ماراتن لایواکشنهای دیزنی از سالها پیش شروع شد و تبدیل به یک ماشین پولسازی عظیم برای این کمپانی شد. همانطور که پیشتر نوشتم باید اعتراف کرد غول قصه گوی آمریکایی تا حد زیادی کم آورده و با تمسک جویی به بازسازی آثار کلاسیک خود و صاحب امتیاز شدن برندهایی چون مارول و استاروارز و… گاوصندوق چاق و چلهتری برای خود میسازد. فیلم شیرشاه که بر اساس انیمیشنی به همین نام محصول سال ۱۹۹۴ ساخته شده، آخرین دستپخت دیزنی در لایواکشنهای اقتباسیاش به حساب میرود. با نقد فیلم شیرشاه همراه ویجیاتو باشید.
همین الان که این مطلب را مینویسم، شیرشاه ظرف دو هفته رکورد یک میلیارد دلاری از خود برجای گذاشته و همچنان پیشتازانه در باکس آفیس جلو میرود غرش موفاسا و سیمبا گیشه را به تسخیر خود در آورده و تقریبا بسیاری از فیلمها (حتی فیلم جدید برادر تارانتینو) سر تعظیم در برابر او فرود آوردهاند و نتوانستهاند او را از پادشاهی جدول فروش فیلمها به زیر بکشانند. این اتفاق در حالی رخ میدهد که عموم منتقدان سینمایی اذعان داشتهاند شیر شاه چیز جدیدی برای عرضه ندارد و تقریبا بازسازی مو به موی نسخه انیمیشنی آن به حساب میرود. بسیاری از اهل فن ساخته شدن این فیلم را بیدلیل نامیدهاند و با این حال، مردم به سمت سالنهای سینما سرازیر میشوند؛ چرا؟
در اینکه حس نوستالژیک والدین مدرن گل کرده و میخواهند این حس را با فرزندان خود نیز سهیم شوند شکی نیست؛ چرا که اگر کسی در سال ۱۹۹۴ و حین دیدن انیمیشن شیر شاه یک کودک بوده، هماکنون تبدیل به یک جوان سی ساله شده که احتمالا یک کودک خردسال با خود به همراه دارد. شیر شاه، دیو و دلبر و همچنین علاءدین جزو دسته آثاری محسوب میشوند که بیشک با احتساب همین موضوع ساخته شدند و جملگی به فروش هنگفتی نیز دست یافتند. این سه انیمیشن بیشتر از آثاری چون سفیدبرفی و پسرجنگل برای جوانان و والدین تازه امروزی حس نوستالژیک به همراه دارند زیرا آنها این آثار را در پرده نقرهای دیدند و نه در تلویزیونهایشان.
اما جدا از این برانگیختگی حس نوستالژیک و زمانبندی دقیق و حساب شده دیزنی (که احتمالا با انیمیشن دیگری چون مولان و پری دریایی هم بار دیگر تکرار شود) آیا مورد دیگری هم وجود دارد که شیرشاه را اینچنین پرفروش و خوش اقبال (لااقل در برابر مخاطبین) کرده است؟ نکتهای که پیشتر هم به طور گذرا به آن اشاره کرده بودم در اینجا تکرار شده است: سیاستهای دیزنی در ساخت فیلمها.
بهتر است بدانید دیزنی برخلاف دنیای شوخ و شنگولی که در آثارش دارد، در ورطه فیلمسازی سختگیریها و دخالتهای عجیب و غریبی دارد که تقریبا هر از چند گاهی یک کارگردان پیدا میشود و درباره آن غر میزند؛ ولی از آنجایی که نفوذ دیزنی بسیار زیاد است و کار کردن با این کمپانی پولسازی بسیار بالایی دارد؛ این گلایهها یا مطرح نمیشود یا در صورت مطرح شدن سریعا ماستمالی میشود! دیزنی دخالتهای زیادی در ساخت فیلمها دارد و تقریبا کارگردان را تبدیل به کسی میکند که باید بر اساس یک سری قوانین از پیش نوشته شده فیلمش را بسازد. یکی از این قوانین و فرمولهایی که دیزنی تازگی به آن دست یافته این است: «به آثار انیمیشن کلاسیک دست نزن و آنها را زیاد تغییر نده، مردم دوست ندارند.»
در بین لایواکشنهای دیزنی، آن دسته از آثاری که کمترین تغییرات داستانی را نسبت به انیمیشن داشتند در گیشه موفقتر شدند و شیرشاه هم از این قاعده مستثنی نیست. جان فاوارو (که پیشتر با ساخت فیلم کتاب جنگل و فروش هنگفتش نقبی به بازسازیهای دیزنی زده بود) در شیرشاه از همین فرمول پیروی کرده و آن یک ارزن خلاقیت که در فیلم کتاب جنگل (مثلا بر سر نمایش پادشاه میمونها) داشت را در اینجا خرج نکرده است؛ احتمالا برای اینکه با دم شیر بازی کردن کار خطرناکتری است.
انیمیشن شیرشاه از آن دسته آثاری است که طرفداران بیشماری در دنیا دارد و در زمانه خودش هم در گیشه و هم در بین منتقدین به موفقیتهای بسیاری دست یافت. بازی کردن با این روایت کار خطرناکی بوده و فاوارو هم ترجیح داده که به حس نوستالژیک، بازسازی مو به مو و از همه اینها مهمتر، جلوههای ویژه قدر کارش بسنده کند.
جلوههای ویژه در شیر شاه از تمامی آثاری که تاکنون دیدهاید پا را فراتر میگذارد و یک مستند حیوانات را به رنگ واقعیت در میآورد. این جلوههای ویژه بدون شک یک سر و گردن بالاتر از آثاری چون اونجرز و ترانسفورمرز قرار میگیرد و طوری با روح و روان مخاطب بازی میکند که او را از خود بیخود میکند. کاری که شیرشاه با جلوههای ویژهاش میکند، در زمانی نه چندان دور، آواتار جیمز کامرون انجامش داد. هر دوی این آثار به نوعی پا را یک پله فراتر از همیشه گذاشتند و تعریف جدیدی از CGI را به بشر معرفی کردند!
جان فاوارو که برای دستگرمی توانسته بود در پسر جنگل کمی با حیوانات و انیمیشنهای خاص آنها سر و کله بزند، حالا بیش از پیش و با یک دو جین حیوان سر و کار دارد. او البته مجبور شده که کمی تا قسمتی دز فانتزی بودن برخی صحنهها را کاهش دهد (مانند سوار شدن حیوانات روی یکدیگر در آوازها و یا صحنه ترسناک و فانتزی آوازخوانی با کفتارها) و کاری رئالتر از حد انیمیشن ارائه دهد.
داستان شیرشاه همانطور که گفته شد همان داستان انیمیشن کلاسیک است ( به شخصه نمیدانم جف ناتانسون فیلمنامه نویس دقیقا چه کاری برای نگارش این فیلمنامه کرده اما این کار را هرکسی میتوانست انجام دهد!) با تغییراتی ریزی که چندان به چشم نمیآید. شیرشاه اقتباسی ناقص و نژادپرستانه و سکسیستی از نمایشنامه هملت شکسپیر است به طوری که چندی پیش در سالن مشهور برادوی نیز نمایش شیرشاه روی صحنه رفت و مردم را بیش از پیش با این شباهتها آشنا کرد. قصه شیرشاه همان داستان هملت بدون ذرهای دستکاری برای مخاطب امروزی به تصویر کشیده شده است. عمویی(کلادیوس – اسکار) که تشنه به قدرت است و با کشتن پدر (پولونیوس – موفاسا) و انداختن گردن قتل پدر به فرزند (هملت – سیمبا) او را تبعید میکند (به انگلستان – قعر جنگل) فرزند که تصور میکند در کشته شدن پدر مقصر اصلی است، جرات بازگشت به مام میهن را ندارد و سالها از آنجا دور میماند تا زمانی که روح پدرش به او حقیقت را میگوید (نگاه هملت به چشمه آب و نگاه سیمبا به دریاچه و گفتگو با روح پدر). بعد از کشف حقیقت فرزند به وطن برگشته تا حقیقت را عیان کند (نبرد سیمبا و اسکار)
شیرشاه اما همانطور که گفته شد یک اقتباس ناقص از هملت بوده و عناصر زشتی نیز درون خود دارد که با ماهیت اصلی این نمایشنامه و افکار امروزی جور در نمیآید. در شیر شاه اختلاف طبقاتی بیداد میکند و حیوانات نسبت به این اختلاف طبقاتی خشنود هستند. کفتارها نژاد پست هستند و شیرها نژاد برتر و باقی حیوانات نژاد میانی که در آرزوی پادشاهی نژاد برتر غمبرک گرفتهاند. همچنین در شیرشاه این جنس نر است که جنس برتر بوده و شیرهای ماده عملا حرفی برای گفتن ندارند. این موضوع دوم با اینکه کمی تا قسمتی در فیلم لایواکشن مورد تلطیف قرار گرفته اما کماکان نکته آزاردهندهای برای محتوای یک فیلم دوران حاضر به شمار میآید.
شباهت بین روایت فیلم و انیمیشن در حدی است که گاهی دیالوگها مجددا تکرار شدهاند. آوازها هم دقیقا همان آوازهای اثر قبلی هستند و همانند علاءدین که یک آواز جدید و زیبا را در خود گنجانده بود، در اینجا نیز بیانسه، خواننده شهیر آمریکایی قسمتی از این کار را انجام داده و قطعه موسیقی Spirit را برای فیلم آماده کرده است. جدا از این قطعه باید به قطعه دیگری به نام Never Too Late نیز اشاره کرد که توسط التون جان، دیگر خواننده مشهور جهانی، خوانده شده و بسیار گوشنواز است. خوشبختانه هانس زیمر برای ساخت موسیقی برگشته و بازسازی دقیقی از موسیقیها صورت گرفته که با صداهای جدید صداپیشگان تازه همراه است.
همینجا که صحبت از صداپیشگان شد باید بگویم که در کمال تعجب، به جز یک نفر از تیم قدیمی، خبری از هیچ یک از صداپیشگان نسخه کلاسیک نیست که نیست؛ این اتفاق در حالی رخ میدهد که تقریبا تمامی صداپیشگان نسخه انیمیشن زنده و سرحال هستند و مخاطب به شدت دلتنگ برخی از آن صداها میشود. دیزنی سعی کرده که جایگزینهای درخور و مناسبی را برای جمع پیشین گردهم بیاورد و در برخی موارد موفق بوده و در برخی موارد ناموفق. به عنوان مثال جای خالی صدای روآن آتینکسون، مورگان فریمن و متیو برودریک (به ترتیب در نقشهای زازو و میمون دانا و سیمبا) به شدت حس میشود ولی از آنسو ست روگن، بیانسه و چیویتل اجیوفور (به ترتیب در نقشهای تیمون، نالا و اسکار) از صداپیشگان قبلی بهتر کار خود را انجام دادند. جدا از این افراد نباید جیمز ارل جونز را فراموش کرد که با قدرت به سر کار خود برگشته و صدای بینظیرش را بار دیگر به موفاسا قرض داده است (جیمز را احتمالا از صداپیشگیاش در نقش دارت ویدر دنیای جنگ ستارگان و آن صدای جادوییاش بهتر بشناسید)
فیلم شیرشاه مدت زمانی طولانیتر نسبت به نسخه انیمیشن خود را داراست و علت این موضوع نه به محتوای اضافه بلکه به کش دادن برخی صحنهها برمیگردد. با اینکه برخی آوازها کوتاهتر شدهاند ولیکن صحنهها بعضا ریتم کندی پیدا میکنند که صرفا به خاطر زیبایی و چشمنوازی آنها قابل تحمل میشوند. تقریبا هیچیک از سکانسهای مهم فیلم (مانند مرگ موفاسا و نبرد نهایی سیمبا و اسکار) به تاثیرگذاری سکانسهای انیمیشن از آب در نیامده ولیکن به یمن جلوههای ویژه بینظیر کار، همچنان خیره کننده هستند.
شیرشاه جدید دیزنی همانطور که بارها گفتم کپی برابر اصل نسخه انیمیشن خود است به طوری که در برخی مواقع قاب دوربین نیز همان تصویر انیمیشن را تکرار میکند. شیرشاه جدید تکرار همان داستان با همان نواقص است ولی در رنگ و لعابی امروزی و سه بعدی و چشمنوازتر که در زمینه جلوههای ویژه کولاک به پا میکند؛ شیرشاه جدید صداهای جدیدی را با خود به همراه دارد که برخی کارشان را درست و حتی بهتر انجام دادند و برخی به گرد پای صداپیشگان نسخه قبلی هم نرسیدند. شیرشاه جدید حرف خاصی برای گفتن ندارد ولی معجونی جادویی از بزرگترین جادوگر دنیای سینمای امروز و دیروز یعنی والت دیزنی است که کماکان میداند باید چطور با روح و روان مخاطب بازی کند. شیرشاه جدید هم کودکان سیبیلوی دیروز را به پای دیدن خود میکشاند، هم مادران آنها را که با بچههای دیروزشان پای دیدن این فیلم رفته بودند و هم کودکان نسل جدید را به سمت خود میآورد؛ داشتن سه نسل مخاطب در کنار هم کار آسانی نیست؛ تبریک میگویم والت دیزنی.
پاسخ ها