رمبو یگانه قهرمان بسیاری از ماست. او کماندوی بزن بهادری است که یک ارتش تکنفره را تشکیل می دهد و چندین دهه است که در سینما و دیگر مدیوم های صنعت تفریح جات؛ میدرخشد.
با هم نگاهی داریم به نکات بجا مانده و کمتر دیده شده ای از رمبو؛ این ابرقهرمان باورپذیر دوست داشتنی.
اقتباس فیلم ها از روی کتاب های گوناگون به هیچ وجه واقعه نادری نیست اما بسیاری نمی دانند که اولین خون (,اولین فیلم مجموعه رمبو) یکی از آن هاست. اولین خون توسط دیوید مورل در سال 1972 نوشته شد و با بازخورد خوبی مواجه شد وحقوق فیلم نیز در همان سال فروخته شد. با این حال پروسه انتقال از صفحات کاغذ به پرده نقره ای سینما ده سال به خاطر چرخه متناوب بازنویسی و بازفروش داستان طول کشید و حقوق آن میان استودیوهای متعدد دست به دست شد تا در نهایت در سال 1982 بالاخره ساخته شد.
تفاوت چشمگیر فیلم و داستان اصلی وقتی صحبت از فیلم های اقتباسی به میان می آید اتفاق عجیب و غیرقابل پیش بینی ای نیست و اولین خون نیز از این قاعده مستثنی نیست.علاوه بر تعویض چندین کاراکتر و بخش های جزئی، تمام بخش هایی که در رمان بر روی آن ها تمرکز شده در زمان ورود به پروسه ی تولید، تغییر کرد. کتاب پایان بسیار ناراحت کننده تری دارد چرا که تقریبا همه حتی رمبو نیز در انتهای داستان می میرند.
مورل چندین منبع تاثیرپذیری در حین نوشتن رمانش داشت از جمله رمان کلاسیک مرد شرور نوشته جوفری هاسهولد، اما منبع اصلی الهامات او برای شخصیت رمبو یک قهرمان جنگ واقعی بود:آدی مورفی
مورفی یکی از قهرمانان بازمانده ی جنگ جهانی دوم است که پنج مدال شجاعت از فرانسه و یک مدال از بلژیک و سیزده مدال شجاعت از جانب ارتش آمریکا دریافت کرده بود. مورفی همچنین موفق به دریافت مدال افتخار در سن نوزده سالگی شده بود وقتی که به تنهایی موقعیتش را دربرابر سربازان دشمن حفظ کرده و پس از آن در حالی که مجروح بوده به آن ها ضدحمله زده است. مهارت باورنکردنی او در جنگ تنها منبع الهام مورل نبود. متاسفانه مورفی با اختلال استرسی پس از آسیب روانی(PTSD) شدیدی به کشور خود بازمی گردد و برای تطابق با جامعه و داشتن زندگی معمولی به الکل و مواد مخدر روی می آورد.
به نظر می رسد که سیلوراستالونه هنگام کار کردن بر روی اولین خون روی حتی ناچیزترین جزئیات حساسیت شدید داشته است. نه تنها او خود چندین بار فیلمنامه را تغییر داد بلکه وقتی اولین برداشت فیلم را دید به شدت عصبانی شد. وی نگران بود که این فیلم صدمات جبران ناپذیری به حرفه اش به عنوان بازیگر وارد کند و نمی خواست این فیلم به سینماها برسد. استالونه حتی پیشنهاد خرید تمام نگاتیوهای موجود از فیلم را کرد تا مطمئن شود تمامشان از بین رفته اند. اما پس از پخش آزمایشی چهل دقیقه ای، فیلم از نابودی حتمی نجات یافت و استالونه نسبت به نتیجه نهایی رضایت خاطر نشان داد. در انتها مدت زمان فیلم به نود دقیقه کاهش یافت که تقریبا نصف زمان اصلی برداشت فیلم بود.
سرهنگ ساموئل”سام” تراتمن شاید برای رمبو مانند پدر بود اما در حقیقت اسم او از روی یک عمو برداشته شده است. عمو سام. برداشتن اسم شخصیتی با این اهمیت از روی نماد شخصیتی و تجسم ملیت برای دولت فدرال آمریکا شاید انتخاب عجیبی به نظر برسد خصوصا با در نظر گرفتن سرباز بودن رمبو و حضور او در جنگ ویتنام و تنفر کلی او از رؤسای بالادست.
هرچند این انتخاب در مضمون داستان اصلی کتاب قابل درک تر است. در کتاب سام تراتمن حامی و پشتیبانی که در فیلم ها می بینیم نیست و بیشتر افسر بالادست و فرمانده رمبو است. او و رمبو رابطه بسیار پیچیده تری دارند که بیشتر با رابطه اش با دولت و ارتش تطابق دارد و به همین دلیل نامیده شدن این شخصیت از روی عمو سام منطقی تر به نظر می آید.
نام رمبو در حال حاضر با قهرمان جنگی عضلانی و تیراندازی ماهر همنام شده اما این اسم در اصل از روی میوه ای محقر برداشته شده است. در حقیقت دو نوع سیب وجود دارند که رمبو نامیده شده اند. سیب رمبو و رمبوی تابستانی. داستان اینطور است که نویسنده در انتخاب نام مناسبی برای قهرمان داستان ناموفق بوده اما وقتی همسرش برای او تعدادی سیب رمبو می آورد نویسنده فکر می کند رمبو هم چندان اسم بدی نیست و به شخصیت داستانش می آید.
با اینکه ماجرای انتخاب نام رمبو خیلی داستانی نیست که در ذهن داشتیم اما تعدادی از مردم بر این باورند که اسم او از روی کلمه خشن به ژاپنی الهام گرفته است. هرچند کلمه ژاپنی رمبو عموما به معنی یاغی است و شایعه انتخاب نام رمبو پس از آن که فیلم در ژاپن اکران شد شروع شد و نویسنده داستان تا قبل از آن اطلاعی از این موضوع نداشته است.
در حال حاضر رمبو برابر با نام سیلوستر استالونه ست اما جالب است بدانید او اولین گزینه ایفای نقش این شخصیت نبود. استودیو طیف وسیعی از بازیگران را برای بازی در این نقش در نظر داشت از جمله کلینت ایستوود، رابرت دنیرو و چاک نوریس. تعدادی از بازیگران نقش را قبول نکردند چرا که از نظرشان خشونت بسیار زیادی داشت که قابل درک است از جمله این بازیگران ترنس هیل، داستین هافمن و جان تراولتا بودند.
هرچند ستاره ی دیگری دلیل کاملا متنفاوتی برای قبول نکردن نقش این سرباز داشت. آل پاچینو به بازی کردن در این نقش علاقه ی بسیاری داشت اما تنها درصورتی حاضر به بازی در نقش رمبو بود که خشونت و دیوانگی آن را بیشتر می کردند چرا که او فکر می کرد فیلمنامه آن قدرت داستان رمان را ندارد اما درخواستش پذیرفته نشد و نقش در نهایت به استالونه رسید.
برای فرنچایزی که به خشونتش معروف است خیلی جای تعجب دارد که فقط یک نفر در اولین فیلم این سری بمیرد. در بیشتر بخش های فیلم رمبو از مهارت های جنگی خود برای خلع سلاح و از میان برداشتن دشمنانش استفاده می کند بدون آن که آنها را بکشد. حتی همان یک مرگ هم(اگر مرگ حیوانات را در نظر نگیریم) تقصیر رمبو نیست بلکه قربانی خود مقصر است. گالت در حالی که سعی می کند از داخل هلیکوپتر به سوی رمبو تیراندازی کند از هلیکوپتر به بیرون می افتد و سقوط می کند.
هرچند که آمار مرگ و میر در فیلم های بعدی این مجموعه به شدت افزایش می یابد. در اولین خون قسمت دوم، هشتاد و پنج نفر کشته می شوند. در رمبوی سه بیش از صد نفر کشته می شوند که با توجه به کتاب رکوردهای گینس در آن زمان عنوان خشونت بارترین فیلم را از آن خود کرد. و وقتی به رمبوی چهار می رسیم در هر دو دقیقه و پنجاه و نه ثانیه یک نفر کشته می شود.
در نوامبر سال 1984 واقعه تراژیکی جان مسئول بخش جلوه های ویژه فیلم کلیف ونگر جونیور را گرفت. وگنر مشغول کار بر روی یک انفجار بود که همه چیز اشتباه پیش رفت. انفجار پیش از آن که محل انفجار تخلیه شود صورت گرفت و وی درجا کشته شد. این فیلم به خاطره او تقدیم شده است.
این فرنچایز به طور کل لیست طویلی از جراحات سر صحنه فیلمبرداری دارد که بیشتر آن ها به خود استالونه که بدل کاری های رمبو را انجام می داد تعلق دارد. این جراحات شامل شکستگی دنده(وقتی استالونه از درخت پایین پرید)، شکستگی بینی( که وقتی رخ داد که استالونه به طور غیرعمدی با آرنج به صورت یکی از بدلکاران زد) و شکستگی کمر (وقتی که یک صحنه تعقیب و گریز با ماشین بد پیش رفت و بدلکاری که در تعقیب رمبو بود ماشینش را چپ کرد و از ناحیه کمر دچار جراحت شد).
اسب های بدلکار به اندازه انسان های بدلکار از یک فیلم به فیلم دیگر می روند برای همین جای تعجب ندارد که از یک اسب در چند فیلم اکشن استفاده شود. در فیلم ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی ،هریسون فورد اسبی را که سیلوستر استالونه در رمبوی سه می راند سوار می شود.
شخصیتی که رمبو از آن الهام گرفته قبلا با اسب ها کار کرده است( که توضیح می دهد چرا همانطور که در رمبوی سه دیدیم یک سرباز آمریکایی سوارکاری ماهر است) پدر وی مالک یک مزرعه بود. در صحنه های پایانی رمبوی سه او را در آریزونا می بینیم که مشغول راه بردن یک اسب است در حالی که نام آر.رمبو بر روی صندوق پست قابل رویت است.
به عنوان یکی از ثروتمندترین بازیگران جهان با ثروت گزارش شده بیش از چهارصد میلیون دلار جای تعجب ندارد که استالونه مالکیت بیش از یک جت را در طول سال های فعالیتش در هالیودد در اختیار داشته است. در سال 1986 بویینگ 727 او توسط هنرمندان گرافیتی کار در کپنهاگ نقاشی شد که در کنار هواپیما نام «نیروی هوایی هو چی مین»را نوشته بودند.شایعات حاکی از آن است که این افراد قصد تمسخر شخصیت رمبو را با نوشتن این پیام بروی هواپیمای استالونه داشتند.
هرچند استالونه از این نبرد هم پیروز بیرون آمد و به عنوان بخشی از دستمزدش برای رمبوی سه یک جت گلف استریم دریافت کرد که یکی از گران قیمت ترین و مجلل ترین جت های اختصاصی در جهان است.
جولی بنز بازیگر نقش سارا یکی از مبلغینی است که جان رمبو باید جان آن ها را نجات دهد. هم بازی شدن در دنباله ی چهارم فرنچایز رمبو فرصت بزرگی بود اما جالب است بدانید که بنز به دنبال این نقش نرفت بلکه به او پیشنهاد شد.
سیلوستر استالونه یکی از هواداران پروپا قرص سریال دکستر است، سریالی که درباره ی یک قاتل سریالی است. بنز در این سریال در نقش دوست دختر و بعدا همسر شخصیت اصلی داستان ایفای نقش می کند. استالونه در پروسه ی انتخاب بازیگران فیلم درخواست می کند که با بنز با توجه به اجرای وی در نقش سارا تماس گرفته شود و او نیز این نقش را بدون وقفه می پذیرد تا همکاری با ستاره ای مانند استالونه و فیلمی مانند رمبو در کارنامه ی بازیگری اش ثبت شود.
در دنباله ی سال 2008 رمبو که در برمه/میانمار جریان دارد جان رمبو باید گروهی از مبلغین را نجات دهد که توسط سربازانی متعلق به یک رژیم نظامی ربوده شده اند. نحوه به تصویر کشیده شدن نیروهای نظامی در برما به شدت منفی است چرا که از نظر استالونه فیلم همانقدر که یک فیلم اکشن بود یک بیانیه سیاسی نیز بود و مضمون فیلم در اعتراض به رفتارهای رژیم حاکم در آن کشور در زمان اکران فیلم بود. در نتیجه دولت حاکم اکران فیلم را ممنوع اعلام کرد و فروشندگانی که قصد فروش این فیلم سینمایی جنجالی را داشتند به هفت سال زندان محکوم کرد. با وجود تمام سختگیری ها فیلم در میانمار به محبوبیت رسید و توسط مراکز پخش غیرقانونی به دست مردم رسید.
منبع: اسکرین رنت
پاسخ ها