filmology

filmology

سعی دارم که در این سایت فیلم ها و سریال های برتر سینمای جهان را به شما نشان دهم
توسط ۱۵ نفر دنبال می شود
 ۴ نفر را دنبال می کند

مصاحبه با دیوید لینچ؛ از ایده‌های پشت آثارش تا فیلم‌های مورد علاقه او

ستون ابزِروِر از سایت انگلیسی گاردین تصمیم گرفته به مناسبت نمایش آثار مختلف دیوید لینچ در جشنواره جهانی منچستر با او مصاحبه‌ای به عمل آورد. اشاره کنم که این جشنواره از چهارم تا بیست و یک جولای فعالیت می‌کند و خود لینچ از خانه‌اش، به صورت ویدیویی در جشنواره حضور دارد. متن زیر، ترجمه‌ای است از مصاحبه کیلیان فاکس با این کارگردان مؤلف. با ویجیاتو همراه باشید.

 

دیوید لینج با آثار عجیب، مبهوت‌کننده و غالباً ترسناکش برای سینما و تلویزیون شناخته می‌شود؛ آثاری مثل «مخمل آبی» و «جاده مالهالند» و سریال پدیده‌اش، «تواین پیکس» اما در استودیوی خانگی‌اش در تپه‌های هالیوود، همچنین مشغول ساخت چیزهای دیگری مثل موسیقی، نقاشی، مجسمه‌سازی، کتاب‌نویسی، فیلم کوتاه و موزیک ویدیو هم است. طیف وسیعی از کارهای خلاقانه لینچ در جشنواره جهانی منچستر به نمایش گذاشته خواهد شد؛ جایی که این مرد هفتاد و سه ساله، فواصل مخصوصی از فیلم‌ها، موسیقی زنده و سخرانی‌هایش را در مرکز هنری شهر به اجرا درمی‌آورد. در کنار برگذاری اولین نمایشگاه بزرگ آثار تجسمی‌اش در بریتانیا.

لینچ در مونتانا به دنیا آمد و در نواحی مختلف گول‌زنک میانی آمریکا بزرگ شد که بعدها در فیلم‌هایش آن را واکاوی کرد. در فیلادلفیا درست قبل از اینکه به سینمای تجربی گرایش پیدا کند، نقاشی یاد می‌گرفت. فیلم اول او، کله پاک‌کن، به یک اثر کلاسیک نمادین تبدیل شد و راهش را به سمت ساخت فیلم «مرد فیل‌نما» هموار کرد که برای هشت شاخه از اسکار نامزد شد و همین‌طور اقتباس از رمان تل‌ماسه (Dune) اثر فرانک هربرت، با بودجه کلان که شکست مالی دردناکی را در سال 1984، هنگام عرضه متحمل شد.

در گذر زمان، فیلم‌های لینچ غیر خطی‌تر می‌شدند و بلوغ آن در رویای تب‌گونه «اینلند امپایر» دیدیم. البته در این بین، فیلم سال 1999 یعنی «داستان استرِیت»، به طرز غافل‌گیرانه‌ای داستان خطی و ذات مؤدبی داشت؛ مصون از ذات خشن و مخربی که امضای بسیاری از آثارش است.

لینچ در سیزده سال اخیر فیلمی را کارگردانی نکرده و واضح نیست که آیا به هالیوود برمی‌گردد یا نه. با این‌حال، هجده اپیزود جدیدی که برای سریال «تواین پیکس» در سال 2017 ساخت، آن‌قدر رمزآلود بود که عطش طرفداران جان برکفش را برای سال‌های آتی، سیر نگه دارد. در طی یک ارتباط تصویری از خانه‌اش در لس‌آنجلس، لینچ با یک پیراهن مارک‌دار سیاه و بعد از صبحانه، مدیتیشن و نوشیدن قهوه، در مورد چیزهای مختلفی صحبت می‌کند؛ از واکنش‌های خارجی به «تواین پیکس»، همچنین برگزیت تا اینکه چرا دود آتشی که آمریکا روشن کرده، در چشم خودش خواهد رفت؟

 

ما باید چه انتظاراتی از قسمت شما در جشنواره جهانی منچستر داشته باشیم؟

لینچ: حضور من با نقاشی‌ها، طراحی‌ها، لیتوگرافی و برخی از مجسمه‌هایم است. آن‌ها تلاش فوقالعاده‌ای برای برگذاری جشنواره به خرج دادند؛ همه چیز دقیق به نظر می‌آید. سپس دوست من، کریستا بِل (یک موسیقی‌کار تگزاسی است که نقش مأمور اِف بی آی را در «تواین پیکس: بازگشت» بازی می‌کرد.) هم قرار است برای اجرای موسیقی به آن‌جا برود. ( با همراهی گروه These New Puritans)

آن‌جا بخش سینمایی هم هست، شامل فیلم‌هایی که شما در طول سال‌ها از آن‌ها تأثیر گرفتید. مثل «هشت و نیم» از فلینی، «جادوگز شهر اُز»، «بلوار سانست». چرا این‌ها برای شما مهم‌اند؟

لینچ: به نظرم شاید فدریکو فلینی بزرگ‌ترین کارگردان تاریخ سینما باشد و «هشت و نیم» هم محبوب‌ترین فیلم من از او باشد؛ من کلی لیتو‌گرافی از صحنه آخر این فیلم انجام دادم. «جادوگر شهر اُز» هم یک اثر محشر و پُر معنا در سطح بسیار بالایی است و شاید قطعه فرای رنگین‌کمان (Over the Rainbow) از این فیلم، یکی از زیباترین ترانه‌ها باشد. و من عمیقاً «بلوار سانست» را بخاطر اینکه چگونه عصر طلایی هالیوود و سقوطش را نشان داده، دوست دارم. این یک داستان فوقالعاده هالیوودی است.

نوشته معرفی آثارتان، نشان می‌دهد که برخی از کارهای هنری‌تان از تاریخ صنعتی منچستر الهام گرفته است.

لینچ: این را نمی‌دانم. در دهه نود میلادی به شمال انگلستان برای تحقیق در مورد کارخانه‌جات سفر کردم چون عکاسی از کارخانه‌ها را دوست دارم و همیشه شنیده‌ام که شمال انگلستان، کارخانه‌های کاملی دارد. گرچه من تا به حال کارگر کارخانه نبودم و به دلایلی از ایده دودکش‌های صنعتی، آتش، آجر، خیابان‌های تنگ و کل زندگی کارخانه‌ای خوشم می‌آید. اما سفر خیلی ناراحت‌کننده از آب درآمد چون وقتی آن‌جا رسیدم، بسیار دیر بود. یک هفته‌ای می‌شد که داشتند یک دودکش صنعتی را جمع می‌کردند و کارخانه‌های قدیمی ناپدید و با ساختمان‌های فلزی راه‌راه محقر تعویض می‌شدند که گاوها در زمینش چرا می‌کردند. من فکر کنم این برای محیط شهری خوب بود اما برای عکاسی، از این لحاظ بد بود.

شما اغلب ایده‌های خلاقانه را به ماهی تشبیه می‌کنید. آیا ماهی الان به طعمه چسبیده است؟ (مترجم: اشاره به کتاب صید ماهی بزرگ از دیوید لینچ)

لینچ: خب، همان‌طور که می‌دانی اگر تا به حال ماهی‌گیری کرده باشی، مجبوری که صبور بمانی؛ برخی روزها چیزهایی صید می‌کنی و برخی روزها هم نه. الان دارم ماهی‌گیری می‌کنم و ماهی‌ها را کنار یکدیگر می‌گذارم اما هنوز پخت و پز را شروع نکرده‌ام. در حال حاضر، می‌گویم که ایده‌هایم متعلق به دنیای مجسمه‌سازی و نقاشی است.

آیا هر چیزی که موقع کار مورد احتیاجت است را داری؟ تا از خانه بیرون نزنی.

لینچ: من همه چیز دارم. با این‌حال دوست دارم که یک صحنه فیلم‌برداری بزرگ و اتاق بایگانی داشته باشم؛ یک استودیوی کوچک. اما حالا، به لطف دنیای دیجیتال، ساخت تمام یک دنیا روی میز کارتان ممکن شده است.

این چیز خوبی است؟ اگر به این معنی باشد که کمتر وارد دنیای بیرون بشوید؟

لینچ: به هر حال من از بیرون رفتن، خوشم نمی‌آید. از خانه ماندن خوشم می‌آید. البته که فکر می‌کنم مهم است هر از گاهی به بیرون زد و چیزهای جدید دید و به اصطلاح واقعیت را حس کرد. این می تواند باعث وحی ایده‌ها بشود ولی فکر می‌کنم که انسان می‌تواند حال و هوای دنیا را بدون بیرون رفتن هم بفهمد. من تازگی‌ها در انگلستان نبوده‌ام ولی من می‌توانم این اتفاق برگزیت را حس کنم؛ می‌توانم این عذاب را حس کنم. این یک مشکل عمیقِ عجیب است. هیچ‌کس فکر نمی‌کرد که شما بخواهید اتحادیه اروپا را ترک کنید. این یک فاجعه وحشتناک است؛ کاملاً دیوانه‌کننده … و می‌توانم حس کنم که در جهان، مشکلات عظیمی وجود دارد.

 

آیا شما حس می‌کنید که در دوران مشخصاً تاریکی زندگی می‌کنیم؟

لینچ: نه، من حس می‌کنم که در دوران بسیار تاریکی بودیم و دوران بهتری دارد از راه می‌رسد. مسئله این است که اخبار بد، همیشه خریدار دارند. چیزهای ترسناک، خریدار دارند. توجه‌ربایی، خریدار دارد. پس ما همه اخبار خوب را نمی‌شنویم وقتی که رخ می‌دهند، چون که یک‌جورایی ملال‌آور به نظر می‌رسند. اما من فکر می‌کنم که بسیار چیزهای خوبی وجود دارند که در حال رخ دادنند و مردم به آن‌ها می‌اندیشند و واکاوی می‌کنند. من فکر می‌کنم که آینده بسیار درخشان است.

حتی در آمریکا، که خیلی نگرانی در مورد تقسیمات سیاسی و نابرابری وجود دارد؟

لینچ: فکر کنم، به طریقی، آتشی که آمریکا روشن ساخته، دودش در چشم خودش می‌رود. نمی‌دانم چند درصد از مردم برای بهتر شدن وضع مشارکت دارند اما درصد زیادی از مردم خود را مشغول فرار از موضوع کرده‌اند؛ مشغول ورزش، فیلم، موسیقی، مواد مخدر. مواد مخدر که خیلی کار را خراب کرده است.

در نقش خودت نمی‌بینی که به عنوان یک هنرمند و فیلم‌ساز با این شرایط مقابله کنی تا مردم تکانی به خودشان بدهند؟

لینچ: قطعاً نه، چون دست آخر به ساخت فیلم‌های موعظه‌گر مشغول می‌شوی. ببین، من ایده‌ها را قطعه قطعه می‌گیرم و وقتی که خیلی از این قطعات کنار هم قرار گرفتند، می‌گویم: «اوه، این در مورد فلانه یا ممکنه در مورد بیسار باشه.» اما قطعاً پیامی در کار نیست، موعظه برای اینکه به کدام راه برویم وجود ندارد. من فقط ایده‌ها را دوست دارم. می‌خواهم آن‌ها را درک کنم چون عاشق‌شانم.

هنگامی که ایده‌ها در ذهنت آشکار می‌شوند، خصوصاً عجیب‌ترین آن‌ها، آن تاریک‌ترها، آیا از خودت می‌پرسی: این لعنتی از کجا پیداش شد؟

لینچ: خیلی اوقات. نمی‌دانم خیلی از آن‌ها از کجا می‌آیند. برای همین است که نمی‌توانم اعتبار آن‌هایی که تا الان را به ثمر رساندم، برعهده بگیرم. همه موهبت‌های کوچکی‌اند و کنار یکدیگر خود به خود، زنجیر می‌شوند و این‌چنین است که یک داستان یا نقاشی از راه می‌رسد. آن‌ها فقط به ذهنت خطور می‌کنند و مثل صبح کریسمس می‌شود.

آیا «تواین پیکس: بازگشت» برای تو تجربه ارضاکننده‌ای بود؟

لینچ: من هر دقیقه‌اش را دوست داشتم. من عالی‌ترین بازیگرها و گروه را داشتم و ما در این مسیر لحظاتی عالی را گذراندیم. اگر چند سال صبر می‌کردیم، ممکن بود که هیچ‌وقت رخ ندهد.

به این خاطر که خیلی از اعضای گروه بازیگران (مثل میگل فرِرر و پگی لیپتن) موقعی که «تواین پیکس» را ساختی، فوت کردند؟

لینچ: بله و این چیز وحشتناکی است. منظورم این است که نمی‌دانم ما انسان‌ها چطور می‌توانیم این‌ کار را بکنیم؛ شما کسی را دارید که دوست فوق‌العاده‌ای است و می‌خواهی با آن‌‌ها کار کنی که ناگهان فوت می‌کنند و نمی‌توانی آن‌ها را برگردانی. ناگوار است.

 

کلی نظریه‌های رنگ و وارنگ در مورد «تواین پیکس: بازگشت» از طرف هواداران وجود داشت. تحت تأثیر هیچ‌کدام از آن‌ها قرار نگرفتی؟

لینچ: نمی‌دانم در مورد کدام از آن‌ها صحبت می‌کنی. هیچی نمی‌دانم.

یکی از تئوری‌ها می‌گوید که اگر دو قسمت آخر را پشت سر هم پخش می‌کردی، معناهای پنهان آشکار می‌شدند.

لینچ: مزخرف.

این خوب است که حداقل نظرت را در مورد این می‌دانیم. اما شگفت‌زده نمی‌شوی وقتی که مردم دنبال معانی عمیق در آثارت می‌گردند؟

لینچ: قطعا. این زیباست که صد نفر در تماشاچی‌ها وجود داشتند و شما از هر کدام یک تقسیر متفاوت بگیری، خصوصاً وقتی که همه چیز انتزاعی می‌شود. همه کارآگاه‌اند و هر چیزی که می‌گویند، در ذهنم معتبر است.

جیم جارموش اخیراً گفته: «چرا آن‌ها به دیوید لینچ هر چقدر که پول نیاز دارد، نمی‌دهند؟ او پول نیاز دارد که چیزی بسازد، پس پول را بدهید!»

لینچ: من جیم را دوست دارم. هیچ‌وقت ملاقاتش نکردم اما کارهایش را دوست دارم. طبع بلندی هم دارد. اینکه دربیایی و از کارهای کارگردان دیگری تعریف و تمجید کنی، بزرگی خودت را می‌رساند. اما پول فقط کار خوب را نمی‌سازد اگر ایده‌ نداشته باشی. در حقیقت، فقط فشار مضاعف است. پس اگر ایده‌هایی داشتم، پول خیلی کارساز خواهد بود.

و این ایده است که می‌گوید فیلم باید ساخت، یا سریال یا موزیک ویدئو …

دقیقاً. شما می‌توانید یک دکتر باشی و زمانی که می‌روی بخوابی، سرت را که می‌گذاری روی بالش، ایده‌ها ردیف می‌شوند و شما باقی شب را بیدار می‌مانید برای نوشتن این ایده‌ها. شاید شما درمانی برای بیماری پیدا کردید یا هر چی، فوق‌العادست! ایده‌ها می‌توانند برای هر چیزی باشد.

منبع: The Guardian

filmology
filmology سعی دارم که در این سایت فیلم ها و سریال های برتر سینمای جهان را به شما نشان دهم

شاید خوشتان بیاید

پاسخ ها

نظر خود را درباره این پست بنویسید
منتظر اولین کامنت هستیم!
آیدت: فروش فایل، مقاله نویسی در آیدت، فایل‌های خود را به فروش بگذارید و یا مقالات‌تان را منتشر کنید👋