به گزارش حوزه سینما گروه فرهنگی اخبار ، پس از گذشت پنجاه سال وقتی قصد داریم اثری از مسعود کیمیایی را تحلیل و بررسی کنیم باید یادی از مولفههای فیلم قیصر کنیم کیمیایی فیلمساز پیشکسوت سینما که نقش مهمی در موج نو سینمای ایران داشته در این سالهای اخیر نتوانسته نظر مخاطبان یا حتی علاقه مندانش را به خود جلب کند، اما فیلم «خون شد» آخرین اثر سینمایی او از لحاظ ساختار در بعضی از سکانسها به مراتب از ساختههای قبلی اش جلوتر است، اما کیمیایی هنوز در مضمون و مفاهیم سینمایی اش از قیصر تا خون شد در حال تکرار یک موقعیت در فضاهای گوناگون است.
علی رغم ساختار «خون شد» ایده و قصه نمیتواند برای مخاطب نکته باورپذیری داشته باشد «خون شد» میتواند به خوبی قصه تعریف کند، اما این قصه زاده تخیل خودِ فیلمساز است جهانی که برای خودش دارد ترسیمی از آدمها و شهر و عدالت اجتماعی، کیمیایی در حال درجا زدن در یک ایده تکراری ست که نمیتوان آن را از خود جدا بداند اگر چه او به درستی میتواند قهرمان پروری کند و قهرمانش هم دوست داشتنی باشد، اما باید دید این قهرمان تا چه اندازه مصداقِ بیرونی دارد فضلی قهرمان جدید فیلم کیمیایی همان قیصری ست که برای رسیدن به خواسته هایش چاقو ضامن دارش را در جیب میگذارد و پاشنههای کفشش را بالا میکشد که به سوی انتقام گیری برود و حق خود را وصول کند.
فضلی «خون شد» همانند یک سایه وارد قصه میشود یک قهرمان مثلا تمام عیار که ساکت و درونگراست قهرمانی که مرد عمل است. لحن گفتار او با دیالوگهای کوچه بازاری کیمیایی منطبق است؛ دیالوگهایی که دیگر در جایی شنیده نمیشود جز در فیلمهای کیمیایی، خون شد یک اثرِ قهرمان محور است که دیگر شخصیتها با وجود او شکل میگیرند. به طور مثال ورود فضلی در همان سکانس اول به عنوان اولین کاراکتر نشان از وجود قهرمانی است که فیلمساز آن را به عنوان یک منجی معرفی میکند، او آمده تا سند خانه پدری اش را آزاد کند و بعد خواهرش را نجات بدهد و در ادامه خواهر ناتنی اش را، قهرمان درون گرای ما میکوشد تا آدمهای خانه را دور هم جمع کند و از طرفی دیگر فیلمساز میکوشد تا پلشتی جامعه را با سیاهیهای غلو شده پیوند بزند و اتفاقا کیمیایی راهش را درست میرود و مثل همیشه دوربین سرکش او میان بدیهای جامعه میچرخد و انگار موقعیتهای فیلمهای او نمیتوانند آنقدر جدی باشند چرا که کیمیایی بلد است چگونه و از چه راهی برای مخاطبش قصه گویی کند.
خرده روایتهایی که به هیچ منطقی نمیرسند با ارجاعات کلامی که مخاطب را به جایی نمیرساند، بله فیلمساز ما قصه گوی خوبی ست میتواند از جهان فکری و تخیلش قصههای بیشماری بگوید و قهرمان فیلمش را در تنگناهای اجتماعی یا در جایی دیگر احساسی قرار بدهد قهرمانی که مصلحت را نمیشناسد قهرمانی کم سواد که فقط زدن و کشتن را میفهمد فضلی در مواجهه با خواهرش وارد گفتگوی عاطفی میشود، اما کاملا مشخص است که او نه تنها عاطفهای ندارد بلکه حس خانواده دوستی اش تقلبی ست.
او میخواهد با قهرمان بودنش احساسات را جریجه دار کند، اما او توان و پتانسیل لازم را برای قهرمان بازی ندارد او یک قهرمان پوشالی است که دیالوگهای کیمیایی را پشت سر هم میگوید نه تنها فضلی یک قهرمان منفعل برای رسیدن به خواستههای پدر و مادرش است بلکه شخصیتهای دیگر این فیلمها به یک نحوی اخته و الکن هستند، آیا این همه سیاه نمایی برای ساخت اثری که فقط میتواند حدیث نفس فیلمساز باشد لازم است؟ پذیرش این همه سیاهی در قالب یک اثر اجتماعی چه سودی دارد؟ اگر فیلمساز سمت مردم است پس چرا روزنهای از امید در فیلمش دیده نمیشود؟
دوره نماد گرایی گذشته است دوره چاقو و عربده کشی هم منسوخ شده یعنی جامعه ما بعد از پنجاه سال از زمان قیصر تا الان تغییری نکرده است؟ قهرمان فیلم کیمیایی هنوز نمیداند پلیس و قانون چیست و فیلمساز به مخاطبش میآموزد برای مطالبه ات به قانون نیازی نیست میتوانی با چاقو حقت را بگیری این طرز تفکر ترسناکِ کیمیایی تاثیر مخربی دارد و مخاطب را وارد دنیایی منفی میکند همان دنیایی که قیصر برای جوانان دهه چهل و پنجاه خلق کرد دنیایی پر از خشونت و جامعهای وحشت زده.
پایان بندی برای کیمیایی از خودِ فیلم مهمتر است فضلی از پشت چاقو میخورد در کوچه از ماشین پیاده میشود رفیق و برادرش او را ترک میکنند و فضلی دست خونی اش را به دیوار میکشد و میرود. این نگاه و تفکر نسبت به جامعه این چرک اندیشی تا کجا میتواند ادامه پیدا کند؟ اگر قرار است فیلم اجتماعی ملتهب بسازیم باید راه کاری برای آن در نظر داشته باشیم نه اینکه کاراکتری که به شدت اعتیاد دارد بعد از دو روز ترک کند.
خون شد برای کیمیایی فیلمی مثل همیشه اش است، موقعیت پردازی کم جانی که توان یک اثر اجتماعی را ندارد، اما این فیلم میتواند از لحاظ ساختار اثر، تار اثری نسبتا مهمی برای کیمیایی باشد.
یادداشت از افشین علیار
پاسخ ها