موضوع پاداش و تنبیه در فرایند رشد و یادگیری و آموزش از دیرباز در علم تعلیم و تربیت مطرح بوده است؛ عدهای تأثیر آن و یا لزوم آن را رد کردهاند و عدهای آنقدر روی آن تمرکز داشتهاند که انواع تنبیه و پاداشت، نوعهای مؤثر آن و… را در نظریههای خود تدوین کردهاند. تفاوت نگرش در تربیت و حتی تعلیم کودکان ریشهای تاریخی دارد تا جایی که در این میان گاه با نشریه جای کاملاً متضادی در روان شناسی رشد و نظریههای تعلیم و تربیت رو به رو میشویم.
اما آنچه مهم است این است که نظام تعلیم و تربیت بر مبنای کدام نظریه، کدام روش بنا نهاده شده باشد. آیا موافق وجود سیستم پاداش و تنبیه است یا مخالف! و یا لزوماً سیستم آموزشی متأثر از سیستم سنتی تربیتی حاکم بر جامعه و مطابق سنتهای تربیتی شکل گرفته است!
ما از زمانی مکتب خانه سیستم آموزشی خود را مبتنی بر تنبیه و پاداش، و بیشتر تنبیه بنا نهادیم. چوب و فلکی که از پدربزرگ و مادربزرگهای خود شنیدهایم سنتیترین روش تنبیه بوده است. در حالی که از ابتدا آنها که معتقد به سیستم پاداش و تنبیه بودند نیز، از شیوههای ارائه مستقیم پاداش و تنبیه (دادن شکلات و زدن با ترکه) کمتر سخن گفتهاند و انواع دیگری از آن را مطرح میکنند، اما در دوره آموزش نوین در کشورمان نیز تا چند سال اخیر هنوز حرفی از مدل تنبیه و تشویق به جز همان تفکر سنتی نبوده است. زمان ما که حالا فرزندانمان به مدرسه میروند، کارتهای صدآفرین میدادند و تنبیه بدنی و بیرون کردن از کلاس، فرستادن دانشآموز پشت در اتاق مدیر اخراج از مدرسه و. هم جزئی رایج در تنبیه و تشویق بود.
از سوی دیگر نمره بارزترین ارائه تنبیه و پاداش بود که تا امروز هم ادامه دارد. هر چند قرار است نمرهها توانایی دانش دانشآموز را بسنجند، اما رفتاری که معلم و والدین در مقابل نمره انجام میدهند، پیامدش همان پاداش و تنبیه برای آن دانشآموز است. حالا چند سالی است نمره در دبستان برچیده شده است، اما دیدهها و شنیدهها حکایت از آن دارد که رفتار معلمان درست مطابق سیستم ارزشیابی کیفی توصیفی تغییر نکرده است که یکی از دلایل ایجاد آن گذشتن از همین سیستم پاداش و تنبیه سنتی و نمره دادنها بوده است.
از سوی دیگر ما همچنان درباره تنبیه بدنی دانش آموزان از گوشه و کنار کشور میشنویم. درباره اخراج دانش آموزان، بیرون کردنشان از سر کلاس، تحقیر آنها توسط سیستم آموزشی، اهمیت نمره برای والدین و؛ و باز از سوی دیگر معلمان نیز معتقد هستند برای به راه آوردن دانش آموزان سرکش نیاز به ابزاری دارند و سیستم آموزشی نباید دست معلم را در ابزار تنبیه و پاداش ببندد؛ و اینها همه در حالی است که والدین هم آگاهی چندانی در مقابل اینکه در مسیر تربیت از چه ابزاری میتوانند استفاده کنند که بالاترین کارایی و کمترین آسیب را برای فرزندانشان داشته باشد، ندارند؛ همانطور که به نظر میرسد سیستم آموزشی ما نیز در کلان چنین دیدگاهی ندارد.
والدین و معلمان باید به طور کامل آموزش ببینند و با هم همکاری داشته باشند تا کودک دچار دوگانگی تربیتی نشود. یکی از مشکلات اساسی ما در جامعه این است که در خانوادهها روش تربیتی نداریم. بلکه بر حسب شرایط روز کاری را انجام میدهیم
گفتگو با دکتر مهرداد فلاطونی روانشناس اجتماعی را از این منظر شروع کردیم که آموزش و پرورش به طور خاص چه کاری میتواند انجام دهد که مهارتهای زندگی و تاب آوری در جامعه را از سنین پایین نهادینه کند؟ وی در این باره به خبرنگار مهر گفت: ما در تعلیم و تربیت کودک باید چند بخش را با هم در نظر بگیریم. یکی خود بچهها هستند، بخش دوم والدین است و بخش بعدی معلمان و کادر آموزش هستند. والدین و معلمان باید به طور کامل آموزش ببینند و با هم همکاری داشته باشند تا کودک دچار دوگانگی تربیتی نشود. یکی از مشکلات اساسی ما در جامعه این است که در خانوادهها روش تربیتی نداریم. بلکه بر حسب شرایط روز کاری را انجام میدهیم.
وی ادامه داد: روانشناسان با معیارهای شخصی اصول تربیتی را ننوشتهاند. آنها روی دهها هزار کودک یک روش را هنجار کردهاند و دیدهاند روش خوبی است. مثلاً وقتی فردی مانند اسکینر میگوید زمانی که میخواهید عادتی را از بچه بگیرید که مخرب است، مثلاً پرخاشگری کودک، زمان پرخاشگری به کودک توجهی نکنید که هر توجه حتی تذکر برای خاموش کردن این رفتار هم نوعی توجه محسوب میشود، بلکه هر زمان کودک پرخاشگری نداشت، به او پاداش بدهید تا تداوم رفتار مطلوب را پی بگیرد، او به راحتی به چنین دستاوردی نرسیده است. ما میتوانیم به روشها ایراد بگیریم، اما ما هم باید به همان اندازه روش جایگزین خود را آزمایش و اثبات کنیم. اگر ایرادی نداریم که بگیریم باید روشهای سنتی خود را جایگزین چنین روشهایی کنیم.
حضور روان شناس در مدرسه الزامی است
این روان شناس ادامه داد: حضور روان شناس در مدرسه الزامی است. من گمان میکنم در میان این خیل معلمان و کادر آموزشی بالاخره یک نفر پیدا میشود که روان شناس باشد. یا در هر مدرسه از میان کادر آموزشی و والدین بالاخره یک نفر آشنا به این مسائل پیدا میشود تا هر سه قشر را آموزش دهد: معلم، والدین و بچهها.
وی با اشاره به اینکه تقلید و الگوسازی در مورد بچههایی که در سن تلقین پذیری و رشد هستند، عموماً از میان معلمان یا والدین انجام میشود، بیان کرد: ممکن است بگوییم امروز اوضاع اقتصادی خانواده بد است، اوضاع اقتصادی معلمان خوشایندشان نیست، اما مجبور هستیم برای نسل آینده که فرزندانمان هستند وقت بگذاریم.
فلاطونی در ادامه به طور خاص درباره پاداش و تنبیه که این روزها بحث آن در مدارس زیاد مطرح میشود، گفت: اول باید این را بدانیم که ما حق نداریم به عنوان یک آدم تحصیل کرده در آموزش و پرورش اشتباهات یا عدم دانایی خود را گردن نظریهپردازها بیاندازیم. ما در دانشگاه روش تحقیق آموختهایم که میگوید اگر پرسشی دارید تحقیق کنید، تست بگیرید، تحقیق میدانی انجام دهید، تئوری شکل بدهید و. از همین رو اگر میخواهیم در سیستم آموزشی کلان خود یک نظریه را ارجح بدانیم (مثلاً رفتاریها که بیشتر در این باره صحبت کردهاند) مبانیاش را در بیاوریم و به معلمها به طور کامل یاد بدهیم و اگر قرار است مدل خودمان را پیاده کنیم باید آن را تئوریزه کنیم. میتوانیم روی مدلهای مختلف پاداش و تنبیه کار تحقیقاتی گسترده انجام دهیم تا ببینیم در کشور ما و در میان بچههای ما کدام پاسخ بهتری میدهد.
دنیای تعلیم و تربیت به سمت کیفی شدن میرود ما همچنان درگیر نمره و آزمون هستیم
وی اضافه کرد:، اما به طور کلی برای ایجاد یک رفتار باید تقویتکننده به کودک بدهیم. متأسفانه در سیستم آموزشی ما تقویتکنندهها برای همه دانش آموزان یکسان است. در حالی که برای هر کودک، هر تقویت کنندهای همان معنای پاداشی که ما میگوئیم را ندارد. روحیه بچهها با یکدیگر متفاوت است. دنیا دارد به سمت کیفی شدن میرود و ما هنوز در این سیستم که بچه خوب نمره خوب، بچه بد نمره بد، ماندهایم. شاید سیستم ارزشیابی کیفی توصیفی شده باشد، اما اولاً باز هم عموماً معلمها همان را به نمره تبدیل میکنند و دیگر اینکه از پایه هفتم دوباره همان داستان نمره است.
این روان شناس اجتماعی بیان کرد: در سیستم پاداش دهی و تنبیه ما نیاز داریم تک تک بچهها و روحیات آنها را بشناسیم. این کار سختی نیست. یک دانشآموز ابتدایی ۶ سال در یک مدرسه میماند. یک مشاور کاملاً وقت آن را دارد تا تک تک بچهها را مورد مطالعه قرار دهد. در پرونده آنها هر آنچه مطالعه میشود، ثبت شود.
وی ادامه داد: یک نکته دیگری را هم باید فراموش نکنیم و آن این است که وقتی چیزی را میگیریم باید در ازای آن چیزی را ارائه دهیم وگرنه فرد را دچار اضطراب و عقدههای درونی میکنیم. در ارزشیابی کیفی توصیفی باید ببینیم هر دانشآموزی به چه پاداشی یا تقویتکننده مثبتی توجه نشان میدهد. ضمن اینکه ما به جای تنبیه بهتر است از تقویت کنندههای منفی و یا پاسخ خاموشی استفاده کنیم. مثلاً همینکه در اثر یک رفتار نادرست کودک به او محرک خوشایندی که تا دیروز در اختیارش بوده را ندهیم برای او بزرگترین تنبیه است. لزومی ندارد رفتار خشونتآمیز، سرزنش، کتک و… داشته باشیم. در تنبیه مشکل اینجاست که نمیگوییم چه چیزی خوب است، فقط آن چیزی که بد است را عیان میکنیم. با اینکه برو از کلاس بیرون، دم دفتر مدیر بمان، یا حتی کتک زدن چیزی عایدمان نمیشود.
فلاطونی در ادامه اظهار کرد: فرض کنید یک معلم سر کلاس دانشآموز شلوغی دارد. یا یک مادر فرزند پرخاشگری دارد. وقتی او شروع به شلوغ کردن میکند نباید مدام به او گفت ساکت، و یا تهدیدش کرد چرا که همین توجه خودش میشود تقویتکننده مثبتی که داریم به او میدهیم. اثر همساز دارد. در این مواقع باید آن کودک را نادیده گرفت و اهمیتی به رفتارش نداد. در ازای آن هر زمان که آرام بود و شلوغ نکرد به او توجه کرد که خود این توجه میشود تقویت کننده مثبت و ضامن تداوم رفتار خوشایند کودک است.
وی ادامه داد: تمام معلمان ما باید سیستم فیدبک را یاد بگیرند. ببینید همین الان هم ما اشتباهات زیادی در فرایند تعلیم و تربیت داریم. وقتی نمره به دانشآموز میدهیم میگوئیم ۲۰ یعنی تو خوب هستی و حتی اگر ۱۹ بگیری یعنی کارت درست نیست. دیگر اینکه یادمان باشد تنبیه ماحصلی ندارد جز اینکه نسلی پر از عقده بار بیاوریم. هر کدام از ما معلمان سال اولمان مهربان بودهاند، افراد موفقی شدهایم و اگر چیزی جز خطکش زرد معلم به یاد نیاوریم همان رفتار را با بچه خود تکرار میکنیم. پس جایگاه معلم در فرایند تعلیم و تربیت چیزی بیش از آن است که حتی تصور میکنیم.
بچهها را در معرض پیامهای تربیتی ضد و نقیض قرار ندهیم
مهرانه قشنگ روان شناس نیز در گفتگو با خبرنگار مهر در خصوص بهترین مدل تنبیه و تشویق در تربیت و تعلیم کودکان به خبرنگار مهر گفت: ما نظریههای متعددی در این زمینه داریم. برخی نظریه پردازان روانشناسی کودک مانند مونتسوری هستند که به طول کامل با ارائه پاداش و تنبیه در فرایند تربیت کودک مخالف هستند. آنها معتقد به نوعی پاداش و تنبیه درونی هستند. یعنی به اینکه اگر کودک رفتاری غیراجتماعی یا ناشایست ارائه داد باید چگونه رفتار کنیم آنها معتقد هستند در این شرایط فقط باید کودک را با کاری که کرده تنها بگذاریم و مثلاً او را در بازیهای خود همراهی نکنیم و به این صورت او متوجه میشود در صورتی میتواند عضوی از جمع باشد که رفتارش را اصلاح کند و البته این میزان ایگنور کردن هم زمان مشخصی دارد.
وی ادامه داد: درباره آموزش هم آنها معتقد هستند اگر شما تکلیفی به کودک بدهید که مشتاق آن نباشد سراغ انواع پاداش و تنبیه میروید و تحسین و نمره و تهدید استفاده میکنید و این عموماً نتیجه عکس میدهد و به مرور کودک آنقدر نگران واکنشهای شما میشود و ترس از پاسخ اشتباه دادن را تجربه میکند که حتی دیگر تمرکز خود را از دست میدهند.
این روان شناس بیان کرد: ارزشیابی بیرونی از نظر این روان شناسان استقلال کودکان را از بین میبرد. اما از سوی دیگر کسانی که به نظریههای یادگیری علاقه دارند یا رفتارگراها به ارائه پاداش و تنبیه برای تقویت رفتار مناسب و کاستن از رفتار نامناسب معتقد هستند، اما بسیار روشهای گوناگونی دارند. ما اینجا با انواع تقویتکنندهها رو به رو هستیم. یک معلم یا والدین باید خیلی دقیق این را بدانند. مثلاً تنبیه مناسب از نظر آنها این نیست که اگر کودک کار نادرستی کرد سرش داد بزنیم، بگوییم ده بار از روی یک مشق بنویس و… کافی است برای تنبیه یک محرکی که برای کودک خوشایند است را از او بگیریم آن هم برای یک زمان مشخص مثلاً دو ساعت. به طور مثال کارتون مورد علاقهاش را نتواند ببیند. با دوستانش نتواند بیرون برود و… برای تشویق هم ما حذف محرک ناخوشایند را داریم مثلاً اگر کودک درسش را به موقع تمام کرد میتوانیم به او بگوییم اگر قرار بود برود و اتاقش را مرتب کند که معمولاً کار خوشایندی برای بچه نیست، امروز میتواند با کمک ما این کار را بکند.
وی ادامه داد: ببینید مهم این است که ما یک روش مشخص برای تربیت داشته باشیم. تنبیه و تشویق جز کوچک، اما اثرگذاری از تربیت است که در آموزش هم کاربرد دارد. اما در وهله اول باید بدانیم دیگر روزگار تنبیهات مستقیم و خصوصاً خشونتآمیز سر آمده و دیگر اینکه بر یک مسیر تربیتی حرکت کنیم و پیامهای ضد و نقیض به بچهها ندهیم. الان مشکل بچههای ما این است که در معرض انواع پیامهای تربیتی ضد و نقیض قرار میگیرند.
آنچه در فرایند تربیتی و حتی آموزشی کودکان و نوجوانان حائز اهمیت است شناخت نوع تفکر و روحیات منحصر به فرد هر کدام از آنها، ادراک آنها از فرایند تربیتی و همچنین میزان تربیت پذیری یا الگوپذیری و دیگر مواردی است که در فرایند رشد اثرگذار است. آنچه در سیستم تربیتی خانواده و مدرسه باید پیاده شود، الگویی مناسب از روشهایی قبلاً آزموده شده و آزمون و خطا پس داده است. در یکی از جزئیترین مباحث این فرایند که تنبیه و پاداش است، به نظر میرسد باید از نداشتن رویه و نشناختن فرآیندها دست بکشیم و به اصول تربیتی بازگردیم.
منبع: مهر
پاسخ ها