بزرگترین کارگردان تاریخ سینما کیست؟ این پرسشی است که دهههاست بحثهای بیشماری را در میان سینمادوستان برانگیخته است. اگرچه هنر امری سلیقهای است، اما کارگردانان خاصی وجود دارند که دیدگاه، نوآوری و تأثیرشان بر سینما انکارناپذیر است. به همین بهانه لیستی از بهترین کارگردان های جهان را تهیه کردهایم.
در این فهرست چطور به ۲۰ کارگردان برتر تاریخ سینما را مرور میکنیم؛ کارگردانهایی که سینما را معنا کردهاند و برخی از پر بیننده ترین فیلم های جهان را خلق کردهاند.
آلفرد هیچکاک، «استاد تعلیق» در سینما و خالق بسیاری از تکنیکهایی بود که ژانر تریلر را تعریف میکنند. بیتردید او یکی از بهترین کارگردان های جهان است. داستانپردازی دقیق، فیلمبرداری نوآورانه (از جمله «دالی زوم» مشهور در فیلم «سرگیجه») و توانایی او در خلق تنش غیرقابل تحمل، فیلم های هیچکاک را به آثاری کلاسیک و جاودانه تبدیل کرده است. از وحشت روانشناختی «روانی» گرفته تا تعلیق مبتنی بر چشمچرانی در «پنجره عقبی»، فیلمهای هیچکاک کلاسهای درس روایت و بازی با ذهن مخاطب هستند. آثار هیچکاک هنوز در بین برترین فیلم های imdb قرار دارد، پس اصلا نباید او را دست کم گرفت.
استنلی کوبریک که به توجه وسواسگونه به جزئیات و کارنامهای با طیف وسیعی از ژانرها شهرت دارد. او فیلمهایی خلق کرد که هم از نظر فکری محرک و هم از نظر بصری خیرهکنندهاند. کوبریک خالق برخی از بهترین فیلم های جهان است. چه وحشت سرد و اگزیستانسیال «۲۰۰۱: ادیسه فضایی» باشد، چه کمدی سیاه و طنزآمیز «دکتر استرنجلاو» یا وحشت دلهرهآور «درخشش»، فیلمهای کوبریک با دقت ساختاری، عمق موضوعی و تصاویر فراموشنشدنی شناخته میشوند. برخی او را خالق ترسناک ترین فیلم جهان میدانند.
آکیرا کوروساوا، تحسینشدهترین فیلمساز ژاپنی تاریخ است. او با فیلمهای حماسی سامورایی خود مانند «هفت سامورایی» و «راشومون»، تأثیری عمیق بر سینمای غرب و فرهنگ ژاپن و جهان گذاشت. استفاده پویای او از آب و هوا برای بازتاب حالات عاطفی شخصیتها، بهکارگیری نوآورانه لنزهای تلهفوتو در سکانسهای اکشن و داستانگویی قدرتمندش الهامبخش فیلمسازان بیشماری بوده است. تأثیر کوروساوا از وسترنهای سرجو لئونه تا حماسه «جنگ ستارگان»، قابل مشاهده است.
اورسن ولز یک نوآور واقعی در سینما بود و اولین فیلمش، «همشهری کین»، اغلب به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینما شناخته میشود. استفاده انقلابی او از تکنیک فوکوس عمیق در فیلمبرداری، روایت غیرخطی و زوایای دوربین دراماتیک و پایین، زبان سینما را تغییر داد. ولز هنرمندی واقعی بود که در تمام دوران حرفهای خود برای سینما و خلاقیت جنگید و میراثی از فیلمهای جسورانه و نوآورانه از خود به جای گذاشت.
مارتین اسکورسیزی، استاد ژانر جنایی است. فیلمهای مارتین اسکورسیزی پر از شخصیتهای پیچیده و واکاوی مضامینی مانند گناه، رستگاری و مردانگی سمی است. آثار محبوب او، از جمله «رفقای خوب»، «راننده تاکسی» و «گاو خشمگین» هستند که به تدوین خوشریتم، داستان جذاب و البته پایانهای خاص شناخته میشوند.
اینگمار برگمان، کارگردان مؤلف سوئدی، استاد کاویدن وضعیت بشری بود. فیلمهای او، از جمله «مهر هفتم» و «پرسونا»، آثاری درونگرایانه و فلسفی هستند که به مضامین ایمان، تردید، فناپذیری و پیچیدگیهای روابط انسانی میپردازند. استفاده برگمان از نماهای نزدیک برای ثبت احساسات خام بازیگران و فیلمبرداری زیبا و در عین حال بیپردهاش، تجربهای قدرتمند و صمیمی برای تماشاگر خلق میکند.
فدریکو فلینی، استاد ایتالیایی سینما، به سبکی متمایز شهرت داشت که فانتزی، خاطره و تصاویر به سبک باروک را در هم میآمیخت. فیلمهای او مانند «هشت و نیم» و «زندگی شیرین»، آثاری سورئال و رؤیاگونه در وصف انسان و جامعه ایتالیا. تصاویر پر زرق و برق و فضای کارناوالگونه آثار فلینی، او را به یکی از تأثیرگذارترین و تقلیدشدهترین کارگردانان تاریخ سینما تبدیل کرده است.
چارلی چاپلین، نماد واقعی دوران سینمای صامت و نابغه کمدی بود که نوسینده، کارگردان، بازیگر و حتی آهنگساز فیلمهای خودش بود. شخصیت «ولگرد» او، یکی از شناختهشدهترین چهرههای تاریخ سینماست و فیلمهایش مانند «جویندگان طلا»، «روشناییهای شهر» و «عصر جدید»، کلاسیکهایی جاودانه هستند که کمدی بزنبکوب را با نقد اجتماعی تأثیرگذار ترکیب میکنند. چاپلین هنوز که هنوز است جذاب، گیر و البته برای علاقهمندان به سینما درسآموز است.
فرانسیس فورد کوپولا، یکی از چهرههای کلیدی جنبش «هالیوود نو» در دهه ۱۹۷۰ است. او برخی از تحسینشدهترین و تأثیرگذارترین فیلمهای آن دوران را کارگردانی کرد. «پدرخوانده» و «پدرخوانده: قسمت دوم» درامهای جنایی حماسی هستند که ژانر گانگستری را بازتعریف کردند، در حالی که «اینک آخرالزمان» اثری سورئال و هولناک درباره جنگ ویتنام است. سبک فیلمسازی جسورانه و جاهطلبانه کوپولا اثری پاکنشدنی بر سینمای آمریکا گذاشته است.
ژان-لوک گدار، از پیشگامان «موج نوی فرانسه»، با سبک فیلمسازی رادیکال و تجربی خود، قواعد سینمای سنتی را به چالش کشید. فیلمهای او، مانند «از نفس افتاده» و «تحقیر»، با استفاده از جامپکاتها، دیالوگهای بداهه و طنز خودارجاع شناخته میشوند. فیلمهای بازیگوش و سیاسی گدار الهامبخش نسلهای مختلفی از فیلمسازان مستقل بوده است.
استیون اسپیلبرگ، یکی از موفقترین و محبوبترین کارگردانان تاریخ، توانایی شگفتانگیزی در خلق بلاکباسترهای جذاب، بامعنا و الهامبخشی دارد که با مخاطبان در هر سنی ارتباط برقرار میکنند. از تعلیق نفسگیر «آروارهها» گرفته تا شگفتی کودکانه «ای.تی. موجود فرازمینی» و اهمیت تاریخی «فهرست شیندلر»، فیلمهای اسپیلبرگ به شکلی استادانه ساخته شده و از نظر احساسی بسیار تأثیرگذارند. او رگ خواب تماشاگران و منتقدان را به خوبی بلد است.
کوئنتین تارانتینو با دیالوگهای هوشمندانه و زیرکانه، روایتهای غیرخطی و استفاده گسترده از ارجاعات به فرهنگ عامه، سبکی منحصربهفرد و تأثیرگذار در فیلمسازی دارد. فیلمهای او، از جمله «داستان عامهپسند»، «سگهای انباری» و «حرامزادههای لعنتی»، ترکیبی پستمدرن از قواعد ژانرها هستند که دنیایی سینمایی خلق میکنند که همزمان خشن و خندهدار است. تارنتینو حتما یکی از بهترین کارگردان های جهان است.
آندری تارکوفسکی، فیلمساز روسی، استاد برداشتهای بلند، ریتم کند و تصاویر شاعرانه بود. فیلمهای او، از جمله «آندری روبلف»، «استاکر» و «سولاریس»، آثاری هنری، مراقبهگونه و فلسفی هستند که به مضامین معنویت، حافظه و روح انسان میپردازند. فیلمهای تارکوفسکی شکلی منحصربهفرد و عمیقاً شخصی از فرآیندی است که وی آن «پیکرتراشی در زمان» مینامد.
نمیشود از بهترین کارگردان های جهان حرف زد و به بیلی وایلدر اشاره نکرد. بیلی وایلدر، فیلمسازی همهکاره و شوخطبع است. او در ژانرهای گوناگونی، از فیلم نوآر («غرامت مضاعف») و کمدی («بعضیها داغشو دوست دارن») گرفته تا درام («سانست بلوار»، «آپارتمان»)، درخشیده و آثاری مولف خلق کرده است. فیلمهای او به دیالوگهای تند و تیز و بدبینانه، شخصیتهای پیچیده و داستانگویی ماهرانهشان شهرت دارند. وایلدر استاد واقعی سینما بود و میتوانست طنز و اندوه را به طور یکپارچه در هم آمیزد و فیلمهایی خلق کند که سرگرمکننده و روشنگر باشند.
جان فورد، استاد وسترن آمریکایی بود. او با فیلمهایی مانند «جویندگان»، «دلیجان» و «مردی که لیبرتی والانس را کشت»، این ژانر را خلق کرد و تصاویری نمادین از غرب آمریکا آفرید. استفاده او از مناظر باشکوه، بهویژه مانیومنت ولی، و همکاری مکررش با جان وین، به شکلگیری اسطورههای وسترن آمریکا کمک کرد.
هاوارد هاکس، استاد ژانرهای متعدد، به داستانگویی کارآمد و بیپرده، دیالوگهای سریع و همپوشان و تمرکزش بر حرفهایگری و رفاقت شهرت داشت. او فیلمهای کلاسیکی مانند کمدی اسکروبال «پرورش بیبی»، فیلم نوآر «خواب بزرگ» و وسترن «ریو براوو» را کارگردانی کرد. هاکس هنرمندی واقعی بود که میتوانست در هر ژانری که به آن میپرداخت، شاهکار خلق کند.
فریتس لانگ، چهرهای کلیدی در «اکسپرسیونیسم آلمان» بود. او با فیلمهایی مانند «متروپلیس» و «اِم» و به دلیل تصاویر تاریک و پر از اتمسفر، جلوههای ویژه نوآورانه و کار روی مضامین اجتماعی و روانشناختی شناخته میشود. آثار او تأثیری عمیق بر توسعه ژانرهای فیلم نوآر و علمی-تخیلی داشت و میراث او را میتوان در آثار بیشمار کارگردانان پس از او مشاهده کرد.
یاسوجیرو ازو، استاد ژاپنی سینما، به فیلمهای آرام و متفکرانهاش شهرت داشت که به پویایی زندگی خانوادگی و گذر زمان میپرداختند. سبک منحصربهفرد او که با زوایای دوربین پایین («نمای تاتامی»)، ترکیببندیهای ایستا و داستانگویی موجز مشخص میشود، حس صمیمیت و آرامش را القا میکند. «داستان توکیو» تحسینشدهترین اثر او و تأملی تأثیرگذار و جهانی در مورد خانواده، پیری و فقدان است.
سیدنی لومت، کارگردانی پرکار و همهفنحریف بود و به خاطر درامهای قدرتمندش شهرت داشت که اغلب به مسائل اجتماعی و اخلاقی میپرداختند. او استاد کار با بازیگران بود و بازیهایی قدرتمند و طبیعی از آنها میگرفت. فیلمهای تحسینشده او شامل درام دادگاهی «۱۲ مرد خشمگین»، «شبکه» و فیلم سرقت پرتنش «بعد از ظهر سگی» است؛ آثار لومت گواهی بر قدرت داستانگویی شخصیتمحور هستند. لوموت بیتردید یکی از بهترین کارگردان های جهان است.
دیوید لینچ، استاد سورئال و شگفتی سینما بود. با فیلمهایی مانند «کلهپاککن»، «مخمل آبی» و «جاده مالهالند»، کاوشهایی رؤیاگونه و کابوسوار در لایههای تاریک زندگی آمریکایی ارائه میدهد. استفاده او از تصاویر آزاردهنده، روایتهای غیرخطی و طراحی صدا، فضایی منحصربهفرد و نگرانکننده خلق میکند که هم مسحورکننده و هم عمیقاً عجیب است. آثار لینچ مرزهای روایت سینمایی را جابجا کرده و مجموعهای از آثار را خلق کرده که حقیقتاً بیهمتا هستند.
پاسخ ها