به گزارش گروه وبگردی اخبار ، از عذاب وجدانی که دچار آن شده ام به شدت زجر میکشم. دیگر تحمل نگاههای سنگین همسرم را ندارم. روزگار تلخی را میگذرانم و هیچ راهی را برای فرار از این دنیای زجرآور خودساخته پیدا نمیکنم و تنها راه نجاتم را در مجازاتی سخت میبینم، به طوری که ...
زن جوان در حالی که اشک میریخت، با اصرار همسرش در ادامه این ماجرای تاسف بار به کارشناس اجتماعی کلانتری شهیدهاشمی نژاد مشهد گفت: پدرم مردی معتاد بود و همواره مادرم را مقابل چشمان من و خواهرانم کتک میزد. رفتارهای خشن و وحشتناک پدرم موجب شد تا حس بدی نسبت به مردان پیدا بکنم و از آنها متنفر شوم. به همین دلیل به هر خواستگاری جواب رد میدادم تا این که در ۲۵ سالگی «مرتضی» به خواستگاری ام آمد. آنها اگرچه از طبقه متوسط جامعه بودند، اما از نظر مالی در رفاه نسبی قرار داشتند. به همین دلیل پدرم مرا مجبور کرد تا به خواستگاری او پاسخ مثبت بدهم چرا که خواهر بزرگ ترم نیز از همسرش طلاق گرفته بود و نزد ما زندگی میکرد. پدرم از این وضعیت رضایت نداشت و اصرار میکرد تا من زودتر ازدواج کنم. خلاصه با وجود آن که هیچ علاقه قلبی به مرتضی نداشتم، پای سفره عقد نشستم. مرتضی پسری مهربان و با گذشت بود که مرا خیلی دوست داشت، به همین دلیل روزهای خوبی را میگذراندم و هیچ کمبودی را احساس نمیکردم. مرتضی در مغازه لاستیک فروشی پدرش کار میکرد و اوضاع مالی خوبی داشت، اما او مردی تعصبی بود و به خاطر سوءظن هایش مدام مرا سوال پیچ میکرد. با آن که چندین سال از زندگی مشترکمان میگذشت و صاحب یک دختر ۱۵ ساله بودیم، ولی از رفتارهای همسرم بسیار عصبانی بودم چرا که او مدعی بود با پسرعمه و چند نفر دیگر ارتباط نامتعارف دارم. او میگفت فقط به خاطر آبروی خانوادگی سکوت میکنم تا فرزندم نیز بی مادر نشود وگرنه تو با این گونه رفتارهای غیراخلاقی برای من مردهای بیش نیستی! و ... در همین آشفته بازار زندگی ام بود که روزی خواهر مطلقه ام سیم کارتی را در گوشی تلفن من گذاشت که بلافاصله پیامکهای عاشقانه و تماسهای فردی به نام «هوشنگ» آغاز شد. ابتدا اهمیتی به آنها ندادم، ولی چند روز بعد به ناچار به یکی از پیامکها پاسخ دادم و به این ترتیب رابطه من و هوشنگ در حالی آغاز شد که او اهل یکی از روستاهای سرخس بود و ادعا میکرد به زودی برای دیدار من به مشهد میآید. خلاصه خودم هم نفهمیدم چگونه با وسوسههای شیطانی، همسر و فرزندم را فراموش کردم و با آن جوان غریبه وارد رابطه تلفنی و پیامکی شدم.
از سوی دیگر مرتضی که به من سوءظن داشت بیشتر مرا زیر نظر گرفته بود تا این که متوجه این رابطه غیراخلاقی شد. حالا هم در حالی عذاب وجدان رهایم نمیکند که تحمل نگاههای سرزنش آمیز همسرم را ندارم چرا که او در زندگی خیلی به من محبت کرد، به طوری که به مناسبت تولدم یک دستگاه خودروی پژو ۲۰۶ آلبالویی رنگ به من هدیه داد، ولی من پاسخ محبت هایش را با خیانت دادم و ... شایان ذکر است، به دستور سرگرد علی فاطمی (رئیس کلانتری شهید هاشمی نژاد) پرونده این زوج جوان برای بررسیهای کارشناسی و روان شناختی در اختیار مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: خراسان
پاسخ ها