هر دو سری فیلم گودزیلا که در سالهای اخیر ساخته شدهاند راجعبه پایان دنیا هستند. شما احتمالا دنباله لایو-اکشنِ انگلیسی زبان که در سال 2014 با گودزیلا (Godzilla) شروع شد را بشناسید، این دنباله در سال 2017 با فیلمِ کُنگ: جزیرهی جمجمه (Kong: Skull Island)، و امسال با فیلمِ گودزیلا:پادشاه هیولاها (Godzilla: King of the Monsters) ادامه پیدا کرده است. کمپانی توهو (Toho) نیز سهگانهی ژاپنی زبانی در قالب انیمیشن ساخته که نتفلیکس سال گذشته آن را منتشر کرده است. در هردو دنباله، گودزیلا نماد خشم مادر طبیعت است و اکنون قصد دارد پس از قرنها تخریب محیط زیست از شر ما خلاص شود.
دکتر اِما راسِل ( با بازی ورا فارمیگا) در گودزیلا: پادشاه هیولاها میگوید بشریت یک عفونت است و گودزیلا و سایر هیولاها پادتنهای سیاره زمین هستند. هر دو دنباله گودزیلا مشکلاتی دارند اما در به تصویر کشیدن این هیولای بزرگ بهعنوان استعارهای از تغییرات بیرحمانهای که ما در زمان کوتاهِ حکومت خود بر زمین ایجاد کردیم، خوب عمل میکنند. تاثیرگذاریِ گودزیلایِ آمریکایی به خاطر صحنههای نبرد تماشایی بین هیولاها و همچنین درامِ موجود بین انسانهاست، اما سهگانهای که توهو تولید کرده — مانند فیلم Shin Godzilla، هجوی سیاسی که در سال 2016 ساخت — خیلی بلند پروازانهتر از دنباله آمریکایی است. حتی میشود گفت که فیلم گودزیلا: پادشاه هیولاها نسبت به فیلم گودزیلایی که در سال 2014 اکران شد، پسرفت داشته است.
در پادشاه هیولاها، گودزیلا تکریم شده است: در پایان فیلم، رفقای هیولایش پس از این که او گیدورای شرور (Ghidorah) را شکست میدهد به او تعظیم میکنند. گیدورا اژدهای سه سَری است که یک گروه اکو-تروریستی به رهبری جونا آلن (با بازی چارلز دنس) به عنوان سلاح نسلکشی انتخاب کردهاند. گروه آلن به دنبال بازگرداندن تعادل در دنیا هستند، آنها با استفاده از یک ردیاب صوتی گیدورا را آزاد میکنند و او به فرمان گروه آلن به همکاران هیولایش دستور حملهای در سطح جهانی میدهد. پیروزی قاطعانهی گودزیلا در این چارچوب، به طرز عجیبی ناخوشایند است. اما کارگردان، مایکل داتری (Michael Dougherty) و یکی از نویسندگان، زک شیلدز (Zach Shields) از کار دفاع میکنند و نتیجهگیری فیلم را برای داستانی که با سوالاتی نگرانکننده دربارهی ناچیز بودن انسان در کیهان شروع میشود، اطمینانبخش میدانند.
در فیلم کسی که این سوالات را مطرح میکند دکتر راسل است، اما او هم وقتی در پایان فیلم از گروه آلن دور میشود و به خانوادهاش بازمیگردد، سرعقل میآید. پادشاه هیولاها نسبت به گودزیلا (2014) موضع ملایمتری دارد، زیرا که درامِ انسانی آن به بینندگان قوت قلب میبخشد که همهی هیولاها شیطانی نیستند: بعضی از آنها خوشقلبند. پادشاه هیولاها بازگشتی است به فرمول فیلمهای هیولاییِ قدیمیتر. این فرمول با ساختن فیلمهای سرگرم کننده اما تکراری در دهههای متمادی به دست آمده است و استفاده از آنها در صحنههای اکشنِ هیجانانگیز و پُرتنش جواب میدهد. هرچند کارگردان و نویسنده به خاطر ملاحظات خشک و محافظهکارانهای که برای تِمهای تاریک گودزیلا مد نظر داشتند، حتی این صحنهها را هم تقلیل دادهاند. گودزیلای آنها، هم حیوانی درنده است، مانند گرگهایی که مارک راسل (با بازی کایل چندلر) بر آنها تحقیق میکند و هم یکی از خدایان بزرگ که در معبدِ زیر آبش، نیرویش را باز مییابد.
در واقع به مخاطب گفته شده که او در خانهی ریلایا طورش (ریلایا شهر افسانهای غرق شده در اقیانوس است) در حال «تکامل یافتن» است (استراحت میکند تا کتکهایی که از گیدورا خورده بهبود یابند و برای نبرد بعدی آماده شود). گودزیلا در آنجا با نقاشیهای دیواری و خطاطی هیروگلیف احاطه شده است که خوانش اما راسل از گودزیلا به عنوان خدایی باستانی را تایید میکند. خدای جدید را همانند خدای قدیم ملاقات کنید.
اما اگر آنطور که اِما راسل میگوید گیدورا پادشاهی دروغین است و بقیهی هیولاها همگی در برابر گودزیلا زانو میزنند، به قول کِن واتانابی (Ken Watanabe) گودزیلا چیزی فراتر از نماد کلی «بلایای طبیعی» نیست؟ دکتر سریزاوا (با بازی کن واتانابی) دانشمند صبور و غمگینی است که برای هدفی والاتر فداکاری میکند، او یک بمب اتمی منفجر میکند که باعث تقویت شدن گودزیلا میشود — چیزی شبیه به تقویت استروئیدی، قیاسی که از دکتر استنتن (با بازی بردلی ویتفورد) وام گرفته شده — بهطوری که گودزیلا را برای نبرد با گیدورا آماده میکند. سریزاوا قبل از رفتن به ماموریت خودکشیاش، اصرار دارد انسان یا یاد میگیرد با اشتباهاتش کنار بیاید یا در این راه میمیرد. سپس او بمب اتمی را منفجر و به هیولایِ عظیم الجثه کمک میکند دنیا را نجات دهد. پ
پادشاه هیولاها صرفا تا همین حد با عقل جور در میآید و ظاهرا نیاز بیشتری به منطقی بودن هم ندارد، هیچکدام از فیلمهای هیولایی نداشتند! در مقابل، سهگانه انیمه ای که توهو ساخته — که شامل گودزیلا: سیارهی هیولاها (Godzilla: Planet of the Monsters)، گودزیلا: شهر در مرز نبرد (Godzilla: City on the Edge of Battle) و گودزیلا: سیاره خوار (Godzilla: The Planet-Eater) میشود — همواره به انسانها به عنوان مشتی جنگافروزِ بی مسئولیت و مهجور دیدی غمانگیز و دلگیر دارد. زمان فیلم سال 2019 است، انسانها زمین را بیست هزار سال پیش رها کرده — البته انسانها پس از این که در سال 1999 سوار بر ایستگاه فضایی گماترون (Gematron) شدند تا به مکانهای ناشناخته فرار کنند، آن را تنها به اندازهی 20 سال حس کردهاند — بشریت بعد از این که گودزیلا و رفیقهایش بر زمین احاطه پیدا کردند، از این سیاره کوچیدند.
بسیاری از انسانها از زندگی در گماترون بیزار و خسته شدهاند و حاضرند بر هر سیارهای، حتی گر غیرقابل سکونت باشد، فرود بیایند (صحنهی شوکه کنندهی ابتدایی فیلم سیارهی هیولاها را ببینید). کاپتان هارو ساکاکی (Haruo Sakaki)، جوان جنگطلبی است که در گماترون بزرگ شده و اکنون اعتقاد دارد تنها راه نجات دادن بشریت کشتن گودزیلا است. ساکاکی گروه اعزامی به زمین را رهبری میکند؛ او و گروهی از سربازان به بالهی پشتی گودزیلا که نقطه ضعفش است، حمله میکنند. منطق ساکاکی ساده است: حتی اگر گروهش نتوانند گودزیلا را شکست دهند، میتوانند اثبات کنند آسیبپذیر است و در نتیجه ساکنان گاماترون میفهمند باید خودشان را نجات دهند. اما در حین این که ساساکی با زمینِ بعد از انسان آشنا میشود، ذهنیتِ جنگ ورزانهاش هم ملایمتر میشود. بعضی از مردم زمین نجات یافتهاند، برای مثال: قبیلهی هوتوآ (Houtua) که به عنوان لباس پارچه دور خود میپیچند و بر بدنشان جنگنگاره دارند، خدایی شبیه به موترا (یکی از هیولاها) که مدتها پیش مرده و نوادهی خاموش او که یک تخم قدیمی بزرگ است را میپرستند. اما ماندگارترین میراث انسانها شهرِ مکاگودزیلا (Mechagodzilla) است. هوش مصنوعیای که زمانی مکاگودزیلا را کنترل میکرد، این شهر را به عنوان یک پایگاه نظامی عظیم طراحی کرده بود. در طول زمان کامپیوترهای مکاگودزیلا از ربات به اسلحههای بزرگِ ضد گودزیلا تبدیل شدند.
ساکاکی باید انتخاب کند که از شهر مکاگودزیلا (و ذخیرهی نانومتالِ گودزیلا کُشِ آن) برای نابود کردن هیولا استفاده کند یا او را به عنوان نگهبان جدید سیاره بپذیرد. هر چند عجیب بهنظر میرسد اما ساکاکی تنها هنگامی مجبور به انتخاب کردن میشود که گودزیلا شروع به مبارزه با گیدورا میکند؛ هیولایی که در این فیلمها نماد نیاز انسان به حکمرانی بر اکوسیستم سیاره، به جای سازگار شدن با آن است. قابل توجهترین نکته در انیمه سهگانه توهو — به جز پیشبینی ناپذیر بودنش — تعهد سازندگان آن به همراه شدن با ساکاکی در طول زمانی است که فهم او از گودزیلا تغییر میکند. ساکاکی دیدی کلی به دست میآورد و فروتنیاش به فداکاریِ غیر قابل اجتناب او معنی بیشتری میدهد، مخصوصا اگر با مرگ دکتر سریزاوا در پادشاه هیولاها مقایسه کنیم. این فیلمها ممکن است گودزیلا را آنطور که قبلا میشناختیم و دوست داشتیم نشان ندهند، اما بهخاطر علاقهی کارگردانانشان به سیر کردن در ناشناختهها، هیجانانگیزند.
پاسخ ها