filmology

filmology

سعی دارم که در این سایت فیلم ها و سریال های برتر سینمای جهان را به شما نشان دهم
توسط ۱۵ نفر دنبال می شود
 ۴ نفر را دنبال می کند

نقد فیلم J.T LeRoy؛ کالبدی از جنس آینه، از جنس سراب

 

قضاوت در مورد فیلم «جی.تی لیروی» به کارگردانی جاستین کلی، کمی دشوار است؛ فیلم با بودجه‌ای پایین هم سعی کرده که جمع و جور، ساده و خوش لعاب از آب دربیاید و هم تقلی می‌کند که به معضل سطحی بودن، دچار نشود. آیا فیلم سطحی است؟ همین‌جا قضاوت کمی به دشواری کشیده می‌شود. فیلم حاوی مضمونی است که خود جای کند و کاو بیشتری دارد و حداقل، به آن گریزهای مهمی می‌زند که سطح فیلم را بالا می‌کشد ولی در کل بدنه و پرداخت داستان به شکل ملموسی، از چیزی رنج می‌برد که گریبان بسیاری از فیلم‌های اقتباس‌شده از واقعیت را می‌گیرد.

مضمون باید در پیکره داستان به حرکت بیافتد؛ معمولاً برای یافتن داستانی در رخدادهای واقعی، باید تا آن‌جا که می‌شود، اتفاقات اضافی را زدود و شبکه‌ای منطقی از دلایل بین رخدادهای اصلی، بوجود آورد. این نکته اصلی برای «جی.تی لیروی» دست و پاگیری‌های متعددی ایجاد کرده است. از جمله نبود ریتم در سرتاسر روایت، نبود لحن قاطعانه و مجذوب‌کننده و سرانجام، درام بی‌کشش. در ادامه بیشتر باز می‌کنم که چرا فیلم از این مشکلات رنج می‌برد. با نقد فیلم «جی.تی لیروی» در ویجیاتو همراه باشید.

 

سن‌فرانسیسکو هم مثل لس‌آنجلس و نیویورک، شهر سودازه‌ای است و خیلی‌ها دست‌یابی به رویای آمریکایی را در آن‌جا ممکن می‌بینند؛ ساوانا نوپ (با بازی کریستن استوارت) هم یکی از آن خیلی‌هاست. از بخت خوب یا بدش، همسر برادرش، نویسنده‌ی رمان پُرفروشی است که بنا به دلایلی حاضر نشده، هویت خود را برای رسانه‌ها آشکار کند. در اصل، هویت اصلی خود را جای دوجنسه‌ای با نام جی.تی لیروی می‌گذارد که وجود خارجی ندارد. لورا آلبرت یا همین نویسنده مذکور (با بازی لورا دِرن)، ساوانا را برای کالبد نمایشی لیروی انتخاب ‌می‌کند.

از درون یک اتفاق واقعی، درام‌سازی کار مشکلی است چون در قدم ابتدایی باید رویدادهایی را حذف کرد و باقی رویدادها را تا حد ضربه نزدن به منبع اقتباس، دراماتیزه کرد. فیلم اساساً تلاش خاصی در جهت دراماتیزه کردن از خود نشان نمی‌دهد؛ مثال‌های مختلفی وجود دارد. در فیلم چندبار تقابل لورا و ساو را می‌بینیم که در نهایت با دیالوگ‌های انتزاعی و نامفهومی، به خرده جدالی ناماندگار تبدیل می‌شود یا بارها لیروی در مواجه با افراد مشهور و نام‌دار، سر و زبانی از خود نشان نمی‌دهد و در همه‌ی این لحظات، دوربین خنثی و تقریباً بی‌نکته از این مورد می‌گذرد که لیروی یک شخصیت «جعلی» است و باید در این لحظات از خود واکنش‌های دراماتیک بروز دهد. نه، این‌طور نیست چون صرف حواس فیلم‌نامه به سمتی کشیده شده که وقایع تا آن‌جا که می‌شود، راست‌نما باشد.

خب، این به خودی خود اصلا و ابدا ایراد قابل ذکری نیست اما اگر بنا به ساخت دنیای داستانی و عینی‌گراست، باید همه اجزا طوری جورچین شود که حس «راست‌نمایی» را ایجاد کنند. در قبال «جی.تی لیروی» اینطور نیست، البته باید بگویم که اکثر اوقات اینطور نیست. تنها در رابطه ایوا و لیروی است که فیلم به خود اجازه ارائه جزئیات بیشتری می‌دهد. در باقی ارتباطات، نقاطی که باید درام از دل تقابل‌ها بیرون کشیده شود، متوجه می‌شویم که اشخاص در دنیای داستانی فیلم، خیلی راحت گول می‌خورند و خیلی راحت‌تر به مسیر زندگی برمی‌گردند. برادر ساو، جِف، با لورا سر تمام این مسائل جعل شخصیت، بحث می‌کند ولی بیشتر از دور، شبیه عروسک ناراحتی است که بعد از پرتاب چند دیالوگ، سریع از موضع خود برمی‌گردد.

نمی‌توانم که انکار کنم، بیشتر این درام بی‌کشش محصول شخصیت لورا و دیالوگ‌های نه چندان استخوان‌دارش است. به محض اینکه با اشخاص ناراضی صحبت می‌کند، آن‌ها راضی می‌شوند. وانگهی، داستان به جای اینکه پیش‌برنده توسط شخصیت‌ها و اراده آن‌ها باشد، پرش از پیش‌آمد به پیش‌آمدی دیگر است. پیش‌آمد‌ها حتی با دلایل قانع‌کننده کنار یکدیگر چِفت نشده‌اند. در ملاقاتی می‌بینیم که چقدر لطف ایوا شامل حال لیروی می‌شود و در ملاقات بعدی، چیزی نمی‌بینیم جز یک رابطه سرد. صد البته که در این بین اتفاقاتی افتاده اما فیلم‌نامه با حذف نااستادانه وقایع مهم، به تنها کشش قابل توجه فیلم، زخم می‌زند.

چینش بد پیش‌آمدها یک مشکل دیگری را هم پدید آورده است؛ فقدان ریتم. نه اینکه فیلم ریتمی کندی داشته باشد، نه! فیلم به کل ریتمی ندارد و فکر کنم این مورد بدین سبب است که کل پیرنگ در شش سال اتفاق می‌افتد و روایت نخواسته که مخاطب را از جهش‌های زمانی آگاه کند. نتیجه این شده که پیش‌آمدهایی کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند که در ظاهر، چسبیده به هم‌اند و در عمل خیر؛ در یک پلان لیروی توسط دنیا پذیرفته و در چند پلان بعدتر، توسط روزنامه‌ها شیاد بالفطره خوانده می‌شود. در یک نقطه ایوا به او بسیار احترام می‌گذرد و در نقطه بعدی، این چنین نیست.

 

با تمام این تفاسیر، «جی.تی لیروی» وازنش ایجاد می‌کند و مخاطب خیلی دشوار درگیر درام سکته‌ای فیلم می‌شود. اینکه تلاش کل اثر به بازگویی سرنوشت چند شخصیت، هر چند پراکنده و بی‌کشش محدود می‌شود، حاصل فیلم‌نامه‌ای معیوب است. عاقبت همان‌طور که روایت، بی‌تفاوت ادامه پیدا می‌کند، همان‌طور بی‌تفاوت از یاد می‌رود. به بسیاری از دیالوگ‌ها و چیزهای مربوط به ستینگ اثر، فکر می‌کنم. بسیاری از آن‌ها کارایی خاصی پیدا نمی‌کنند و در حد همان پُر کردن فواصل داستان، کارگشا می‌شوند. فیلم با جمله‌ای از اسکار وایلد شروع می‌شود و دیالوگ‌هایی هم مثل «بعضی دروغ‌ها از حقیقت حقیقی‌ترند.» اما در نهایت به هیچ سکانسی کمک نمی‌کند.
با همین روالی که «جی.تی لیروی» پیش گرفت، خود را محکوم به فراموشی کرد. حتی بازی خوب بازیگران هم نمی‌تواند فیلم‌نامه معیوب را به سرانجام چندانی برسانند.

filmology
filmology سعی دارم که در این سایت فیلم ها و سریال های برتر سینمای جهان را به شما نشان دهم

شاید خوشتان بیاید

پاسخ ها

نظر خود را درباره این پست بنویسید
منتظر اولین کامنت هستیم!
آیدت: فروش فایل، مقاله نویسی در آیدت، فایل‌های خود را به فروش بگذارید و یا مقالات‌تان را منتشر کنید👋