به گزارش گروه وبگردی اخبار ، به دلیل اهمیت شناسایی خطاهای شناختی و نقش مهمی که در کنترل هیجانهای ما دارند، مناسب است به عمدهترین این خطاها اشاره کنیم تا با شناخت آنها بتوانیم با آگاهی بیشتر با هیجانهایمان روبهرو شویم:
۱- تفکر همه یا هیچ
همه چیز را سفید یا سیاه میبینید. هر چیز کمتر از کامل، در نظر شما شکستی بیچون و چراست. برای مثال، زنی که رژیم لاغری گرفته بود، پس از خوردن یک قاشق بستنی گفت: «برنامه لاغری من دود شد و به هوا رفت». با این طرز فکر به اندازهای ناراحت شد که یک ظرف بستنی بزرگ را تا آخر نوش جان کرد.
۲- تعمیم مبالغهآمیز
هر حادثه منفی، از جمله یک ناکامی شغلی را شکستی تمامعیار و پایانناپذیر میپندارید و آن را با واژههایی، چون «هرگز» و «همیشه» توصیف میکنید. فروشنده افسردهای در حال رانندگی بود که پرندهای به شیشه اتومبیلش خورد. او گفت: «چه بدشانسم. پرندهها همیشه به شیشه اتومبیل من میخورند».
۳- فیلتر ذهنی
تحت تأثیر حادثهای منفی، واقعیتها را تار میبینید. با توجه به بخشی از یک حادثه منفی، بقیه را فراموش میکنید؛ مانند چکیدن یک قطره جوهر که بشکه آبی را کدر میکند. برای مثال، به سبب برخوردتان با همکاران اداره، تشویق میشوید، اما در این میان، یکی از همکاران واژهای نهچندان جدی در انتقاد از شما میگوید. به این ترتیب، روزهای طولانی همه گفتههای مثبت را فراموش میکنید و از این انتقاد ناچیز رنج میبرید.
۴- بیتوجهی به مسئله مثبت
با بیارزش شمردن تجربههای مثبت، بر مهمنبودن آنها اصرار دارید. کارهای خوب خود را بیاهمیت میخوانید و میگویید: هرکسی میتواند این کارها را انجام دهد. این را بدانید که بیتوجهی به مسئله مثبت، شادی زندگی را میگیرد و شما را به احساس ناشایستهبودن سوق میدهد.
۵- نتیجهگیری شتابزده
بی آنکه دلیل قانعکنندهای داشته باشید، شتابزده نتیجهگیری میکنید. نتیجهگیری شتابزده بر دو نوع است: الف) ذهنخوانی: بدون بررسی کافی نتیجه میگیرید که کسی در برخورد با شما واکنش منفی نشان داده است؛ ب) پیشگویی: پیشبینی میکنید که اوضاع برخلاف میل شما در جریان خواهد بود. بدون هرگونه بررسی میگویید: «آبرویم خواهد رفت. از عهده انجام این کار برنخواهم آمد».
۶- درشتنمایی
از یک سو درباره اهمیت مسائل و شدت اشتباههای خود مبالغه میکنید و از سوی دیگر، اهمیت جنبههای مثبت زندگی را کمتر از آنچه هست، برآورد میکنید (بیتوجهی به امر مثبت). بزرگکردن بیش از حد اشتباهها موجب ایجاد احساس بیکفایتی در شما میشود. به هر چیز، منطقی و به اندازه خودش بها دهید و بدانید باید همیشه به رویدادهای تلخ با دیده درسآموزی بنگرید.
۷- استدلال احساسی
فرض میکنیم احساسات منفی شما لزوماً بازتاب واقعیتها هستند: «از سوار شدن بر هواپیما وحشت دارم، چون بسیار خطرناک است» یا «احساس بیکفایتی میکنم؛ حتما آدم بیلیاقتی هستم». به این اشتباه دچار شدهایم که بر پایه احساسات خود، استدلال و نتیجهگیری میکنیم؛ بدون اینکه دلیل قانعکنندهای داشته باشیم.
۸- بایدها
توقع دارید اوضاع آنگونه که شما میخواهید و انتظار دارید، باشد. برای همین میخواهید با گفتن «بایدها» و «نبایدها» به خود برای انجام کاری انگیزه دهید؛ مانند اینکه «نباید آن شیرینی را بخورم». اینگونه برخورد با مسائل در بسیاری از موقعیتها و بسیاری افراد اغلب بیتأثیر است، زیرا اینگونه «بایدها» سرپیچی و سر باز زدن ایجاد میکند و اشخاص تشویق میشوند که درست عکس آن عمل کنند.
۹- برچسبزدن
برچسبزدن شکل حاد تفکر همه یا هیچ است. بهجای گفتن «اشتباه کردم» به خود برچسب منفی میزنید: «من بیلیاقتم». گاهی نیز اشخاص به خود برچسب «احمق» یا «شکستخورده» میزنند. این برچسبها تجربههایی بیفایدهاند که به خشم، اضطراب، دلسردی و افت عزت نفس میانجامند. گاهی نیز به دیگران برچسب میزنید. برای مثال، وقتی کسی در مخالفت با شما حرفی میزند، او را «متکبر» مینامید. در این موقعیت، فضای مناسبی برای ارتباط سازنده ایجاد نمیشود.
۱۰- شخصیسازی و سرزنش
خود را بیجهت مسئول حادثهای میپندارید که به هیچروی امکان کنترل آن را نداشتهاید. وقتی زنی از آموزگارِ پسرش شنید که او در مدرسه خوب درس نمیخواند، با خود گفت: «این نشان میدهد که مادر بدیام». اما بهتر بود که این مادر دلایل واقعی درسنخواندن فرزندش را میجست تا به او کمک کند. شخصیسازی به احساس گناه، خجالت یا ناشایستهبودن میانجامد. بعضی نیز برعکس، دیگران یا اوضاع را علت مسائل و مشکلات خود میپندارند و توجه نمیکنند که ممکن است خودشان در ایجاد گرفتاری سهم داشته باشند.
منبع:خبرگزاری رسا
پاسخ ها