فصل آخر سریال وراثت Succession منتشر شد.
برترینها: فصل آخر سریال وراثت Succession منتشر شد. این سریال طی سالهای گذشته در جلب نظر طیف وسیعی از تماشاگران و منتقدان موفق عمل کرده است و حالا این اثر تبدیل به یکی از معدود سریالها در تاریخ تلویزیون شده که به میانگین نمرات ۱۰ از ۱۰ تماشاگرها در آیامدیبی دست یافتهاند.
ماجرا همچنان دنبالهای از داستان خانواده روی و امپراطوری رسانهای آنهاست که Waystar Royco اتفاقهایش را دنبال میکند. در این فصل مشخص میشود که فروش شرکت پدری خانواده روی به چه سرانجامی دچار میشود و این سوال که آیا لوگان روی موفق میشود که این میراث را حفظ کند یا نه، به پاسخی روشن میرسد. لوگان روی تصمیم به برنامهریزی برای استعفا و فروش شرکت میگیرد و در طول فصل سوم فرزندان او تلاش میکنند تا فروش شرکت پدرشان را متوقف کنند. حالا در فصل چهارم سریال وراثت شاهد حضور لوکاس متسون با بازی الکساندر اسکاشگورد هستیم که در آستانه خرید Waystar است که این موضوع باعث ناراحتی فرزندان خانواده شده است.
یکی از ویژگیهای جذاب سریالهای شبکه HBO عمیقترکردن ژانرها و زیرژانرهایی است که اغلب با صفاتی چون ساده، تکراری یا پوچ مورد نقد قرار میگیرند. سریال مشهور خانواده سوپرانو یک درام جنایی است که با ترکیبی هوشمندانه از مسائل روانشناختی عمیقتر شده یا بازی تاج و تخت ژانر فانتزی را به سطوح بالاتری ارتقا داده تا واجد برخی معانی سیاسی و اجتماعی باشد. با این اوصاف میشود گفت HBO متخصص ترکیبکردن سرگرمیهای آشنا با کیفیتهای خلاقانه و نوآورانه جدید است.
شاید بتوان وراثت را یکی از بهترین نمونههای این تلاش شبکه HBO در نظر گرفت. در قلب سریال با یک داستان قدیمی و آشنای خانوادگی طرفیم که ما را به یاد سریالهایی چون دالاس (Dallas) یا دودمان (Dynasty) میاندازد. مثل همان سریالها، وراثت هم درباره ابرثروتمندانی است که هیچ محدودیتی ندارند و نشان میدهد چطور بعضی زیرشاخههای جریانهای سرمایهداری به شکل کنترلناپذیری صاحب قدرتاند. مثل همان سریالها تماشای وراثت هم بسیار سرگرمکننده است. اما برخلاف آن نمونهها پیچشهای طرح داستانی کمتر بر مسائل جنسی قابل پیشبینی تمرکز دارد و در عوض آنچه برای مثال فصل اول سریال را جذابتر جلوه میداد لذتی بود که به مخاطبان از طریق تماشای دسیسههای بیپایان تجاری انتقال مییافت. راههایی که هر طرف از طریقشان به شکل جبرانناپذیری به رقیب زخم میزد و بعضا کمتر قابل پیشبینی و نخنما بودند. به نظر میرسید با خانوادهای پیچیده طرفیم که در جهان واقعی معادل ترکیبیاند از خانواده روپرت مرداک مالک فاکس نیوز و خانواده رداستون مالک پارامونت.
همانطور که پیش از این اشاره کردیم مغز متفکر و خالق این مجموعه تلویزیونی جسی آرمسترانگ است. او یک نویسنده، فیلمنامهنویس و تهیهکننده بریتانیایی است. یکی از خالقان سریالهای کمدی پیپ شو (Peep Show) و گوشت تازه (Fresh Meat) برای کانال ۴ که یک سرویس تلویزیونی بریتانیایی است. او نویسنده چندین و چند سریال کمدی بریتانیایی دیگر هم بوده تا عاقبت اوج پختگی و کیفیت کارش را در سریال وراثت به نمایش گذاشت و نویسندگی این سریال به طرز خلاقانهای شرارتبار است و فاصله بین خواهران و برادران در شرارت را پر میکند. سریال Succession در رشد دادن پیوسته و مطمئن شخصیتها تا وحشت چندبعدی بسیار مهارت دارد. برجستهترین حرکت آن نیز اجتناب از هرگونه تنبیه این هیولاها است، اما این سردی بیامان به نفع آن کار میکند و همه چیز را قانعکننده جلوه میدهد.
در کنار همه این عوامل نمیتوان از نقش نیکولاس بریتل آهنگساز این سریال چشمپوشی کرد. تقریبا غیرممکن است که یک قسمت از وراثت را ببینید و متوجه موسیقی دراماتیک و تاثیرگذار آن نشوید که عناصر موسیقی کلاسیک و هیپ هاپ را ترکیب میکند. بریتل در دوران نوجوانی و پیش از پیوستن به یک باند هیپ هاپ نوازنده پیانو بود و از آهنگسازان و فعالین عرصه موسیقی همچون کوئینسی جونز، دکتر دره و فیلیپ گلس به عنوان منابع الهامبخش خود یاد میکند.
موسیقیهای بریتل را در فیلمهای رکود بزرگ (The Big Short)، کروئلا (Cruella)، معاون (Vice) و بسیاری آثار دیگر شنیدهایم. او برای دو فیلم از آثار بری جنکینز یعنی مهتاب (Moonlight) و اگر خیابان بیل میتوانست حرف بزند (If Beale Street Could Talk) هم موسیقی ساخت و برای این دو اثر نامزد دریافت جایزه اسکار هم شد. اما مهمترین عاملی که در موفقیت سریال وراثت نقش مرکزی بازی کرده شیوههای ویژهای است که از طریق آنها شما را نسبت به درک حقیقت یک موقعیت خاص دچار خطا میکند. وراثت لوگان را به عنوان یک شخصیت ظالم اما در عین حال متزلزل معرفی میکند. او در همان قسمت اول دچار سکتهای ناتوانکننده میشود، کارش به بیمارستان میکشد و فرزندانش را در تقلا برای پرکردن خلا قدرت حاصله، رها میکند.
اعضای خانواده در جنگ بر سر قدرت و پول به جان هم میافتند اما هرگز هیچ یک نمیتوانند آن را کاملا به دست آورند. درست لحظهای که گمان میکنیم هر کدام آنها به سطحی از قدرت دست یافته، بهشان یادآوری میشود که پدرشان به چه سادگی میتواند حتی در ضعیفترین و متزلزلترین حالتش هم آن سهمی از قدرت که اندوخته بودند را از چنگشان درآورد. همین مثال را میتوان به کل ساختار سریال بسط داد. مخاطبان ابتدا به درکی از وضعیت میرسند و سپس همراه با شخصیتهای اصلی، بیش از گذشته به عمق آسیبپذیر بودن جایگاههای ظاهرا مطمئن درون سلسله مراتب قدرت پی میبرند.
نظر شما راجع به این سریال چیست؟ اگر شما هم این سریال را تماشا کردهاید لطفا نظرات خود را با ما و سایر خوانندگان به اشتراک بگذارید. از همراهی شما متشکریم.
پاسخ ها