فیروز آسایش

فیروز آسایش

دلنوشته ها و روزمرگی های یک دانشجوی کنجکاو
توسط ۱ نفر دنبال می شود

خرید بلیط اتوبوس نجف

خرید بلیط اتوبوس تا نجف

ماجرای بلیط گرفتن

بلیط گرفتن برای من همیشه پر چالش بوده، چون من اغلب اوقات یهو به سرم میزنه برم مسافرت مثلا اگر شنبه باشه امروز ، تصمیم میگیرم چهارشنبه برم یه جایی. نه اینکه بگم همیشه با قطار یا اتوبوس و هواپیما میرم سفر نه!

ولی وقتایی که راه دور باشه و جاده بد مسیر ترجیح میدم که بلیط بگیرم. خدا نکنه یه تعطیلی چیزی این وسط باشه اونوقت باید شب تا صبح گوشی دستت باشه بری تو سایت های مختلف چک کن تا بلیط گیرت.

اگرم گیرت اومد باید ببینی که قیمتش به جیبت میخوره؟ همه ی پولو یهو ندی برا بلیط اونوقت تو سفر نتونی کاری بکنی.

حالا چرا داستان بلیط رو گفتم، برای رفتن به اربعین اول قرار بود بلیط اتوبوس از تهران تا مهران بگیرم، بعد با خودم فکر کردم که مهران همیشه توی خبرا شنیدم که شلوغه و همیشه همه ترجیح میدن که از اون مرز برن.

ولی حالا گفتم که بگردم دنبال بلیط تهران تا مهران، شما بگو یه دونه بلیط حتی پیدا شد؟ خیر نشد. انگار که بذر بلیط اتوبوس رو خورده بودن.

بعد شروع کردم گشتن به دنبال خروج از مرز های دیگه مثلا چذابه، شلمچه یا باشماق، نبود که نبود. استرس من یک طرف استرس بابام که با هزارتا خواهش و التماس راضی شده رو کجای دلم بذارم؟ الان بهش بگم معلوم نیست با چی میخوام برم یهو میگه تو دختر تنها رو من همینجوری رو هوا ولت کنم؟؟؟؟

چیزی بهش نگفتم خودم گشتم بین دوست و آشنا که کسی میتونه برام بلیط جور کنه یا نه؟ توی سرکارمم از بین همکارا پرسیدم یکی شون زنگ زد به فامیلشون که آژانس مسافرتی داره گفت الان که بلیط نیست باید صبر کنی تا ۱۶-۱۵ گفتم یا خدا، نکنه یهو همه بخرن بعد من جا بمونم؟

یک هفته مونده بود به بازگشایی بلیط فروشی، منم دو دل بودم که با این  اوضاع و احوال میخوام برم یا نه چون واقعا شک داشتم که اون موقع با توجه به درخواستی های بالا برای بلیط، معلوم نیست بتونم بخرم یا نه؟؟

من حتی بلیط هواپیما هم نگاه کردم اما دیدم خیلی گرونه، بعدا خبرش رسید مثل اینکه بلیط هواپیما رفت و برگشت ۱۰ میلیون تومن بیشتر نیست، ولی با اینحال باز من نگاه کردم دیدم بلیط فروشی شروع نشده.

سرتون رو درد نیارم، یه شب که بیرون بودم و دیر وقت شده بود بعد از اون طرف خانواده هم زنگ، زنگ که کجایی منم داشتم با سرعت ۱۰۰ تا میرفتم، یهو دیدم همون دوستم که بهم پیشنهاد داده بود برم، برام بلیط گیر آورده اونم بلیط تهران تا نجف. گفت بخرم؟

گفتم ببین من پشت فرمونم، بذار نیم ساعت دیگه میرسم. گفت نهههه دیر میشه!!!

پشت فرمون کارت بانکیمو گذاشتم رو پام با دست لرزون از کارتم براش عکس گرفتم و فرستادم.

و وقتی رسیدم خونه، بلیط اتوبوسم خریداری شده بودم. واقعا تا چند روز قبل از خرید فکر اینکه باید تا هفته دیگه صبر کنم داشت کلافم میکرد، یعنی به معنای واقعی سرم داغ کرده بود.

معمولا کسایی که چندبار رفتن تجربه شون بیشتره اما من چون اولین بارمه و مسوولیت به گردنم هست، این استرس ها برام تشدید شده بود.

فیروز آسایش
فیروز آسایش دلنوشته ها و روزمرگی های یک دانشجوی کنجکاو

شاید خوشتان بیاید

پاسخ ها

نظر خود را درباره این پست بنویسید
منتظر اولین کامنت هستیم!
آیدت: فروش فایل، مقاله نویسی در آیدت، فایل‌های خود را به فروش بگذارید و یا مقالات‌تان را منتشر کنید👋