به گزارش گروه وبگردی اخبار ، «مارها از جان عسگر چه میخواهند؟» این توضیح مربوط به ویدئویی است که این هفته در فضایمجازی بارها و بارها دست به دست شد و نام عسگر را دست مایه طنز بسیاری از پستها قرار داد. او مورد عجیبی است. عسگر شریفی، مردی ساکن روستای تل پوک سروستان در استان فارس است که سالها فقط اطرافیانش از ماجرای مارگزیدگی او خبر داشتند، اما این روزها بازتاب یک گزارش تلویزیونی، حرف و حدیثهای زیادی درباره اتفاقی که دست از سر او برنمیدارد، به دنبال داشته است.
عسگر، مردی ۵۰ ساله است و در اولین جملهاش در گفتگو با ما میگوید از نیش مارها که همیشه ساق پای راستش را هدف میگیرند، کلافه شده است. در ویدئویی که در فضای مجازی منتشر شده، خبرنگار میگوید مارها سالهاست که زندگی عسگر شریفی را تلخ کردهاند. جالب این جاست که خبرنگار شبکه استانی میگوید در زمان تهیه همان گزارش هم مارها به پای عسگر رحم نکردند! بنابراین خبرنگار همراه با عسگر به بیمارستان میرود و مراحل درمان این مرد روستایی را روایت میکند و در پایان از بینندگان میپرسد که به نظر شما، مارها از جان عسگر چه میخواهند؟» سوالی که تیتر داغترین ویدئوی این روزهای فضایمجازی شده است. در پرونده امروز زندگیسلام به سختی این مرد روستایی را که در ابتدا راضی به گفتگو نمیشد، پیدا کردیم تا برایمان از رمز و راز مارگزیدگیهای مداومش بگوید، هرچند از لحاظ علمی دلیل این اتفاق ثابت نشده است.
مارگزیدگی هایم از سال ۷۰ شروع شد
شریفی در این سالها هر کاری کرده تا مارها دست از سرش بردارند، اما فایدهای نداشته است. او که تقریبا از ۲۰ سال پیش به این مشکل دچار شده، میگوید: «از سال ۷۰ مارها من را نیش میزنند. مارگزیدگیها، زمان مشخصی ندارد. بعضی وقتها در فاصله یک هفته ۲ بار مورد حمله مارها واقع شدم. بعضی وقتها هم دو ماه گذشته و خبری از نیش مارها نبوده است. اگر بخواهم میانگین بگیرم، فکر میکنم هر یک تا دو ماه، حتما یک بار طعمه مارها میشوم.»
در منطقه زندگیام مار زیاد نیست
به محض شنیدن خبر مردی که مدام دچار مارگزیدگی میشود، اولین احتمال این است که یا او در خانهاش از مار نگهداری میکند یا تعداد مار در منطقه زندگیاش زیاد است. او در این باره میگوید: «در این سالها خودم هم نمیدانم چرا چنین اتفاقی برایم میافتد. منطقهای که ما زندگی میکنیم، کوه و تپههای زیادی دارد. ما در روستای «تل پوک» سروستان هستیم که منطقهای عادی است و جوری نیست که مار زیادی داشته باشد و محل زندگیام باعث مارگزیدگیهای پیدرپی باشد، اما انگار مارها همه جا هستند. هرجایی من را پیدا کنند، حمله میکنند! در خانه، کوه و روستا فرقی ندارد. همه جا طعمه مارها شدهام!»
پاهایم را بستم، مارها به دستم حمله کردند!
ماجرای مارگزیدگیهای عسگر آن جایی جالب میشود که میگوید مارها فقط پای راست او را نیش میزنند. او در این باره میگوید: «در طول این سالها مارها فقط ده تا بیست سانتیمتر از ساق پای راستم را هدف گرفتهاند. مدتی هرکاری را که به فکرتان بیاید انجام دادهام، ولی فایدهای نداشته است. مثلا یک بار به توصیه دیگران به صورت آزمایشی و برای مدتی پایم را بستم، ولی مارها به دستم حمله کردند و اوضاع بدتر شد!»
بدجوری گرفتار این مشکل شدهام
میپرسم این همه مارگزیدگی اثری روی بدنت نداشته است؟ میگوید: «تازگیها اعصابم ضعیف شده است. زود عصبانی میشوم و ناراحت هستم. گاهی نمیتوانم درست صحبت کنم. گاهی هم لرزش بدن دارم. این مارگزیدگی این قدر تکراری شده که بعضیها آن را به سخره میگیرند و میخندند، ولی همه زندگیام را تحت تاثیر قرار داده است. خانواده از دست این مشکل من درمانده شدهاند و هر چند وقت در بیمارستانها باید دنبال من بگردند. فشارخون دارم، ترس و استرس مارگزیدگی باعث شده تا فشار خونم بالا برود خلاصه بدجوری گرفتار شدهام و نمیخواهم برای این که آدم معروفی باشم، هربار طعمه مارها بشوم!»
درد نیش مارها با هم متفاوت است
آقا عسگر تا الان اینقدر مارگزیده شده که حساب و کتاب دفعات آن از دستش در رفته است. او میگوید: «دقیقا نمیدانم چندبار طعمه مارها شدهام، ولی بیشتر از ۵۰ بار این اتفاق برایم افتاده است. نیش مارها با هم متفاوت است و درد یکسانی ندارد. بعضی وقتها مار بزرگ تری نیش میزند. حالم بد میشود و سریعا باید به بیمارستان بروم. بعضی وقتها هم بچه مارها به پایم حمله میکنند که درد کمتری دارد. آن وقت حتی به بیمارستان هم نمیروم. یکی، دو ساعتی مینشینم و بیحال میشوم. بیشتر مواقع مارها که حمله میکنند تا دو روز بعد حالم بد است. این دو روز یا در خانه یا در بیمارستان هستم.»
میگویند پای من یک بویی دارد!
«بعضیها میگویند که حتما یک بار، ماری را اذیت کردهای، ولی واقعا من به مارها تا امروز کاری نداشتم»، عسگر با این مقدمه میگوید: «خیلی به دلیل این مارگزیدگیها فکر کردهام. هیچ دلیل علمی ندارد، ولی در عامه مردم اینطور گفته میشود که پایت بویی دارد و مار را به طرف خودش میکشاند. یک تصور هم این است که اولین ماری که من را نیش زده، چیزی در بدنم گذاشته و مارهای دیگر پای من را دشمن خودشان تشخیص میدهند. من ۱۷-۱۸ ساله بودم که اولین بار مار من را نیش زد. اولین باری که مارگزیده شدم خیلی ترسیدم و حالم بد شد. این ماجرا تمام شد و تا سه، چهار سال دیگر تکرار نشد، اما از نوبت بعدی که طعمه مار شدم دیگر نتوانستم با خیال راحت در روستا راه بروم. جالب این جاست که اگر تنها باشم، مارها به من حمله میکنند، اما اگر کسی همراهم باشد، مارها کاری ندارند.»
خانه و همه گوسفندانمرا فروختم تا خوب شوم. اما نشد
میپرسم هیچ وقت برای راحت شدن از شر مارها کاری نکرده است؟ اینطور پاسخ میدهد: «ما عشایر هستیم. تا چندسال پیش هرچند وقت کوچ میکردیم و به جای دیگری میرفتیم. قبلا هربار که ماری من را نیش میزد برای رسیدن به دکتر باید یکی، دو ساعت راه میرفتم تا به شهرستانهای اقلید یا لار برسم. قبلا ییلاق و قشلاق داشتیم و من به خاطر همین بلد نبودم که باید به کجا بروم و دردم را به چه کسی بگویم؟ یک خانه روستایی داشتم و یک بار خانه و همه گوسفندانم را فروختم تا دوای دردم بشود. پول خرج شد، ولی هیچ فایدهای نداشت. مارها همچنان پایم را نیش میزنند و هربار حالم بد میشود. چند وقت پیش مجبور شدم و دوباره با وام و قسط و قرض گوسفند خریدم، چون زندگیام نمیچرخید.
در این سالها مجبورم که گوسفندان را به مرتع ببرم. بیشتر مارگزیدگیها هم در چرای دام اتفاق میافتد. بارها به شهر آمدم و مدتی از شر مارها در امان بودم، ولی خب شغل من دامداری است و باید در روستا باشم تا به گوسفندها برسم و خرج و مخارج خانواده را تامین کنم. در کوه و مرتع هم خیلی احتیاط میکنم، ولی فایدهای ندارد. وقتی به مرتع و کوه میروم، تنها هستم. اگر طعمه مار بشوم به دامادهایم زنگ میزنم و آنها من را پیش دکتر میرسانند. الان حدود ۶ سال است که در روستایی نزدیک سروستان زندگی میکنم. این جا منطقهای محروم است. ما هم وضع مالی خوبی نداریم. نمیتوانم گوسفندها را بفروشم و به شهر بروم تا از مارها در امان باشم. چون شغل من دامداری است و تنها کاری است که میتوانم انجام دهم. مجبورم و با مارها میسوزم و میسازم!».
در خانه از یک مار، ۳ بار زخم خوردهام!
عسگر میگوید: مارها در خانه هم دنبالش هستند و فقط در صحرا برایش دردسر درست نمیکنند. «چهار دختر دارم که ازدواج کردهاند و در خانه خودشان زندگی میکنند. من و همسرم در خانه خودمان هستیم. مارها به هیچکدام از اعضای خانوادهام کاری ندارند. تا حالا هیچ کدام از آنها تجربه مارگزیدگی نداشتند. بارها مار به داخل خانه ما آمده، اما از بین تمام اعضای خانواده فقط من را نیش زده است! بچهها و خانمم البته همیشه میترسند. فکر میکنم یک مار در خانه ما وجود دارد که هیچوقت پیدایش نکردیم. تا حالا در خانه سه بار از یک مار نیش خوردم. خانههای روستایی سوراخهای زیادی دارد. مثلا در کنار خانه ما آغل گوسفندان است. مار هم هرجایی مخفی میشود. نمیتوان به این راحتیها پیدایش کرد وگرنه آن را میکشتم تا حداقل در خانه آسایش داشته باشم.»
ویدئوی فضای مجازی مال یک سال پیش است
به ویدئویی که چند روزی است در فضایمجازی دست به دست میشود، اشاره میکنم. ویدئویی که خبرنگار صداوسیما به سراغ عسگر رفته و درباره مارگزیدگی از او میپرسد. شریفی در این باره میگوید: «این گزارش مال یک سال قبل است. آن موقع یک نفر از همسایهها من را به خبرنگاری معرفی کرد. این گزارش اول از تلویزیون استانی پخش شد، اما بعدا همه جا دست به دست چرخید. قبل از آن کسی من را نمیشناخت، چون ما قبلا عشایر بودیم و رفتوآمد میکردیم، اما الان مردم روستا من را میشناسند. حالا نمیدانم چرا دوباره آن ویدئو در شبکههای اجتماعی پربازدید شده است. من که سواد ندارم و نمیدانم درباره ام چه چیزهایی مینویسند، ولی بچهها میگویند که خیلی با تو شوخی میکنند. از شوخیها ناراحت میشوم، ولی خب چه بگویم. الان این قدر از دست مارها کلافه و خسته شدهام که اگر ماری را ببینم، من به آن حمله میکنم. هیچ وقت مار را دوست نداشتم.»
چندبار به تلویزیون دعوت شدم، ولی نرفتم
وقتی از او میپرسم که چرا در ابتدا راضی به گفتگو با ما نمیشد، میگوید: «تا حالا چندبار به برنامههای تلویزیونی دعوتم کردهاند، ولی نرفتهام، چون بعد در فضایمجازی، حرف و حدیثهای زیادی درست میشود. از نظر کمک و حمایت تا امروز هیچکسی چیزی به من نگفته و کاری برای من نکرده است. تنها کمکی که شده این است که من را زیر پوشش کمیته قرار دادهاند که برای مشکل من فایدهای نداشته است. حتی همین امروز با من تماس گرفتند و گفتند که دوباره میخواهند بیایند گزارشی تهیه کنند. این خبر و گزارش یک بار پخش شده و حالا بعد از یک سال هم دوباره پربازدید شده است. اگر بخواهند کمکی کنند، انجام میدهند. مشکل من همان مشکل قدیمی است. هیچوقت برای شهرت تلاش نکردم. چون از نظر مالی خانواده ضعیف و روستایی هستیم. من نیازی ندارم که معروف شوم. فقط به این فکر میکنم که از مارگزیدگی خلاص بشوم. اینها از روی بدشانسی من است.»
بعد از مارگزیده شدن، چای مینوشم!
عسگر میگوید آخرین باری که مارگزیده شده به دو ماه پیش برمیگردد: «اگر هوا گرم باشد هربار که به مرتع میروم، بیشتر میترسم که امروز هم خوراک مارها هستم! معمولا در زمستان مارگزیدگی کمتر است. الان در فصل سرد سال با خیال راحتتری بیرون میروم و تابستان و بهار کمتر راهی کوه میشوم. بعضی وقتها اما مجبورم و باید گوسفندها را به بیرون ببرم. قبلا خیلی میترسیدم الان دیگر این قدر استرس ندارم. اگر در کوه، ماری به من حمله کند یکی دوساعت مینشینم تا حالم جا بیاید. قبلا وقتی مارگزیده میشدم با سرعت میدویدم تا به بیمارستان برسم، ولی الان مینشینم یک چای میخورم تا دامادها برسند و من را دکتر ببرند!»
منبع: روزنامه خراسان
پاسخ ها