به گزارش گروه وبگردی اخبار ، دکتر مصباح الهدی باقری پژوهشگر مرکز رشد در یادداشتی نوشت: شاید کمتر برههای از تاریخ به اندازهی عصر انقلاب اسلامی انسانهای بزرگ، نمونه و الگو به خود دیده باشد. انسانهایی که شکوفایی و بالندگی شان ظرفهای محدود دنیوی را در مینوردید و با جانفشانی و جانبازی با خون پاکشان مهر آزادی و آزادگی میزد.
سه دورهی مبارزات با حکومت طاغوت در عصر پهلوی، ترورهای کور منافقین و محاربین در آغاز انقلاب و دوره درخشان دفاع مقدس بسترهایی برای ظهور و بروز این درهای گرانمایه بودند. از آیتالله سعیدی و غفاری و نواب صفوی گرفته تا شهید مطهری و بهشتی و رجایی و تا شهید همت و باقری و بروجردی و صیاد و کاظمی و حاج قاسم همه و همه نمونهای از خروار خروار مجاهدت و ایثار و بذل جان در راه هدف و آرمان و معبود هستند و البته در این میانه برخی روحهای سبک بار بودند که عجیب دلها را مجذوب و چشمها را خیره میکردند و در محاسبات عقل دنیایی همه چیز را بهم میریختند و بی جواب میکردند. از آن جمله است: شهید بزرگوار دکتر مصطفی چمران
چمران جمع بین امور متفاوت تا مرز اضداد بود، هم آرام بود، هم خروشان؛ هم عاطفی بود، هم با صلابت؛ هم متواضع بود، هم متکبر؛ هم شوخ بود، هم جدی؛ هم ناز داشت، هم نیاز؛ هم عاقل بود، هم عاشق؛ هم نظری بود، هم عملی؛ هم عالم بود، هم مدیر و مدبر؛ هم فرهنگی بود، هم سیاسی و مبارز؛ هم هجرت علمی کرد، هم هجرت عملی؛ هم نویسنده بود، هم خطیب؛ هم یتیم نوازی میکرد، هم دشمن ستیزی؛ هم زاهد و عابد دهر بود، هم شیر غران میدان؛ هم جوان بود و نشیط، هم پیر بود و دنیا دیده ... تا حدی که تخصصش را هم پژوهشگر نوشتند و هم چریک ...
این ملغمه حسرت آور که هرکدامش آرزوئی است بلند بالا و دستنیافتنی در چمران به غایت و نهایت متجلی بود. خودش میگوید:
هم تازه رویم، هم خجل، هم شادمان، هم تنگ دل
از عهده بیرون آمدن، نتوانم این انعام را...
اما تنظیم فعل و عمل چمران به عقل نبود، بلکه به زنده نگهداشتن حس آرمان و آرمانخواهی بود. چمران با آرمان زنده بود، با آرمان جوانی میکرد، عشقبازی مینمود، خواب میدید، راه میرفت، میجنگید، ازدواج میکرد، عبادت میکرد و حتی سیاست میورزید... چمران عین آرمان بود؛ حقیقت آرمان. آرمان برایش کهنه و تجربه نمیشد، همیشه برایش تازه و بیتکرار بود.
طرفه آن که، عقربههای قطبنمای آرمانخواهی اش هیچگاه غلط نما نشد. روزی او را به مرزهای دانش فیزیک پلاسما در برکلی کالیفرنیا مسافر کرد. در مسیرش آوای مظلومیت لبنان و فلسطین، غوغای درون بپا کرد و مصر را به عنوان زادگاه مبارزه برگزید. به امام موسی صدر با آن آرمانهای متعالی تلاقی کرد و با دلش ماندگار و محو او شد. آخر هم صدای رسای امام خمینی در جانش طنین انداخت و برای خمینی وزیری شد که میزش کوههای پاوه و دشتهای اشنویه و مرغزارهای مریوان بود ... علو و بزرگی آرمان و آرمانخواهی اش راهی به جز بذل جان با خون سرخ باقی نگذاشته بود. چه در سی سالگی میرفت، چه در نود سالگی، و خدا او را در پنجاه سالگی به همسایگی خود برد...
حالا سی و نه سال است آرمانهای مصطفی قصه سینه به سینهی نسلهایی شده که ما ترک ماندگارشان ایثار و فداکاری و جانبازی و مرگ سرخ پدران است.
مصطفی را باید دید، باید شنید، باید لمس کرد، باید بویید، باید خواند، باید گفت، باید هم سفر شد، باید هم حضر شد... مصطفی "آتش به اختیار" به تمام معنا بود.
امروز راه مصطفی زنده و جاری است و آرمانهای او نقل هر محفلی است که دنبال راه آزادی و آزادگی میگردند. مصطفی یک آرمانی بود، و خود یک آرمان شد ... مصطفی، مصطفی است... برگزیدهای تمام عیار؛ یادش زنده و راهش پر رهرو باد.
منبع :مرکز رشد دانشگاه امام صادق (ع)
پاسخ ها