مصاحبه با یک روانشناس بالینی درباره تأثیری که عروسک باربی روی دیدگاه زنان و دختران نسبت به بدن خود میگذارد.
فروش فیلم باربی در ماه اول در دنیا حدود ۳۳۷ میلیون دلار بوده است؛ یک رکورد برای فیلمی به کارگردانی یک زن. فیلم «گرتا گرویگ» (Greta Gerwig) کاوشی است در میراث یک عروسک نمادین که هم بسیاری آن را یک نماد فمینیستی دانستهاند و هم بسیاری آن را بهعنوان زن بهمثابه یک کالا نقد کردهاند.
برای دههها، باربی لاغری را بهعنوان یک معیار زنانه حفظ کرده است؛ بهقدری که این عروسک را مدتهاست بهخاطر ازبینبردن اعتمادبهنفس زنان و دختران نکوهیدهاند. برای اطلاع از ارزیابی یک پژوهش درباره اثر این عروسک، ژورنال Nature با «جنیفر وب» (Jennifer Webb)، روانشناس بالینی دانشگاه کارولینای شمالی در شارلوت، مصاحبه کرده است. وب امسال پژوهشی را بههمراه «ناتایا فورد» (Nataya Ford) و همکاری دیگر درباره باربی و تصور بدن منتشر کرده است.
این پژوهش تأثیر بسیاری از طراحیهای باربی را در دهههای گذشته بررسی میکند. از سال ۲۰۱۵، سازنده باربی، «مَتِل»، عروسکهایی با مفاصل آزادتر تولید کرده است. بهاینترتیب، باربی را میتوان در موقعیتهایی فعال بهکار برد و به آن حالت انسانیتر داد – برخلاف عروسکهای قبلی که شبیه به شیء بودند. سپس در ۲۰۱۶، متل شکلهای بدن عروسک نمادین خود را متنوعتر کرد. امروز میتوان یک باربی پزشک چاق خرید که کفشهایی بدون پاشنه میپوشد.
فیلم باربی تلاشهای متل را برای شبیهتر کردن عروسک به دخترانی که با آن بازی میکنند، منعکس کرده است. این فیلم درباره سختیهای اعتباردادن به خود است؛ آنهم در دنیایی پر از نزاع و انتظارات بسیار جنسیتی. اما «مارگو رابی»، بازیگر نقش باربی، همچنان بلوند، سفید و لاغر است. Nature از وب پرسیده که آیا این فیلم میتواند نیرویی خیر برای زندگی زنان و کودکان باشد؟ اما قبل از آن، سؤالی مهمتر از او پرسیده است.
من دو خواهر کوچکتر داشتم. والدین ما واقعاً ما را تشویق میکردند که با اسباببازیهای متنوع بازی کنیم. ما اسباببازیهای علمی، کشتیگیر، اکشن فیگور و همچنین باربی داشتیم. اما بله؛ قطعاً با باربیها بازی میکردم.
این واقعاً سؤال پیچیدهای است. اگر تنها خود را به مطالعات روانشناسی محدود کنیم، در ۲۰ سال گذشته، تعدادی مطالعه داشتهایم که به این مسائل پرداختهاند که نتیجهگیری آنها متفاوت بوده است. دلیل این است که طراحی مطالعات یکنواخت نیست. اکثر پژوهشها، اگر نه همه، در کشورهای غربی مانند ایالاتمتحده، استرالیا و بریتانیا صورت گرفتهاند و نمونهها غالباً دختران سفیدپوست جوان بودهاند.
وقتی به این جمعیتهای محدود نگاه میکنیم، شواهدی مییابیم که ارتباط با باربی یا دیگر عروسکهای لاغر مشابه، روی تجربه دختران از تصویر بدنشان تأثیرگذار است. برای مثال، اعتمادبهنفس کمتری درباره بدن و درونیسازی ایدهآلهای لاغری را مشاهده میکنیم.
همچنین از این مطالعات میدانیم که پیشفرضهای وزنی در سنهای بسیار کم شکل میگیرند. برخی از پژوهشها به دختران ۳ تا ۱۰ سال عروسکهایی با اندازههای بدن متفاوت ارائه کردهاند؛ ازجمله عروسکهای باربیشکل بزرگتر یا باربیهای چاق نسل جدید. معمولاً آنها به باربیهای بزرگتر یا چاق ویژگیهای منفی بیشتری نسبت میدادند.
بسیاری از پسزمینهها در این مطالعات وجود ندارند. ما چیزی درباره دیگر جنبههای محیط اجتماعی کودکان نمیدانیم؛ چه محیط نزدیک خانه، چه محیط مدرسه و دیگر فعالیتها.
برای مثال، پژوهشی جالب همبستگی چشمگیری بین بازی در سنین کودکی با باربی و محرکی بزرگتر برای لاغربودن در جوانی یافته بود. اینجا نیز تمام چیزهایی را که در این دخیل بودهاند، نمیشناسیم. اما مثلاً میتوان گمان کرد که بازیکردن با باربیها در کودکی با داشتن سرپرستان یا والدینی مرتبط است که با فرهنگ رژیمی هماهنگتر هستند. این سرپرستان درباره بدن خود چه فکری میکنند؟
این دشوار است. بسیاری از پژوهشها از یک مدل تأثیرات سهگانه استفاده میکنند که اثر همزمان رسانه، خانواده و همتایان را در نظر میگیرد. اما چیزی که حالا میفهمیم، این است که جزء رسانه باید روی شبکههای اجتماعی نیز متمرکز شود. همچنین به این نتیجه رسیدهایم که باید یک نیروی چهارم را نیز در نظر بگیریم: پیامهای بخش درمان و سلامت عمومی.
«باربیهای ساختهشده برای حرکت» (Made to Move Barbies)، اگرچه منعطفتر هستند و میتوانید فعالانه با آنها بازی کنید، اما نسل اول آنها هنوز روی یک نوع بدن خاص متمرکز بود: بسیار لاغر. موضوع جالب این است که آن زنان جوان عقیده داشتند این عروسکها یک مرجع معتبر برای مقایسه خود با آنها هستند.
مطالعه ما با دیگر پژوهشهای روانشناسی در این حوزه کمی متفاوت بود، چون واقعاً روی مصرفکنندگان نسل Z و هزاره جدید متمرکز بودیم؛ آنهایی که در معرض بازاریابی دیجیتال باربی هستند.
برایم بسیار سرگرمکننده بود. این را تحسین میکنم که سعی داشت نشان دهد متل با دیدگاه جدیدش از افزایش نمایندگی و تنوع، درحال انجام چه کاری است. قدمهای مثبتی برای تنوع بخشیدن به عروسکها برداشته شده و دیدن این مسئله واقعاً انگیزهبخش بوده است. فکر کنم یکی از جدیدترین محصولات، عروسکی بود که سندروم داون داشت.
بهعنوان یک والد، رابطه مادر-دختری نیز برایم تحسینبرانگیز بود. یکی از بخشهای موردعلاقه من در فیلم، چگونگی بههمرسیدن مادر و دختر است. فکر میکنم این صحنه ترکیب بسیار خوبی از شوخی با نقد اجتماعی قوی بود.
در پایان فیلم، من احساس دلسوزی بسیار عمیقی برای همهمان داشتم؛ فارغ از شخصیتی که داریم. موضوع این است که همه ما در این موضوع شریکیم.
پاسخ ها