مدافع پیشین تیمهای فوتبال استقلال و پرسپولیس با انتقاد از شرایط فنی امیر قلعه نویی، گفت: ۱۰ روز با پرسپولیس تمرین کردم اما رضایتنامه من ۳۰۰ میلیون تعیین شد.
خبرگزاری مهر: میثم حسینی مدافع پیشین تیمهای فوتبال استقلال و پرسپولیس به ناگفتههای دوران فوتبال خود پرداخت و از امیر قلعه نویی سرمربی سابق استقلال و فعلی تیم ملی به شدت انتقاد کرد.
حسینی که بعد از خداحافظی از فوتبال مسیر متفاوتی را انتخاب کرد و تا مدتها کسی از او خبر نداشت در این مصاحبه به دوران حضورش در پرسپولیس و دلیل جدایی اش از این تیم هم اشاره کرد.
مشروح گفتگوی میثم حسینی در ادامه میآید:
مجبور شدم از شموشک بروم
فوتبالم را با شموشک شروع کردم که یک تیم رویایی و دوست داشتنی بود. این تیم به مسائل اخلاقی و انضباطی اهمیت زیادی میداد و یک تیم پر طرفدار بود که مردم نوشهر عشق و علاقه خاصی به این تیم داشتند و با تمام وجود این تیم را حمایت میکردند. من هم این تیم را دوست داشتم ولی برای پیشرفت بیشتر تصمیم گرفتم جدا شوم و در اوج جوانی به یک تیم بزرگ بپیوندم.
به پرسپولیس آمدم اما نتوانستم بمانم
اولین بار که قصد داشتم در پایتخت فوتبالم را ادامه دهم به پرسپولیس آمدم. ۱۰ روز هم تمرین کردم، اما با سیاستی که باشگاه شموشک داشت نتوانستم با پرسپولیس قرار داد ببندم، قرارداد من با شموشک در آن زمان ۱۰ میلیون تومان بود ولی باشگاه برای اینکه من بتوانم جدا شوم مبلغ ۳۰۰ میلیون تومان بابت رضایتنامه میخواست که در آن زمان پول سنگینی بود و هیچ تیمی چنین رقمی را پرداخت نمیکرد. بعد در تمرین مس کرمان حضور پیدا کردم که در آن زمان پرویز مظلومی سرمربی وقت آن تیم بود اما باز هم بخاطر رقم بالای شموشک نتوانستم به مس بروم
مرحوم حجازی مرا به استقلال برد
دوباره به شموشک برگشتم، اما تیم گسترش فولاد که در آن زمان مدیرش زنوزی بود من را خواست و حتی با توافقی که با شموشک صورت گرفت با پرداخت ۱۲۰ میلیون تومان رضایتنامه من صادر شد اما دیگر پولی برای خودم باقی نماند و من یک فصل مجانی بازی کردم. یادم هست در فینال جام حذفی مرحوم حجازی که رابطه صمیمانه ای با زنوزی داشت و نماینده تام الاختیار او بود، من را دید و پرسید "دوست داری فصل آینده در استقلال بازی کنی؟ " من پذیرفتم و مرحوم حجازی بعد از صحبت با زنوزی او را راضی کرد تا من به استقلال بروم.
روزهای خوب من در استقلال شروع شد
زمانی که به استقلال آمدم پرویز مظلومی سرمربی شده بود و از آمدنم به جمع آبی پوشان استقبال کرد. استقلال در آن فصل یک تیم رویایی بود، به جرات میگویم که دو تیم در استقلال وجود داشت تفاوتی بین بازیکنان داخل زمین و نیمکت نشینان نبود، بازیکنان بزرگی مثل جباری تیموریان، برهانی، منتظری، میداوودی که از آنها چیزهای زیادی یاد گرفتم و هرگز آن تیم رویایی را فراموش نمیکنم، تیمی پر مهره و محبوب هواداران که هرکدام از بازیکنان وزنه ای در فوتبال بودند، اما آن روزهای شیرین زود گذشت و روزهای تلخ برای من آرام آرام شروع شد.
با گلهای «ایمون زاید» دوران خوبم در استقلال تمام شد
از آن زمان چند سال میگذرد و من هرگز در مورد اتفاقاتش حرفی نزدم و سکوت کردم. مظلومی ۴ دربی را با برد به پایان رساند و آن عدد ۴ از همانجا معروف و مظلومی به یک چهره دوست داشتنی برای هواداران تبدیل شد. آن باخت به پرسپولیس در دیداری که «ایمون زاید» سه بار دروازه استقلال را باز کرد مسیر زندگی من را هم تغییر داد چون مظلومی برکنار و قلعه نویی جانشین او شد تا دوران خوب من در استقلال به پایان برسد.
حرفهای قلعه نویی در استقلال خندهدار بود
امیر قلعه نویی با سروصدای زیادی سرمربی استقلال شد. متاسفانه او با تعدادی از بازیکنان رابطه خوبی نداشت و نمیتوانست با برخیها کنار بیاید. در آن زمان قلعه نویی حرفهایی میزد که خنده دار بود. من به عنوان یک بازیکن جوان در استقلال از حرفهای خجالت میکشیدم و برایم عجیب بود که یک مربی با این همه ادعا چطور این حرفها را میزند.
به خاطر اصرار قلعه نویی پای من شکست
در آن زمان استقلال در کوران مسابقات لیگ داخلی و لیگ قهرمانان بود. چون در ترکیب اصلی بودم از لحاظ بدنی خسته بودم. یکبار از قلعه نویی خواستم تا کمی استراحت کنم اما قبول نکرد. حتی به یکی از مربیان وقت آن زمان گفتم که به قلعه نویی بگوید اما او گفت "من جرات نمیکنم چون اخلاق او را میشناسم". من هم مجبور شدم در تمرین حاضر شوم و همان روز بدلیل خستگی زیاد پایم شکست و اختلاف ما از آن زمان بیشتر شد.
قلعه نویی احساس خوبی به من نداشت
وقتی پایم شکست از قلعه نویی خواستم اجازه دهد تیم را ترک کرده و در خانه استراحت کنم تا از لحاظ روحی و رسیدگی کنار خانواده زودتر بهبود پیدا کنم اما او قبول نکرد و گفت باید در هتل بمانی و برای آمادگی بالا تنه وزنه کار کنی، برایم بسیار عجیب بود مچ پایم تا زانو در گچ بود. در تمام آن مدت میثم بائو که هم اتاقی ام بود از من پرستاری میکرد که واقعاً از او ممنونم که در آن شرایط سخت من را تنها نگذاشت. آن زمان فهمیدم که قلعه نویی مایل نیست در استقلال بمانم و حس خوبی هم نسبت به من ندارد
سوگلیهای سرمربی باید بازی میکردند
قلعه نویی تعدادی بازیکن «سوگلی» داشت که هر تیمی میرفت آنها را هم با خودش میبرد و حالا آنها باید بازی میکردند و آمادگی چندان ملاک نبو. د من بعد از بهبود آنقدر خوب بودم که امیر آبادی که از دوستان بسیار خوب من است نیمکت نشین شد، یادم هست مقابل تیم صبا گل زدم و رفتم مهدی را در آغوش گرفته و گل را به او تقدیم کردم اما خیلیها در اوج آمادگی باید کنار میرفتند و جایشان را به سفارشیها میدادند.
از استقلال بیرونم کردند تا به نفت بروم
رابطه ما هرروز بدتر میشد اما من سکوت کردم، به من فشار آوردند که باید به نفت بروی چون میخواهیم ایمان موسوی را به استقلال بیاوریم. من آن زمان چند پیشنهاد داشتم اما آقایان اصرار داشتند به نفت بروم. سپاهان، فولاد و تراکتور من را میخواستند اما نتوانستم به این تیمها بروم. من هرروز سه نوبت تمرین میکردم و در اوج آمادگی بودم اما متاسفانه آمادگی ملاک نبود، حتی به فتح الله زاده (مدیرعامل استقلال) گفتند به من پول ندهد. من که بازیکن ثابت استقلال بودم حالا تحت فشار شدید بودم که از استقلال جدا شوم و بالاخره آنها موفق به این کار شدند. ایمان موسوی جایگزین من در استقلال شد. چهار سال بعد با ایمان در سیاه جامگان هم تیمی شدم و او گفت "ای کاش به استقلال نمیآمدم چون آقایان فوتبالم را نابود کردند. "
قلعه نویی از لحاظ فنی ضعیف بود
در آخرین روزهای حضورم در استقلال با هر شیوهای به من انگ میزدند تا مقابل هواداران قرارم دهند و بگویند طرفداران استقلال میثم حسینی را نمیخواهند و ما به نظر هواداران احترام میگذاریم. در تمرین استقلال و پرسپولیس هر قشری حضور دارند که متاسفانه آقایان از این موضوع سوء استفاده کردند و تهمتهای زیادی به من زدند. هرگز آنها را نمی بخشم. در دوره قلعه نویی چیزی از لحاظ فنی یاد نگرفتم و برخی از بازیکنان هم این موضوع را تایید میکردند.
نفت و استقلال تفاوتهای زیادی داشتند
وقتی به نفت رفتم، روزهای اول برایم خیلی سخت بود. درست برخلاف استقلال تمرین در سکوت برگزار میشد. خبری از هوادار نبود و این برای من که از یک تیم پر طرفدار آمده بودم بسیار سخت بو.، در نفت نتایج خوبی گرفتیم و در جدول چهارم شدیم. منصور ابراهیم زاده سرمربی تیم از لحاظ فنی عالی بود و چیزهای زیادی یاد گرفتیم و روزهای خوبی در نفت داشتیم، اما یک تلفن باعث شد به پرسپولیس بروم.
به علی دایی نه نگفتم و نیمه شب قرارداد بستم
پرسپولیس تازه به اردو رفته بود که برادر علی دایی به من زنگ زد و گفت "علی آقا گفته بهت احتیاج داریم و باید به پرسپولیس بیایی". این خبر خوبی برای من بود. در آن زمان گل محمدی سرمربی نفت بود و اصرار داشت که من بمانم، اما تصمیم خودم را گرفته بودم و پس از صحبت با علی دایی به پرسپولیس رفتم. روزهای خوبی با علی دایی در لیگ داشتیم و نتایج خوبی هم گرفتیم اما فکر میکنم روزهای خوب خیلی زود به پایان میرسد و این اتفاق در پرسپولیس هم افتاد. دایی رفت و حمید درخشان با آن اتفاقاتی که افتاد جانشین دایی شد. در زمان درخشان هم برخیها هر چقدر خوب بودند نباید بازی میکردند. در یک بازی یک پاس گل دادم و خیلی هم خوب بازی میکردم اما به یکباره درخشان من را تعویض کرد. هنگام خروج از زمین عالیشاه دستم را گرفت و از من خواست سکوت کنم. وقتی بیرون آمدم فقط پرسیدم "چرا تعویض شدم؟ " که درخشان گفت "تو به کادر فنی بی احترامی کردی و نباید بازی کنی" و آنقدر برایم حاشیه درست کردند تا شرایط برایم سختتر شد.
برانکو گفت قدرت ندارم تو را نگه دارم
بعد از رفتن درخشان که نتایج خوبی هم نگرفته بود برانکو به پرسپولیس آمد. با او جلسه داشتم و برانکو صادقانه به من گفت که "واقعاً تو را میخواهم و از سبک بازی تو خوشم میآید و قبولت دارم اما چون تازه آمدهام قدرتی که تو را نگه دارم ندارم و نمیتوانم در خصوص ماندن تو در پرسپولیس تصمیم بگیرم". بعد از صحبت با برانکو تصمیم خودم را گرفتم و به سیاه جامگان رفتم و ۳ سال در آنجا بودم.
سکوت من باعث شایعات زیادی شد
در سیاه جامگان دوباره پایم شکستگی شدیدی پیدا کرد به طوری که بیش از یک سال پایم در گچ بود. پایم آنقدر لاغر شده بود که توانایی نداشتم روی آن راه بروم. ۶ ماه تمرین کردم و در این مدت کاملاً از فضای مجازی دور شدم. تمام تمرکزم تمرین بود اما همین دوری باعث شد تا به من تهمت اعتیاد، ترک خانواده و حرفهای دیگری بزنند که برایم بسیار عجیب بود اما همه این تهمتها را شنیدم و سکوت کردم تا به هدفی که دارم برسم، من عاشق خانواده بودم و هرگز از آنها دور نشدم و این شایعات خانواده را هم خیلی اذیت کرد. ولی آنها هم مثل من همه چیز را تحمل کردند.
معجزه باعث نجات من شد
بعد از بهبودی با درخواست محسن بنگر به شهرداری نوشهر رفتم و برای برگزاری اردو و انجام بازیهای تدارکاتی راهی تهران شدیم، در آن زمان از بادران پیشنهاد داشتم ولی بخاطر رفاقت با محسن و قولی که به او داده بودم قبول نکردم. در راه تهران و در سرمای ۲۸ درجه زیر صفر تصادف کردیم و از ناحیه فک، دندان، سر دچار شکستگی شدید شدم و به کما رفتم، کسانی که من را در آن شرایط دیده بودند اذعان داشتند می میرم اما معجزه خداوند باعث شد تا زنده بمانم و همچنان با فوتبال زندگی کنم.
میخواهم مربی شوم و به فوتبال خدمت کنم
در کلاس مربیگری شرکت کردم. میخواهم در تمامی کلاسهای مربیگری شرکت و تجربه کسب کنم. در زندگی تجربیات تلخ و شیرینی داشتم اما بزرگترین اشتباهم این بوده که «نه» گفتن را بلد نیستم و همین موضوع به ضربههای زیادی زده و باعث شد تا به حقم نرسم.
پاسخ ها