داستان های هرکول
هرکول، پهلوان نامدار یونان، طعمه توطئهای شوم شد. هرا، نامادری حسود و کینهجو، با فریب دادن او، کاری کرد که هرکول دچار جنون شده و دست به جنایتی هولناک بزند. در این حال، غضب و پریشانی بر وجود هرکول چیره گشت و او ناخواسته همسر و فرزندان خود را به قتل رساند. در این مقاله از ، به شرح داستان هرکول می پردازیم.
هرکول، نامی که در اساطیر یونان با عنوان "هراکلس" میشناسیم، بیشک یکی از مشهورترین پهلوانان افسانههاست. او زندگی آسانی نداشت و در طول مسیر با آزمایش های طاقتفرسایی روبرو شد، اما با انجام دلاوریها و کارهای شجاعانه، نام خود را در تاریخ جاودانه کرد. پاداش نهایی او پس از گذراندن این سختیها، جاودانگی در کنار خدایان کوه المپ بود.
اما سوالی که ذهن بسیاری را به خود مشغول میکند این است که آیا هرکول واقعا یک خدا بود؟ پاسخ این سوال منفی است. هرکول، برخلاف تصور رایج، یک انسان فانی بود. با این حال، شجره نامه او پیچیدگیهایی داشت که او را از سایر انسانها متمایز میکرد.
طبق افسانهها، پدرش زئوس، فرمانروای خدایان یونان در کوه المپ و تمام انسانهای فانی روی زمین و مادرش آلکمن، نوه قهرمان پرسئوس بود. (پرسئوس که گفته میشود یکی از پسران زئوس نیز هست، هیولای گورگون مدوسا با موهای مار را مغلوب کرده بود.)
اما داستان زندگی هرکول از همان ابتدا با چالشهایی همراه بود. هرا، همسر زئوس، که از رابطه او با آلکمن خشمگین بود، دو مار غولپیکر را فرستاد تا هرکول شیرخوار را در گهواره خفه کنند. با این حال، قدرت و شجاعت خارقالعاده هرکول حتی در نوزادی آشکار بود و او توانست مارها را قبل از اینکه آسیبی به او برسانند، از بین ببرد.
دشمنی هرا با هرکول به همین جا ختم نشد. او با استفاده از جادو و طلسم، در دورهای از زندگی هرکول، او را دچار جنون موقتی کرد. در این حالت، هرکول همسر و دو فرزند خود را به قتل رساند. پس از به هوش آمدن و اطلاع از کار وحشتناکی که انجام داده بود، هرکول از آپولو، خدای حقیقت و شفا (و یکی دیگر از پسران زئوس) تقاضای مجازات کرد.
دوازده خوان هرکول
آپولو، خدای حقیقت و شفا، دانست که جنایت وحشتناک هرکول تقصیر او نبوده و تمام این مصیبتها ریشه در انتقامجویی بیرحمانه هرا، همسر زئوس، دارد. با این حال، او همچنان حکم خود را صادر کرد: هرکول برای تطهیر روح خود و رسیدن به جاودانگی، باید ۱۲ کار دشوار را برای پادشاه ظالم میسِن، ائوروستئوس، به انجام برساند.
سفر هرکول با نبردی هولناک در تپههای نمیا آغاز شد. او مأموریت داشت شیری غولپیکر و وحشی را که مردم منطقه را به وحشت انداخته بود، از بین ببرد. برخی افسانهها حاکی از آن هستند که این شیر جادویی توسط خود زئوس، پدر هرکول، آفریده شده بود. هرکول با شجاعت به غار شیر یورش برد و با قدرت بینظیر خود آن را خفه کرد. از آن پس، او پوست این جانور را به عنوان افتخار پیروزی خود به تن کرد.
مسیر هرکول او را به شهر لرنای کشاند، جایی که موجودی هولناک به نام هیدرا لرنای لانه گزیده بود. این هیولای مارمانند با ۹ سر سمی، از دروازههای دنیای مردگان محافظت میکرد. هرکول با کمک برادرزادهاش، ایولائوس، به مصاف این موجود هولناک رفت. او با شمشیر تیز خود سرهای هیدرا را یکی پس از دیگری قطع میکرد و ایولائوس زخمهای او را با مشعل داغ میسوزاند تا از رشد مجدد سرها جلوگیری کند.
آزمون بعدی هرکول، به دست آوردن گوزن مادهای زیبا و کمیاب از قلمرو الهه دیانا بود. این گوزن با شاخهای طلایی و سمهای برنزی، حیوان خانگی دیانا به شمار میرفت. ائوروستئوس این مأموریت را با هدف به خطر انداختن جان هرکول توسط دیانا، الهه خشمگین، انتخاب کرده بود. با این حال، هنگامی که هرکول با صداقت ماجرای خود را برای دیانا تعریف کرد، الهه با مهربانی به او اجازه داد تا بدون هیچ مشکلی این گوزن را شکار کند.
هرکول برای به دام انداختن گرازی وحشی و انسانخوار که در کوه اریمانتوس زندگی میکرد، از یک تور غولپیکر استفاده کرد. این گراز وحشی وحشت و مرگ را به منطقه سرایت داده بود و مردم از قدرت ویرانگر آن به ستوه آمده بودند. شجاعت و تدبیر هرکول در این نبرد نیز پیروز شد و او توانست این موجود هولناک را شکار کند.
پنجمین آزمون هرکول، به ظاهر غیرممکن و تحقیرآمیز بود: پاکسازی کامل اصطبلهای عظیم شاه اوژِئاس در یک روز. این اصطبلها به قدری کثیف و آلوده بودند که بوی تعفن آنها تا کیلومترها به مشام میرسید. اما هرکول با نبوغ و خلاقیت خود، دو رودخانه مجاور را به سمت اصطبلها منحرف کرد و در عرض چند ساعت، تمام فضولات حیوانی را شست و اصطبلها را تمیز کرد.
افسانه هرکول
در ششمین آزمون، هرکول راهی شهر استیمفالوس شد تا از شر گلهای از پرندگان گوشتخوار که در میان درختان لانه کرده بودند، خلاص شود. این پرندگان با منقار و چنگالهای تیز خود به مردم حمله میکردند و وحشت را در دل اهالی شهر انداخته بودند. آتنا، الهه خرد و جنگ، در این نبرد به یاری هرکول شتافت و به او جفتی کروتالای برنزی جادویی (نوعی وسیله صداساز) هدیه داد. هرکول با استفاده از این ابزار، پرندگان را وحشتزده کرد و آنها را از منطقه دور راند.
سفر پرماجرای هرکول او را به جزیره کرت رساند، جایی که مأموریت داشت گاو نر وحشی و بیرحمی را که همسر پادشاه را باردار کرده بود، شکار کند. این گاو نر که بعدها مینوتور، موجودی با سر گاو و بدن انسان، را به دنیا آورد، به دلیل قدرت و وحشیگری خود، وحشت را در دل مردم جزیره انداخته بود. هرکول با شجاعت و ارادهای پولادین، این هیولای هولناک را به چنگ آورد و آن را به ائوروستئوس، پادشاه ستمگر، تحویل داد.
در هشتمین خان خود، هرکول راهی تراکیا شد تا چهار اسب وحشی و انسانخوار پادشاه دیومدس را رام کند. این اسبها که به دلیل قدرت و وحشیگری بینظیر خود، شهرت داشتند، با سمهای خود به مردم حمله میکردند و کشتزارها را نابود میکردند. هرکول با شجاعت و تدبیر خود، این اسبهای سرکش را رام کرد و آنها را به ائوروستئوس، پادشاه ظالم، تسلیم کرد.
نهمین خان هرکول، چالشی دشوار و طاقتفرسا بود: دزدیدن کمربند زرهی ملکه آمازون، هیپولیت. در ابتدا، ملکه با مهربانی از هرکول استقبال کرد و پذیرفت که کمربند را بدون جنگ به او بدهد. اما هرا، همسر زئوس، که از شجاعت و قدرت هرکول کینه داشت، با حیلهگری و فریب، آمازونها را علیه هرکول برانگیخت. در نبردی خونین، هرکول مجبور به کشتن هیپولیت شد و کمربند را از بدن او جدا کرد.
برای دهمین خان خود، هرکول به سرزمین دوردست آفریقا سفر کرد تا گله گاوهای غولپیکر و وحشی گریون، هیولای سه سر و شش پا، را به دست آورد. این گاوها که به دلیل قدرت و وحشیگری خود مشهور بودند، توسط گریون به شدت محافظت میشدند. هرکول با شجاعت و یاری پرومتئوس، تیتان زنجیر شده، و اطلس، خدای اطلس، موفق به شکست گریون و به دست آوردن گاوها شد.
در یازدهمین خان خود، هرکول مأموریت داشت تا سیبهای طلایی جاودانگی را که توسط هسپریدها، حوریان جنگل، در باغی محافظت شده نگهداری میشد، به سرقت ببرد. این سیبها که هدیهای از هرا به زئوس بودند، به شدت محافظت میشدند و به دست آوردن آنها کار آسانی نبود. هرکول با کمک پرومتئوس و اطلس، و با عبور از موانع و خطرات متعدد، موفق به دزدیدن سیبها و رساندن آنها به ائوروستئوس شد.
آخرین و دشوارترین خان هرکول، سفر به دنیای زیرین و ربودن سربروس، سگ سه سر و نگهبان دروازههای هادس، بود. این هیولای هولناک که به دلیل قدرت و وحشیگری خود مشهور بود، با پارسهای خود، وحشت را در دل مردگان و خدایان القا میکرد. هرکول با شجاعت و ارادهای پولادین، به دنیای زیرین سفر کرد و با سربروس به نبردی تن به تن پرداخت. در نهایت، با استفاده از قدرت بینظیر خود، سربروس را مغلوب کرد و او را به دنیای بالا آورد.
هرکول با انجام موفقیتآمیز دوازده خان دشوار، گناه خود را تطهیر کرد و به جاودانگی دست یافت. او به عنوان یکی از بزرگترین قهرمانان تاریخ اساطیر یونان شناخته میشود و داستانهای شجاعت و دلاوری او تا به امروز الهامبخش انسانها در سراسر جهان بوده است.
هرکول پس از گذراندن با موفقیت دوازده خان دشوار و مشهور خود، به شهرت و افتخار بینظیری دست یافت. با این حال، او به سفرهای پرمخاطره و ماجراجوییهای هیجانانگیز خود ادامه داد. هرچند هیچ کدام از این چالشها به اندازه دوازده خان دشوار و سرنوشتساز نبودند، اما شجاعت و قدرت بینظیر هرکول را بار دیگر به اثبات رساندند.
هرکول در ادامه زندگی پرفراز و نشیب خود، با زنی به نام دیانیرا ازدواج کرد و زندگی مشترکی را آغاز کرد. اما سرنوشت برای این زوج شجاع، تراژدی هولناکی رقم زده بود. روزی روزگاری، موجودی نیمهانسان و نیمهاسب به نام قنطورس، قصد ربودن دیانیرا را داشت. هرکول با شجاعت تمام به نبرد با قنطورس شتافت و با تیری که به زهر هیدرا آغشته شده بود، او را مغلوب کرد. قنطورس که در حال مرگ بود، از روی کینه و انتقام، شنلی آغشته به خون خود را به دیانیرا داد و به دروغ به او گفت که این شنل میتواند هرکول را برای همیشه عاشق او نگه دارد.
سالها بعد، شایعاتی مبنی بر خیانت هرکول به دیانیرا به گوش او رسید. دیانیرا که از این موضوع رنج میبرد و به دنبال راهی برای جلب توجه دوباره همسرش بود، فریب قنطورس را باور کرد و شنل آغشته به خون را به تن هرکول پوشاند. اما این شنل که به زهر هیدرا آغشته شده بود، به جای جلب توجه هرکول، باعث مسمومیت و درد شدید او شد.
هرکول که متوجه فریب و مسمومیت خود شده بود، با خشم و اندوه فراوان، خود را برای مرگ آماده کرد. او دستور داد تا هیزمهای زیادی جمعآوری کنند و با برپا کردن آتشی عظیم، خود را در آن سوزاند. شعلههای آتش، پیکر قدرتمند هرکول را در بر گرفت و به زندگی پرفراز و نشیب او پایان داد.
با وجود مرگ غمانگیز هرکول، شجاعت و فداکاری او در خاطرهها جاودانه شد. آتنا، الهه خرد و جنگ، با ارابه خود روح هرکول را به کوه المپ، محل زندگی خدایان، برد. طبق افسانهها، هرکول پس از مرگ، به جمع خدایان پیوست و بقیه ابدیت را در کنار آنها سپری کرد.
مرگ هرکول، پایانی غمانگیز بر داستانی حماسی بود. اما فداکاری و شجاعت او در طول زندگی پرماجرایش، او را به یکی از بزرگترین و مشهورترین قهرمانان اساطیر یونان تبدیل کرد. داستانهای او تا به امروز الهامبخش انسانها در سراسر جهان بوده و نام او به عنوان نمادی از قدرت، شجاعت و فداکاری در تاریخ باقی خواهد ماند.
گردآوری:بخش سرگرمی
پاسخ ها