این مطلب تماشاییست از آن جهت که از لای آلبومهای قدیمی عکسهایی برایتان رو کردهایم که حتما مشابهش را در آلبومهای خودتان هم دارید.
برترینها: این مطلب تماشاییست از آن جهت که از لای آلبومهای قدیمی عکسهایی برایتان رو کردهایم که حتما مشابهش را در آلبومهای خودتان هم دارید. روایتهای مرتبط با هر عکس، نقل قولهایی از خود اعضای همان خانواده در عکس است پس سعی کردیم رسمالخط هر نوشته را حفظ کنیم تا روح آن متن مخدوش نشود. با این مطلب خاطرهانگیز، افشاگر و جذاب همراه باشید. ضرر نمیکنید
عروس خانم زیبا تعریف میکنند که: آشنایی، ما رو به هم معرفی کردن و همون جلسه اول پسندیده شد و موافقت شد. مهریه هم پدرم پنج میلیون پول نقد تعیین کرد که گفتن زیاده. پدرم هم گفت همین که من میگم نخواستید به سلامت! و قبول کردن. لباسم نو و دست اول بود و کل هزینه عروسیمون ۳۰۰ هزار تومن شد و همه چیز عالی برگزار شد. عروسی سال 1371 منزل خاله پدرم ،که خیلی بزرگ بود، برگزار شد و حاصل این ازدواج یک پسر و یک دختر میباشد.
عروس این زوج زیبا تعریف میکند: اسمم اشرف و موقع ازدواج ۱۹ سالم بود. اسم همسر عزیزم علی هست و موقع ازدواج ۲۷ سالش بود. خیلی همو دوست داشتیم یعنی از دوران دبیرستان اون موقع که با هم دوست بودیم سرباز بود و کاری هم نداشت خونواده من هم مخالف این قضیه بودن و گفتن باید بره دانشگاه اونم موافقت کرد و همون سال قبول شد مهندسی گیاه شناسی دانشگاه دولتی. بعد از اینکه دانشگاهش تموم شد اومد دوباره خواستگاریم و خونواده جواب مثبت دادن. آخه چجوری دلشون میومد جواب مثبت ندن؟ حاصل این ازدواج عاشقانه هم یک دختر هست.
دخترشون عکسهارو ارسال کردند و تعریف کردن: مامانم و بابام هر دو با هم همکار بودن. عروس ۲۶ و داماد ۲۷ ساله ،مراسم عقد و عروسی جداگانه برگزار میشه. مامانم میگه اون سالها آرایش اکلیلی با سایه آبی و ابروی گرد خیلی نازک مد بوده ولی مامانم به آرایشگرش میگه یک آرایش ساده براش انجام بده. با این حال آرایشگر اینقدر غلیظ آرایشش میکنه که مامانم مجبور میشه صورتشو بشوره و آرایشگر مجدد میکاپش رو انجام بده. صاحب دو فرزند دختر شدن، بعد از سی و چند سال زندگی مشترک پدرم سال ۹۳ از دنیا رفتن و در حال حاضر مامانم هم تحت درمان کنسر سینه هستن که از همه کسانی که پست رو میبینن خواهش میکنم برای سلامتی و طول عمر مامانم دعا کنن
عروس خانوم ۱۶ و آقا داماد ۲۲ ساله بودن و مدت کوتاهی دوست بودن که تصمیم به ازدواج گرفتن، پدر آقا داماد مدتی قبلش فوت شده بودن به همین خاطر پدر عروس خیلی سخت بهشون نگرفتن و سنگ جلوی پاشون ننداختن و همه دست به دست هم دادن و برای مراسم سنگ تمام گذاشتن. عقد هم در اتاقی در منزل پدری عروس خانوم، محله نارمک خیابون دردشت برگزار شد، مراسم از ساعت ۱۱ صبح تا ۳ بعداز ظهر بود چون اون روزها جنگ شروع شده بود و شبها خاموشی میدادن، از فاصله صبح تا ظهر عروسی هم دوبار آژیر قرمز زدن
پاسخ ها