اولین و احتمالا مهمترین ذهنیتی که می توان به صورت بالینی در نظر گرفت ذهنیت کودک آسیب پذیر است. ذهنیتی که معمولا بیشترین تله زندگی را تجربه می کند. زمانی که در ذهنیت کودک آسیب پذیر قرار داریم، ممکن است ناراحت، نامید و یا مضطرب به نظر برسیم و یا دستپاچه و ناتوان باشیم. کودک آسیب پذیر نتیجه دورانی است که شخص در کودکی برای ادامه بقا نیازمند مراقبت بزرگسالان بوده، اما این مراقبت را دریافت نکرده است. تله نقص و شرم یکی از این آسیب ها بر روان کودک است.
در این طرحواره، شخص احساس می کند در مهمترین جنبه های شخصیت اش، ناقص، نامطلوب، بد، حقیر و بی ارزش است. همچنین، شخص تصور می کند در نظر اطرافیان و افراد مهم زندگی اش منفور و نامطلوب به حساب می آید.
حساسیت بیش از حد نسبت به انتقاد، طرد، سرزنش، کمرویی، مقایسه های نابجا، احساس ناامنی در حضور دیگران و حس شرمندگی در ارتباط با عیب و نقص های درونی از دیگر تبعات این تله است.
بسیاری از این نواقص فقط تصور بیمار هستند و حتی واقعیت هم ندارند.
این نقاط ضعف ممکن است شخصی مانند تکانه های خشم، تمایلات جنسی غیرقابل پذیرش، خودخواهی باشند یا عمومی مانند ظاهر جسمی نامطلوب و مشکلات اجتماعی باشند.
بیشترین احساسی که با تله زندگی نقص و شرم حاصل می شود، شرمساری است.
همان احساسی که به محض برملا شدن عیب ها و ایرادات بروز پیدا می کند.
بنابراین از آنجا که حس شرمساری دردناک و تحمل ناپذیر است دست به هر کاری می زنید تا احساس شرمساری نکنید.
هر کدام از بیمارانی که در تله زندگی نقص و شرم گرفتار شده اند، به شکل خاصی با این تله برخورد می کنند. برخی از آنها اعتماد به نفسشان را از دست می دهند و برخی دیگر چنان رفتار می کنند که انگار اصلا دچار این تله زندگی نشده اند و ظاهری عالی قوی دارند ولی این فقط ظاهر قضیه است.
طبیعتاً، صدمه وارد شده به کودک آسیب پذیر به نیازهای برآورده نشده اش و در نتیجه به طرحواره یا تله زندگی ناسازگار غالبش بستگی دارد.
اگر کودک آسیب دیده دوران کودکی مدام تحقیر شدن و بی توجهی را تجربه کرده باشد، احتمال آنکه در بزرگسالی به این تله مبتلا شود بسیار زیاد می شود.
انواع دیگر ذهنیت کودک آسیب پذير (به طور مثال، کودک محروم، کودک ناقص، کودک گمشده) انعکاس دهنده تله زندگی نقص و شرم است. درواقع، بیشتر تله های زندگی بخشی از ذهنیت کودک آسیب پذير است.
تداوم این تله زندگی هم به صورت رفتاری و هم به صورت شناختی صورت می گیرد.
طرحواره ها رفتارهایی را به وجود می آورد که به خود طرحواره آسیبی نمی رسانند.
برای مثال زن جوانی که در تله زندگی نقص و شرم است، افکار یا رفتارهایش مطابق این تله است. در یک مهمانی او ممکن است چنین افکاری داشته باشد: هیچ کس مرا دوست ندارد. اگر مردم مرا واقعا بشناسند از من دوری می کنند.
به دنبال چنین افکاری او از نظر رفتاری از دیگران دوری کرده و با دیگران کمتر صحبت می کند.
همچنین بخوانید: اهمیت مشاوره روانشناسی در تهران برای زوجین
هدف نهایی طرحواره درمانی، کمک به بزرگسالان برای برآوردن نیازهایشان است حتی اگر این نیازها درگذشته برآورده نشده باشند.
ذهنیت کودک آسیب پذير واضح ترین و صریح ترین جلوه نیازهای برآورده نشده است؛ بنابراین ذهنیتی است که بیشترین اهمیت را برای تشخیص و کمک کردن دارد.
نکته مهم در تله نقص و شرم این است که حمایت از ذهنیت کودک آسیب پذیر و دسترسی به ذهنیت مورد نیاز آن، غالباً مشکل است. تجربه های آسیب پذیری و پریشانی که در ذات این ذهنیت هستند دردناک اند و افراد اغلب تلاش زیادی می کنند تا از این ذهنیت اجتناب کنند یا با آن مبارزه کنند.
اکثر اوقات فرد برخی از رفتارهای مقابله ای را در پیش می گیرد تا از این ذهنیت فرار کند.
با این وجود، فرد به صورت خودآیند به ذهنیت والد درونی شده برگشت می کند، به آسیب واکنش نشان می دهد و آن را تشدید می کند.
عجیب اینکه، این تلاش ها و واکنش های مقابله ای ناسازگار تنها پریشانی را افزایش می دهد و آن را طولانی می کند.
نقش طرحواره درمانگر این است که به آرامی مراجع را تشویق کند تا به جای مخفی نگه داشتن آسیب، در یک فرآيند غیرمستقیم شناختی و تجربی آسیب پذیری شرکت کند.
اگر آسیب پذیری طرحواره نقص و شرم مخفی نگه داشته و یا کتمان شود، فرایند درمان صورت نمی گیرد و این تله های زندگی درمان نمی شوند.
برای دستیابی به کودک آسیب پذیر از تصویرسازی ذهنی استفاده می شود.
سه فرایند زیر در درمان طی می شوند:
منبع: simiaroom
پاسخ ها