در یک روز سهبار برای کمک و امدادرسانی به قله دماوند رفته است. سه ماموریت پشت هم تا قله دماوند رفته و بازگشته است. با آنکه تا چند روز قفسه سینهاش از شدت فشار هوا درد میکرد، اما اگر بار چهارم نیز به او ماموریت میدادند به بالای کوه میرفت و نه نمیگفت. عاشق کار امدادونجات است. ساعتها در روز ورزش میکند تا آمادگیاش را برای رسیدن سریع به قله ٥٦١٠متری دماوند از دست ندهد. رکوردش با تجهیزات امدادی برای رسیدن به قله یکساعت و ٥٧دقیقه است که برای یک امدادگر هلالاحمر رکورد خوبی است. محمد صادقیفر، نجاتگر کوهستان و عضو داوطلب جمعیت هلالاحمر است که تاکنون پنجاهویکبار به قله دماوند صعود کرده تا کوهنوردان گرفتار در کوه را نجات دهد.
با آنکه بیستوهشتسال بیشتر ندارد، اما ٢٠سال است که با هلالاحمر همکاری میکند. زیاد تعجب نکنید، نخستین ماموریتش را در هشتسالگی با نیروهای جمعیت هلالاحمر انجام داد. آن روزی که مادرش از گم شدن کودک معلولی در جنگلهای الیمستان خبر داد، نتوانست بیتفاوت باشد و از همان زمان نشان داد که یک امدادگر است. آرام آرام باران میبارید و زمین جنگل را برای قدم زدن سخت کرده بود. چکمههای سیاه رنگش را به پا کرد و خودش را به نخستین قرمزپوش هلالاحمری که دید، رساند. «من مسیر جنگل را بلدم» آنقدر مصمم بود که نجاتگران هلالاحمر را ناخودآگاه به دنبال خود کشاند و وقتی در میانه جنگل و در زیر یک صخره و بالای پرتگاه، کودکی زخمی را که دیگر توان حرکت نداشت، پیدا کرد نفس عمیقی کشید. دلش لرزید و با خودش گفت «من میتوانم». چند روز بعد دوباره ٦گردشگر خارجی در جنگل گم شدند و این بار نیروهای هلالاحمر مستقیم به سراغ محمد آمدند. محمد جنگل را مثل کف دستش بلد بود و با کمک او گردشگران در میانه جنگل پیدا شدند. از همان زمان بود که محمد به لباس سرخ هلالاحمر علاقهمند شد و راهش را پیدا کرد.
دیگر کارش این شده بود که هر جا کمک نیاز بود داوطلبانه خودش را به آنجا میرساند و کمک داوطلبانه برایش افتخار بود. اما باید اصولی کار را یاد میگرفت و به همین دلیل دورههای امدادونجات را گذراند. حالا دیگر برایش فرقی نمیکرد عملیات نجات در جنگل است یا کوه یا کوهستان. هر جا کمک نیاز بود محمد ساکش را میبست و اعزام میشد. از بهارسال٩١ به صورت رسمی وارد جمعیت هلالاحمر شد و وقتی نخستین بار با استاد لشکری به کوه دماوند صعود کرد تازه علاقهاش را پیدا کرد. او میتوانست نجاتگر کوهستان باشد.
محمد و چند نفر از دوستانش سه ماه تابستان را در بارگاه سوم دماوند مستقر میشوند تا اگر کسی به کمک نیاز دارد خودشان را زودتر به محل حادثه برسانند. در ماههای دیگر نیز در پایگاه رینه جمعیت هلالاحمر مستقر میشوند و ١٥روز در ماه را آنجا میمانند تا از کار نجات عقب نمانند. او حالا بهعنوان سریعترین امدادگر در کوه نام خودش را ثبت کرده است. البته خودش این موضوع را به صراحت عنوان نمیکند و معتقد است این توانایی در برخی از نیروهای جمعیت هلالاحمر وجود دارد، اما تاکنون عنوان نکردهاند. او چابک و سریع است و با تجهیزات و ساک امدادی که بیش از ٩کیلوگرم وزن دارد از ایستگاه سه خودش را دو ساعته به قله میرساند که این ساعت خوبی برای یک نجاتگر به حساب میآید.
خودش میگوید: «از پنجاهویکباری که به قله دماوند صعود کردم چهلبار آن برای امدادونجات کوهنوردان و بهعنوان داوطلب جمعیت هلالاحمر اعزام شدم و از این تعداد به جز سه ماموریت که دیر رسیدیم و کوهنوردان جانشان را از دست داده بودند، سیوهفتبار موفق شدم آنها را نجات دهم.» این همه همان حس خوبی است که سبب شده محمد تنها کار در هلالاحمر را انتخاب کند و اگر صد کار دیگر هم به او پیشنهاد شود باز هم میگوید فقط هلال احمر.
از این ٥١ ماموریت و کوهپیمایی سه مأموریت او در یک روز بوده است. محمد ماجرای این ماموریتها را اینطور برای «شهروند» تعریف میکند: «آن روز یک مرتبه صبح به قله صعود کردیم و برگشتیم. افرادی که به دماوند صعود کردهاند میدانند که مسافت بین ارتفاع ۴۲۰۰متری تا ۵۶۱۰متری بین ۶ تا ۷ ساعت طول میکشد. اما ما همین مسیر را دو ساعته صعود میکنیم. آن روز بعد از برگشت از قله، حدود ساعت ۷ شب بود که خبر دادند یکی از کوهنوردان در ارتفاع ۵۲۰۰متری بیهوش شده است. دوباره مجبور شدیم صعود کنیم و مسیر را در زمانی حدود یکساعت و ۴۰دقیقه طی کردیم و دوباره به پایین برگشتیم. اما سومینبار حدود ساعت۶ صبح بود که خبر رسید باز هم یک کوهنورد در ارتفاع ۵هزار متری بیهوش شده است که اینبار هم در حدود یکساعت و ۳۰دقیقه خودمان را به او رساندیم و توانستیم جانش را نجات دهیم.
آمار ماموریتها در محدوده کوهستان بالاست و او میگوید که بیش از دوهزاروهفتصد بار برای ماموریت اعزام شده است و یک بار صعود با دوچرخه را نیز امتحان کرده است. البته او یک بار هم ٥هزار کیلومتر را دور کلاهک دماوند دویده است که در نوع خودش بینظیر است، اما با این حال محمد خستگیناپذیر است و از کوهرفتن و امدادونجات خسته نمیشود.
ماموریتهای سخت و نفسگیر هم در کارنامه این چند سال فعالیت محمد وجود دارد، از یکی از آنها میگوید: «چند وقت پیش خبر دادند که یک کوهنورد در ارتفاع ٥٤٠٠ متری گم شده است و برای نجات او یک بار به دماوند صعود کردیم و پس از نجاتدادن او در راه بازگشت دوباره خبر دادند که در ارتفاع ٤٧٠٠ متری زن کوهنوردی دچار حادثه شده و اگر تا ١٥ دقیقه دیگر به او نرسیم، جانش را از دست میدهد، دوباره به راه افتادیم و تمام مسیر را دویدیم، قفسه سینهام بهشدت دچار درد شده بود.
در طول مسیر گروهی را پیدا کردیم که آنها نیز گم شده بودند و پس از نشاندادن راه دوباره برای پیداکردن کوهنورد مصدوم راه را ادامه دادیم. اگر دیر میرسیدیم مرگش حتمی بود با همه توان به سوی او رفتیم. در راه از یخچالی دایمی باید عبور میکردیم؛ جایی که بسیار خطرناک بود و چندین مرتبه کوه ریزش کرد. با وجود این بهسختی از آنجا عبور کردیم. آن زمان نفس توی سینهام حبس شده بود تا اینکه به فرد گمشده رسیدیم و آن را با کمک سایر کوهنوردان به پایین کوه منتقل کردیم و هم اکنون حال این زن کوهنورد خوب است و با وجود شرایط سختی که داشت به زندگی عادی برگشته است.»
یخ و مسخ انسان
کوه و برف و یخ آدم را مسخ میکند اگر راه را بلد نباشی میخکوبت میکند؛ وقتی در سفیدی محض گیر میکنی چشمهایت دیگر یاری نمیکند و اوهام و خیال به سراغت میآید. این را خیلی از کوهنوردان چه تازهکار و چه حرفهای تجربه کردهاند؛ تجربهای که دامان محمد را نیز یک بار گرفته بود. تجربه سختی که یک بار تا دقایقی او را در برف گرفتار کرده بود، لحظاتی که او نمیدانست چه باید کند و به کجا برود، اما دقایقی تمرکز او را به خودش آورد و راه را دوباره از سر گرفت.
اوکه علاقه زیادی به محل زندگیاش دارد، میگوید: شرایط سوقالجیشی شمال کشور سبب میشود که حوادث در این منطقه زیاد باشد؛ از یک سو کوه، از یک سو رودخانه و دریا و کوهستانیبودن منطقه شرایط را برای حوادث آماده میکند و نجاتگری که در این محدوده کار میکند باید به کوه و دریا و زمین تسلط داشته باشد.
مازندران همیشه مهربان تنها محلی نیست که محمد در آن به ماموریت میرود. سیل خوزستان و زلزله کرمانشاه و حادثه سقوط هواپیما در دنا نیز محمد را راهی استانهای دیگر کشور کرده است؛ اما حادثه دنا را هیچگاه از یاد نمیبرد. ماموریتی که بعد از آن ساعتها گریه کرد؛ چرا که دلش میخواست خیلی زودتر به این منطقه اعزام شود و در کار امدادی کمک کند، با آنکه حادثه در بهمن رخ داد، محمد و تیم استان مازندران در اردیبهشت به این منطقه اعزام شدند و این امر محمد را دلخور کرده بود.
او معتقد است توان ماموریتهای بیشتری را دارد و میتواند در هر جا که هلال بخواهد، حضور پیدا کند و مردم را نجات دهد. او تمام عشق و علاقهاش را به پای هلالاحمر ریخته است و میگوید که اگر صد بار دیگر هم قرار باشد که زندگی کنم دوباره هلالاحمر را انتخاب میکنم؛ زیرا من نیروی پشت میزنشین نیستم و کار در دل کوه و نجات مردم تنها حرفهای است که میتواند من را راضی کند.
سختی کار در ارتفاع زیاد است دمای حسی در ارتفاع گاهی تا منفی ٥٠ درجه نیز میرسد و اگر فردی تجهیزات مورد نیاز همراهش نباشد، نمیتواند دوام بیاورد؛ اما همه قسمت کار در این شرایط وسایل نیست آنچه که یک امدادگر هلال احمر را در این ارتفاع و سرما نگه میدارد همان رضایتی است که پس از نجات برایش میماند و بس.
منبع: شهروند
پاسخ ها