تکه هایی از کتاب دروغگویی روی مبل
کتاب دروغگویی روی مبل، اثری از اروین یالوم، ما را به دنیای پیچیده رواندرمانی و روابط انسانی میبرد. این رمان روانکاوانه، با زبانی ساده و گیرا، به بررسی چالشها، موفقیتها و پیچیدگیهای درمانگری میپردازد. در این مقاله از جملاتی زیبا از این کتاب را برای شما گردآوری کرده ایم.
اروین یالوم، روانشناس و نویسندهای است که آثارش مرزهای بین ادبیات و روانشناسی را درنوردیدهاند. یکی از پرفروشترین و محبوبترین کتابهای او، "دروغگویی روی مبل" است که ما را به دنیای پیچیده روابط بین درمانگر و بیمار میبرد. در این رمان، یالوم ما را با سه رواندرمانگر آشنا میکند: سیمور تروتر، ارنست لش و مارشال اشتریدر
"دروغگویی روی مبل" با روایتی جذاب و شخصیتهایی چند بعدی، به بررسی چالشها، موفقیتها و پیچیدگیهای رابطه درمانگر و بیمار میپردازد. این رمان نه تنها برای علاقهمندان به روانشناسی بلکه برای هر کسی که به دنبال درک عمیقتر از خود و دیگران است، میتواند جذاب باشد.
بهترین جملات دروغگویی روی مبل
گاهی حقیقت هضم کردنش سختتر از دروغ است.
ما به دیگران دروغ میگوییم تا از خود محافظت کنیم، اما با این کار بیشتر به خودمان آسیب میزنیم.
اگر به اندازه کافی بالا برویم، به ارتفاعی خواهیم رسید که تراژدی دیگر تراژیک به نظر نمیرسد.
اشتباه است که بچهدار شدن را از روی نیاز، اشتباه است که از کودک برای تسکین تنهایی استفاده شود، اشتباه است که با تولید مثل نسخهای دیگر از خود، هدف را در زندگی فراهم کنیم. همچنین اشتباه است که با پاشیدن اسپرم خود به آینده، انگار که اسپرم حاوی آگاهی شماست، به دنبال جاودانگی باشیم!
من رویای عشقی را میبینم که بیش از دو نفر است که مشتاق مالکیت یکدیگر هستند.
زندگی جرقهای بین دو پوچ یکسان است، تاریکی قبل از تولد و تاریکی پس از مرگ.
روح انسان از انتخابهایش ساخته میشود.
... دیر یا زود باید امید به گذشته بهتر را رها میکرد.
عشق یعنی نگران زندگی و رشد دیگری بودن.
عشق فقط یک جرقه شور بین دو نفر نیست؛ تفاوت بینهایت بین عاشق شدن و ایستادن در عشق وجود دارد. بلکه عشق شیوهای از بودن است، "دادن به"، نه "عاشق شدن"؛ نوعی ارتباط به طور کلی، نه عملی محدود به یک نفر.
... هرچه زندگی شما کمتر زندگی شده باشد، اضطراب مرگ شما بیشتر است. هرچه کمتر بتوانید زندگی خود را به طور کامل تجربه کنید، بیشتر از مرگ خواهید ترسید.
باید قبل از اینکه "ما" شوم، "من" میشدم.
زندگی چیز بدبختی است. تصمیم گرفتم عمرم را صرف فکر کردن در مورد آن کنم.
یک آزمایش فکری کنجکاو... پیام نیچه به ما این بود که زندگی را به گونهای زندگی کنیم که حاضر باشیم همان زندگی را ابداً تکرار کنیم.
چی؟ 'بیماران مرزی بازی میکنند'؟ این چیزی است که گفتی؟ ارنست، اگر اینطور فکر کنی، هرگز یک درمانگر واقعی نخواهی شد. این دقیقاً همان چیزی است که قبلاً در مورد خطرات تشخیص گفتم. مرزیها وجود دارند و مرزیها وجود دارند. برچسبها به مردم آسیب میرسانند. نمیتوانی برچسب را درمان کنی؛ باید فرد پشت برچسب را درمان کنی.
یک چیز که در موردش احساس اطمینان میکنم این است که مهم است اجازه ندهید زندگیتان شما را زندگی کند. در غیر این صورت، در چهل سالگی احساس میکنید که واقعاً زندگی نکردهاید. چه چیزی یاد گرفتم؟ شاید زندگی کردن در حال حاضر، بنابراین در پنجاه سالگی با پشیمانی به چهل سالگی خود نگاه نکنم.
اطاعت از دیگری بسیار، بسیار آسانتر از فرمان دادن به خود است.
جملات ماندگار دروغگویی روی مبل
هدف اینه که جوری زندگی کنین که پنج سال دیگه با افسوس به پنج سال گذشتهی زندگیتون نگاه نکنین.
قبول نمیکرد بچهدار بشه. میگفت دنیا خیلی ترسناکتر از اونه که بتونیم به بچهها تحمیلش کنیم.
مسئولیت شخصی دیگران را به زور به گردن خودت نینداز. نخواه که همهی دنیا را در آغوشت بگیری. اگر میخواهی به مردم کمک کنی، به آنها کمک کن که مادر و پدر خودشان باشند.
ما شبیه دو نیمه از یک موجود تکیسلولی بودیم که ذرهذره از هم جدا میشن، تا اینکه فقط یه رشتهی باریک اونا رو به هم وصل میکنه. و بعد یه ضربه یه ضربهی دردناک و ما از هم جدا شدیم. بلند شدم، لباس پوشیدم، نگاهی به ساعت کردم و با خودم گفتم: “چهارده ساعت دیگه دوباره برمیگردم پیش لورا.
برای آدمایی که با هم صمیمی میشن، دیگه برگشتن به یه رابطهی عادی، تقریباً محاله.
دروغها ممکن است به زیبایی ساخته شده باشند، اما زیر وزن حقیقت خرد میشوند.
دروغی که در سکوت زمزمه میشود میتواند بلندتر از رعد و برق طنینانداز شود.
بزرگترین فریب کاری است که به خودمان میگوییم.
وقتی دروغ میگوییم، یک واقعیت جایگزین ایجاد میکنیم که در نهایت ما را در دام خود میاندازد.
دروغها ممکن است آرامش موقتی فراهم کنند، اما حقیقت همیشه راه خود را به سطح مییابد.
دروغهایی که به خودمان میگوییم سختترین چیز برای رها کردن هستند.
فریبکاری بار سنگینی است که باید حمل کرد و روح ما را با گناه و پشیمانی سنگین میکند.
سکوت گاهی اوقات بلندترین دروغ است.
اعتماد از شیشه ساخته شده است، یک بار شکسته شود، هرگز به طور کامل ترمیم نمیشود.
دروغها مانند تار عنکبوت هستند، در ابتدا ظریف و بیضرر به نظر میرسند، اما در نهایت میتوانند ما را در خود گیر بیندازند.
حقیقت ممکن است دردناک باشد، اما دروغ سمی است.
دروغ گفتن به خودمان مانند پوشیدن لباسهای تنگ است، ممکن است در ابتدا خوب به نظر برسد، اما در نهایت باعث ناراحتی میشود.
ناامیدی بهایی است که برای خودآگاهی میپردازیم. عمیق به زندگی نگاه کن، و همیشه ناامیدی را خواهی یافت.
فقط شفادهندهای که خود زخم خورده است میتواند حقیقتاً شفا دهد.
روزی نه چندان دور، شاید چهل سال دیگر، هیچ کس زندهای نخواهد بود که مرا بشناسد. آنجاست که من واقعاً خواهم مرد، وقتی که در حافظه هیچ کس وجود نداشته باشم. من زیاد فکر میکردم که چگونه یک فرد بسیار پیر آخرین فرد زندهای است که شخصی یا گروهی از افراد را میشناخته است. وقتی آن فرد میمیرد، کل گروه نیز میمیرد، از حافظه زنده محو میشود. من تعجب میکنم که آن فرد برای من چه کسی خواهد بود. مرگ چه کسی مرا واقعاً خواهد کشت؟
گردآوری:بخش سرگرمی
پاسخ ها