم مامانم شوکه شده بود، گریه نمیکرد، عمهم برگشت بهش گفت عمه واسه بابات که گریه نکردی، حداقل واسه مامانت گریه کن
وارتان تجربه عجیبی داشت: سالها پیش، سر فوت یکی از بستگان خیلی نزدیک باید برمیگشتم ایران، انقدر شوکه و ناراحت بودم که حتی لباس کافی برنداشته بودم، بعد یکی تو مراسم ختم گفت: وای اگه میدونستم میایی، میگفتم فلان عطر رو بیاری برام
سول هم در واکنش به این ماجرا نوشت: چند سال پیش خیلی ناگهانی یک عزیزی رو از دست دادیم، روز تشییع جنازه به حدود ٢٠٠٠ نفر ناهار دادیم و تمام روزهای مراسم وقت گریه کردن نداشتیم چون مشغول پذیرایی از جمعیتی بودیم که ته نداشت. همه هم باید به مرتبترین شکل پذیرایی میشدن. نتیجه اون سوگواری نکردن این شد که وقتی برگشتم خونه تازه انگار عزاداریم شروع شد. از سر کار میومدم خونه تازه مینشستم گریه میکردم. تا چند ماه حالم بد بود
خورشید اما از سنت خوبی که قوم لُر در این شرایط دارند نوشت: جا داره یادی کنیم از رسم زیبای «پُرسونَه» که هنوز لُرا تو بعضی مناطق زنده نگهش داشتن، برای خانواده متوفی هدیه نقدی یا غذایی میبرن که برای پذیرایی از مهمونها مشکلی نداشته باشه. بگذریم که همه کاراش هم خودشون میکنن. اصن همین که به «مجلس ترحیم» میگن: «پُرس» زیبا نیست؟
نازنین هم مراسم مادربزرگش را اینطور توصیف کرد: مامانبزرگم اینا با خواهرش یه سری قبر خریدن خیلی قبلتر از مرگ، از این تعاونیها. اتفاقی قبر مامانبزرگم کنار جوب و دار و درخت دراومد، قبر خواهرش وسط قطعه. مامانبزرگم رو گذاشتیم تو خاک، خواهرش با عصا نرم نرم اومد سر قبر و گفت: «ولی آبجی قبر خوبه رو برای خودش برداشت».
و در آخر کامنت عجیب علیرضا باشم خوبه: من از مراسم خاکسپاری پدربزرگم یکی از فامیلامون با فیلتر بومرنگ استوری گرفته بود تو اینستاگرام شب ما دیدیم استوریش رو که هی بابابزرگمون از قبر میاد بیرون هی میره تو
پاسخ ها