طرح دوباره نام مسعود کشمیری عامل انفجار ۸ شهریور ۱۳۶۰ با انتشار خبر مرگ و البته تکذیب بعدی آن مجالی برای این پرسش هم هست که آیا نفوذ محدود به او و دو نفر دیگر بود یا ممکن است دیگرانی هم بوده باشند منتها به جای ترور و بمبگذاری و حذف اشخاص در پی آن که مسیر را به سوی دیگری سوق دهند؟
مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: هر چند در خبرهای اولیه آمده بود در جریان حمله به خانهای متعلق به مجاهدین خلق (منافقین) در پاریس، مسعود کشمیری هم کشته شده اما این خبر تکذیب شده است.
از مسعود کشمیری عامل انفجار دفتر نخستوزیری به عنوان یکی از سه ضلع اصلی نفوذ در سال ۶۰ یاد میشود ( همراه با محمدرضا کلاهی صمدی عامل انفجار ۷ تیر حزب جمهوری اسلامی و عباس زریباف) واقعه انفجار نخستوزیری در هشتم شهریور ۱۳۶۰ به شهادت محمد علی رجایی و محمد جواد باهنر (رییس جمهوری و نخستوزیر ایران) انجامید.
در آن زمان ابتدا تصور میشد (و در واقع بر اساس سناریوی تروریستی طراحی شده بود تا تصور شود) خود کشمیری هم کشته شده و حتی حاج محمود مرتضاییفر در مراسم تشییع جنازه 9 شهریور ۶۰ در مقابل مجلس پس از یاد کردن از رجایی و باهنر فریاد میزد: کشمیری خداحافظ و تابوتی حاوی یک مشت خاکستر هم به عنوان جنازه او تشییع شد!
هر چند دکتر منافی مدعی است همان زمان به مرحوم قدوسی میگوید به جز اجساد رجایی و باهنر، دیگری شناسایی نشده و جنازه کشمیری نیست. علی قدوسی دادستان کل البته دو هفته بعد خود ترور میشود و طبعا روایت دکتر منافی گواه دیگری ندارد.
اتفاق در ساعت سه بعدازظهر یکشنبه هشتم شهریور 1360 در دفتر نخستوزیری در جلسه شورای امنیت کشور و نه شورای عالی امنیت ملی رخ داد. (در آن زمان هنوز نهادی به عنوان شورای عالی امنیت ملی تشکیل نشده بود و در مطالب مختلف به اشتباه این عبارت به کار میرود).
جلسات شورای امنیت به ریاست نخستوزیر تشکیل میشد و چون رجایی خود پیش از آن نخستوزیر بود و در زمان بنیصدر هم گاهی او که فرمانده کل قوا هم حاضر میشد رجایی نیز به عنوان رییسجمهوری هم شرکت کرد و جز این دو و دبیر جلسه (که کسی نبود جز همین مسعود کشمیری) این افراد هم حاضر بودند:
سرهنگ محمد مهدی کتیبه از رکن دوم ارتش (نهاد اطلاعاتی)، سرهنگ وحید دستجردی رییس شهربانی کل کشور، کلاهدوز قائم مقام سپاه پاسداران، خسرو تهرانی از اطلاعات نخستوزیری، تیمسار شرفخواه فرمانده نیروی زمینی ارتش، سرهنگ وصالی و سرهنگ وحیدی هر دو از از ارتش. (حضور پررنگ ارتشیها به خاطر آن است که ترکیب را اولین رییس جمهور چیده بود).
ناگاه اما انفجاری مهیب، محل جلسه را طعمه شعلههای آتش میکند و طبعا رجایی و باهنر هدف اصلی و نزدیکتر بودند بیشتر در معرض آتش قرار میگیرند. در حالی که کشمیری دقایقی قبل جلسه را به بهانه ای ترک کرده بود. کلاهدوز و خسرو تهرانی و وحید دستجردی از شدت انفجار به بیرون پرتاب میشوند. رییس کل شهربانی چند روز بعد در بیمارستان به شهادت می رسد و بقیه جراحاتی میبینند.
کشمیری عادت داشت وقتی جلسه شکل خود را پیدا میکرد برای صرف چای یا دستشویی خارج شود و بعد از دقایقی بازگردد و به همین خاطر در خود جلسه شک احدی را برنینگیخت و صبح 9 شهریور 1360 تصور میشد او هم در زمره قربانیان است. خاصه این که مرحوم رجایی بسیار به او اعتماد داشت و حتی همراه خود به جماران برده بود.
مجروحان حادثه هم شک نکردند و از یاد بردند کشمیری بازنگشته و آنها هم پنداشتند او در زمره قربانیان بوده .خاصه این که کلاهدوز یک ماه بعد در سانحه سقوط هواپیمای ارتش به شهادت رسید.
چند روز بعد اما دیدند اتومبیل کشمیری که کنار ساختمان پارک می کرد در محل نیست در حالی که به قاعده باید همان جا باقی میماند.
همین سبب شد به کشمیری شک کنند و این خبر را اول بار حجتالاسلام محمد مهدی ربانیاملشی دادستان کل وقت اعلام کرد. هم او که جانشین علی قدوسی داماد علامه طباطبایی و دادستان کل انقلاب شده بود. ماجرا اما هنگامی پیچیده تر میشود که بدانیم خود ربانیاملشی چندی بعد به بیماری مرموزی مبتلا و عملا از گردونه خارج میشود و سال ها بعد هم که درگذشت هاشمی رفسنجانی برای او تعبیر «شهید» را به کار برد در حالی که علت مرگ او حسب ظاهر به خاطر بیماری بود نه ترور.
محمد حسین مهدویان در فیلم «ماجرای نیمروز» به مسعود کشمیری هم اشاره دارد و نقش او را مهدی پاکدل بازی میکند که فردی بسیار ظاهرالصلاح است. همیشه وضو دارد و به بهانههای مختلف اشک از دیدگان او جاری میشود.
مسعود کشمیری نزد دیگران چنان متدین و انقلابی مینمود که شک هیچ کس را برنمیانگیخته و گفته شده پشت سر او نماز هم میخواندند. بعد از افشای نقش او به جای آن که به دنبال نفوذیهای دیگر باشند دو نوع برخورد صورت پذیرفت.
یکی سراغ خسرو تهرانی و بهزاد نبوی و حسن کامران رفتند که چرا در پرونده اداری او نظر مثبت دادهاند در حالی که طبعا تا آن موقع نقطه منفی نداشته است ضمن این که اوایل انقلاب هر که با واسطهای جایی معرفی و مشغول میشده است. از این جمع حسن کامران حتی به زندان هم افتاد. هم او دورههای بعد به اتفاق همسر خود (نیره اخوان) نماینده اصفهان در مجلس شد و گرایشهای اصول گرایانه غلیظی هم داشت.شخص دیگری هم که دستگیر شد گوینده اخبار تلویزیون و فردی به نام پیروی بود که بعدها برای دلجویی سفیر ایران در نیکاراگوآ شد. کشوری که این روزها میزبان ابراهیم رییسی رییس جمهور ایران است.
همچنین به این بهانه علیه بهزاد نبوی وزیر وقت پروندهسازی کردند در حالی که شهادت رجایی به لحاظ سیاسی به زیان نبوی تمام شده و مهم ترین یار و حامی خود را از دست داده بود و مهمترین مشاور و امین او به حساب میآمد. پرونده علیه او البته به دستور شخص امام بسته شد. منتها تازه از راه رسیده ها هر از گاهی دوباره در رسانه ها مطرح می کنند.
مسعود کشمیری متولد ۱۳۲۹ است و تصاویری هم از او منتشر شده و تکذیب مرگ او از این جهت اهمیت دارد که این پرسش طرح شود که آیا نفوذ محدود به همان سه نفر بود یا ممکن است دیگرانی هم بوده باشند منتها به جای ترور و بمبگذاری و حذف اشخاص در پی این بوده باشند که مسیر را به سوی دیگری سوق دهند؟
اشاره به نوشته محمد قوچانی در بهمن ۱۳۹۵ به بهانه نمایش فیلم »ماجرای نیمروز« در مجله «صدا» هم در این روایت خالی از لطف نیست:
«در فیلم روشن می شود که نفوذ ضد انقلاب در انقلاب بیش از همه در نهادهای انقلابی رخ داد تا جایی که ترور مهم ترین رجال سیاسی را کسی رقم زد که نیروهای انقلابی پشت سر او نماز می خواندند. چهره ریاکار مسعود کشمیری و دایم الوضو بودن او و اشک های سالوسانه اش در فیلم درخشان است.
در واقع حذف مهم ترین چهرههای انقلاب را نه شورش چند جوان ضد انقلاب در ۳۰ خرداد ۶۰ که نفوذ چند آدم ظاهرالصلاح در حزب، دولت و نهادهای امنیتی وقت رقم زد. همان آدمهایی که برای گم کردن رد خود حتی بر شکنجه افراد عادی عضو تشکیلات منافقین هم اصرار داشتند.
چنان که نقل شده است عباس زریباف در برخورد با اعضای دستگیر شده مجاهدین خلق حریص تر از همه بازجویان بوده است.»
پاسخ ها