شاهنامه نگاهبان راستین سنتهای ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بدون وجود این اثر بزرگ بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود میشد و اثری از آنها به جا نمیماند.
شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی اند. دیدگاه فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه پشتیبان خوبیها در برابر ستم و تباهی است.
ایران که سرزمین آزادگان به شمار میرود، همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار میگیرد. زیبایی و شکوه ایران نیز آن را در معرض رنجها و سختیهای گوناگون قرار میدهد و از این رو پهلوانانش با تمام توان به دفاع از هستی این کشور و ارزشهای ژرف انسانی مردمانش بر میخیزند و در این راه جان خود را نیز فنا میکنند.
برخی از پهلوانان شاهنامه نمونه متعالی انسانهایی هستند که عمرشان را در اختیار همنوعان خود قرار داده اند؛ پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند.
فهرست مطالب این کتاب عبارت اند از:
ضحاک ماردوش
کاوه آهنگر
فریدون
ایرج
منوچهر
سیمرغ
رستم و تهمینه
هفت خوان رستم
سهراب و گرد آفرید
رستم و سهراب
رستم و برزو
سیاوش
بیژن و منیژه
رستم و شغاد
اسکندر و چشمهی آب حیات
رویین تن
در بخشی از کتاب «قصههای شاهنامه فردوسی» میخوانیم:
رستم و رخش را خسته کرد آنها دیگر توانایی نداشتند، و بی هوش بر زمین افتاده و مرگ را به چشم خود میدیدند بعد از چندی رستم بلند شد و برزمین نشست و دست به دعا برداشت و گفت:
((ای خدای بزرگ من میخواهم ایرانیان را از دست دیوان نجات دهم مرا یاری کن))
در همین لحظه صدای گوسفندی را شنید که با سرعت از کنار آنها گذشت با خود گفت:
این حیوان باید خود را از جایی سیراب کرده باشد حتما در این نزدیکیها چشمهای وجود دارد پس به دنبال گوسفند به راه افتاد...
گفتنی است کتاب «قصههای شاهنامه فردوسی» توسط مهناز طاهری بازنویسی شده و نشر سپهرین آن را راهی بازار کتاب کرده است.
پاسخ ها