filmology

filmology

سعی دارم که در این سایت فیلم ها و سریال های برتر سینمای جهان را به شما نشان دهم
توسط ۱۵ نفر دنبال می شود
 ۴ نفر را دنبال می کند

نقد فیلم Assimilate – یک آخرالزمانِ تقلبیِ دیگر

 

اگر به دیدن فیلم‌هایی شبیه به همسان علاقه‌مند هستید حتما این نقد را بخوانید. در اینجا صرفا به شما نمی‌گویم که این آثار خوب یا بد هستند بلکه به شما می‌گویم که این فیلم‌ها به موضوعات جدی‌تری اشاره دارند. آخرالزمان و سرنوشتِ انسان‌ها موضوعاتی نیستند که فقط در فیلم‌های تخیلی وجود داشته باشند بلکه مهم‌ترین واقعیت‌های قرن بیست و یکم‌اند. اگر می‌خواهید فیلم‌هایی با این مضامین را دقیق‌تر و عمیق‌تر ببینید، پیشنهاد می‌کنم ویجیاتو را در نقد فیلم  Assimilate همراهی کنید.

  • کارگردان: John Murlowski
  • نویسنده: John Murlowski Steven Palmer Peterson
  • بازیگران:  Joel Courtney, Calum Worthy, Andi Matichak

 

چرا از کلمه زامبی پرهیز می‎‌کنم؟

فیلم همسان در قسمت‌های زیادی به تغییر هویت آدم‌ها اشاره دارد. آدم‌هایی که دسته‌جمعی به مکان‌های مختلف حمله ور می‌شوند و یکدیگر را فرامی‌خوانند. این موضوعات بیش از هر چیز زامبی‌ها را برای ما تداعی می‌کند. اما من از این کلمه استفاده نمی‌کنم چرا که به کار بردن این کلمه دقیقا همان هدفی است که هالیوود می‌خواهد. حال سوال می‌شود که زامبی واقعی چه کسی بود؟

زامبی پالمارس، نام رهبر مسلمانِ برزیلی است که در سال 1678 علیه برده‌داران پرتغالی قیام کرد. او یک سیاه‌پوستِ آفریقایی بود که با تعداد زیادی دیگر برای بردگی به برزیل فرستاده شده بود. در بیستم نوامبر 1695، پرتغالی‌های استعمارگر در آن زمان، سر زامبی را از تنش جدا کردند تا نشان دهند او جاودانه نیست اما از دید برزیلی‌ها این ایده ضداستعماریِ زامبی تا ابد جاودانه خواهد بود.

 

حال اینکه هالیوود اسم یک سلحشور را که علیه استعمار جنگیده به عنوان یک عنصر منفی در فیلم‌هایی موسوم به زامبی می‌گنجاند، نشان از تنفر شدید این سیستم از استقلال طلبان است؛ استقلالی علیه بردگی. هر سال در بیستم نوامبر، آفریقایی – برزیلی‌ها روز بیداری خود را جشن می‌گیرند و از سوی دیگر هالیوود به ساخت فیلم‌هایی موسوم به زامبی ادامه می‌دهد. مردگانی متحرک، ترسناک و شرور که قصد دارند همه جهان را آلوده کنند. از سال 1968 بود که ساخت فیلم‌هایی با نام زامبی در هالیوود رواج یافت و تا امروز به تعداد آن‌ها اضافه می‌شود.

برزیلی‌ها بارها به تحریفی که درباره نام زامبی، قهرمان ملی کشورشان صورت گرفته اعتراض کرده‌اند اما فایده چندانی نداشته است. این کار برای هالیوود بسیار دارای اهمیت است. که بتواند اسامی قهرمانان واقعی را از معنا تهی کند و چیزی وحشتناک را با شنیده شدن اسم آن‌ها در ذهن مخاطبان تداعی کند.

در اینجاست که می‌گویم هدف هالیوود در ساخت چنین فیلم‌هایی نه سرگرمی و هیجانِ صرف، بلکه تولید یک جهان بینی تقلبی است. حال به سراغ نقد خودِ فیلم برویم تا ببینیم با چه اثری در ژانر تخیلیِ ترسناک طرفیم.

 

شما واقعا کی هستید؟

رندی فاستر و زک هندرسون دو جوان بلندپرواز هستند که برای فرار از شرّ یکنواختی و بیکاری، به فیلمبرداریِ مخفیانه از آدم‌های شهرشان مشغول می‌شوند. آن‌ها دنبال یک سوال مهم هستند که درون‌مایه اصلی فیلم را شکل داده است؛ اینکه من کی هستم؟ البته سوال دیگری نیز وجود دارد که به اندازه اولی مهم است: آیا واقعیت همان چیزی است که می‌بینیم؟ چهره واقعی شهر و آدم‌هایش چیست؟

ناگفته نماند که شهر آن‌ها چند خصیصه دارد: نام‌اش مولتون است؛ یک جایِ خسته کننده که در آن آدم‌ها تقریبا همگی یکدیگر را می‌شناسند و از کوچکترین اشتباهات همدیگر خبر دارند. جوانان در آن آینده درخشان و متفاوتی نخواهند داشت چون این مکان آنقدر کوچک است که به درد بلندپروازی نمی‌خورد.

کشیشِ این شهر برای جذب جوانان به کلیسا همه جوره حضرت مسیح را تحریف می‌کند و از جنس مخالف مایه می‌گذارد. البته این جوانان نیز که به طور کلی با ریاکاری از دین زده شده‌اند دیگر حاضر نیستند پای خود را در کلیسا بگذارند.

 

این نکات در حد دیالوگ در دهان شخصیت‌ها باقی می‌ماند و چندان فرصت بروز عینی پیدا نمی‌کند اما به نظرم انگیزه‌های اصلی ساخت چنین فیلم‌هایی را باید در همین مسایل جست‌وجو کرد: تلاش جوانان برای یافتن معنا و هویت و از سوی دیگر تهی شدن همه نهادها از معنا، چه نهادهای دینی و چه نهادهای آموزشی و حتی خانواده. این نوع از اغراق البته تا حد زیادی یک جامعه کاریکاتوری و غیرواقعی را به ما نشان می‌دهد و فیلم برای حقنه کردن پیام خود ناچار است چنین اغراقی داشته باشد.

در واقع هدف رندی و زک نیز بیان این است که به مردم شهرشان بگویند آن‌ها دقیقا چه کسانی هستند: «تا به مردم مولتون نشون بدیم واقعا کی هستن». قرار این است که به رسم فیلم‌هایی که افراد در آن به سرعت به یک مشت مرده متحرک و یا آدمخوار تبدیل می‌شوند در اینجا نیز مردم یکی یکی به همسان‌هایی تبدیل شوند که در ظاهر شبیه به آدم‌های متمدن قبلی هستند اما هویتشان از درون دچار دگردیسی و استحاله شده است. البته در ادامه خواهم گفت که این آدم‌ها نوع جدیدتری از یک جهش هستند.

فیلم برای بیان این موضوع طبق کلیشه‌ای قدیمی به سراغ حشرات می‌رود؛ حشراتی که از هوا و آسمان به سمت شهر روانه شده‌اند و در چندین پلان یکسره به ما یادآوری شده که آن‌ها دارند هر لحظه بیشتر و نزدیک‌تر می‌شوند. گرچه این حشرات ریز خیلی زود به موجودات نسبتا بزرگی در حد موش صحرایی تبدیل شده که به جای نیش زدن گاز می‌گیرند. گویا این عمل گاز گرفتن یک «امر مقدس» است که به هیچ عنوان نباید تغییر کند.

 

در هر صورت ایده این است که موجوداتی به سرعتِ موش قسمتی از بدن آدم‌ها را گاز می‌گیرند و در نتیجه شخصی همسان و هم‌شکل با شخصِ آلوده شده در یک جنین متولد می‌شود و سپس به سراغ فردِ مجروح می‌آید. این همسانِ بسیار وحشی که در لایه روییِ ماجرا به نیمه تاریک و خبیث آدم‌ها ارجاع دارد، در یک لحظه کارش را به اتمام می‌رساند و جای شخص اصلی را می‌گیرد.

این اطلاعات به یکباره به مخاطب داده نمی‌شود. در ابتدای فیلم با شوکِ یک قربانی همراه می‌شویم که انگار از دیدن شخصی شبیه به خودش در عین وحشت کردن، متعجب شده است که اتفاقا افتتاحیه بسیار خوبی محسوب می‌شود. سپس تک تک افرادی که در شهر حضور دارند کم کم به آتش زدن چیزهایی می‌پردازند که متعلق به هویت قبلیشان است.

در اینجا ما هنوز از نحوه تغییر آدم‌ها مطلع نیستیم. رندی و زک به عنوان شخصیت‌های اصلی به مرور متوجه این تغییرات می‌شوند و خود را وارد بازی خطرناکی می‌کنند. بازی که به هر حال درگیرش می‌شدند، چه بخواهند و چه نخواهند. طبق حدسی که زده شد اولین کسی که این موجودات را به خانه افراد می‌فرستد شخصِ کشیش  و سپس کلانتر است؛ یعنی دو نهاد مهمِ شهر.

معلوم نیست آیا کشیش و کلانتر نیز خود از طریق حشرات به این شبه ویروس آلوده شده‌اند یا ابتدا به ساکن افراد فاسدی بوده‌اند که می‌خواهند بقیه شهر را نیز با خود همراه کنند. مبداء همه این آلودگی‌ها نهادهایی است که خود ادعای رفع فساد و آلودگی را دارند. البته پلیس مثبتی هم در فیلم assimilate وجود دارد و تا حدی باعث شده که فیلم از حالت یکجانبه نگر و غیرمنصفانه خود بیرون بیاید.

نفرات بعدی که خیلی زود آلوده می‌شوند پدرها و مادرها هستند و آخرین کسانی که در صف می‌ایستند تا توسط حشره مقدس گاز گرفته شوند، کودکان هستند که از بزرگترها معصوم‌ترند و دیرتر به این آلودگی دچار می‌شوند. کودکان خیلی زودتر از دیگران به ماهیت متفاوت والدین خود پی می‌برند.

 

حشرات فضایی؟

چیزی که بیش از دیگر موارد در هاله‌ای از ابهام باقی می‌ماند، ماهیت این حشرات است. این موجودات از کجا آمده‌اند و به چه دلیل به سمت مردم حمله‌ور می‌شوند. آن‌ها آنقدر هوشمند هستند که می‌دانند از چه کسانی شروع کنند و حتی می‌دانند بهترین و سریع‌ترین راهِ آلوده کردن یک شهر، دگرگون کردن والدین، کشیش و کلانتر است.

پس به نظر می‌رسد این حشرات رییس‌های اصلی این ماجرا هستند و شباهتی به حشرات واقعی ندارند. البته از آن دست حشراتی هم نیستند که به خاطرِ ندانم‌کاریِ انسان‌ها و به دلیل اثرات مواد شیمیایی، بزرگ و غول‌آسا شده باشند. از سویی ما با همسان‌هایی طرفیم که شبیه‌سازی شده‌اند اما چه کسی این همسان‌ها را ساخته است؟ ممکن است مخاطبانِ اینگونه فیلم‌ها تصور کنند که این موضوع چندان پیچیده نیست و جواب کاملا روشن است:  اینکه ایده فیلم همسان، به شکل استعاری، به هجوم نیمه‌ی تاریک انسان بر نیمه دیگر او اشاره دارد. اما موضوع به همین سادگی نیست.

 

فیلم در چندین صحنه این موضوع را خیلی سرپوشیده نفی و رد کرده و در عوض این حشرات را به عنوان «سازنده» همسان‌ها معرفی می‌کند. در واقع فیلم‌هایی از این دست مثل دیگر فیلم‌های ژانر تخیلی حاوی ساختاری نمادین هستند که در آنها، پیام‌های آیینی، عموما با المان‌های ضمنی و غیرآشکار بیان می‌شود. در صحنه‌ گاراژ بزرگ خانه، تا حدی بیشتر از قبل متوجه ماهیت این حشرات می‌شویم.

زمانی که رندی سعی می‌کند در آن مکانِ تاریک با چراغ قوه‌ی موبایلش چیزی ببیند، در نهایت چیزی لزج و نیم‌دایره‌ای می‌بیند که شبیه به یک شکم است؛ شکمی پر از رگ و پی که به آرامی تکان می‌خورد و نفس می‌کشد. همانموقع همسانِ برهنه و وحشی مادرِ زک از درون آن شکم بیرون می‌آید و به شیوه‌ای بی‌قرار به دنبال بدن اصلی می‌گردد. بدنی که توسط گازِ حشره نشانه گذاری شده است.

 

شباهتِ بینِ Assimilate و The thing

در اینجا لازم است برای روشن شدن ماجرا به فیلمی درخشان در ژانر فانتزیِ علمی-تخیلی و ترسناک اشاره کنم. فیلم موجود (1982: the thing) از جان کارپنتر که همچنان در لیست محبوب‌ترین‌های این ژانر جای دارد، درباره یک گروه امدادی- اطلاعاتی است که در قطب جنوب مشغول تحقیق هستند. بعد از آنکه یک کمپ نروژی در اثر یک عامل ناشناخته و فضایی به کلی نابود شده حالا مهاجم بیگانه به سمت کمپ دیگری آمده است. موجودی حشره ‌مانند که می‌تواند با خلوت کردن با قربانیانش آن‌ها را شبیه‌سازی کند. در نتیجه هیچکس متوجه نمی‌شود چه کسی انسان است و چه کسی بیگانه. چه کسی دوست است و چه کسی دشمن.

 

این درون‌مایه با بهترین روایت در این فیلم بیان شده است. اما آنچه در فیلم the thing و assimilate مشترک است وجود موجودات فضایی است که قدرت بسیاری در نابودیِ بشر دارند. موجوداتی که آخرالزمان نهایی را رقم خواهند زد. در واقع ما با شبه آخرالزمان‌هایی مواجهیم که نابودیِ زمین و زمان و آدم‌های کره زمین را یک امر حتمی معرفی می‌کنند و هیچکس یارای ایستادن در مقابل شرارت‌های موجودات فضایی را ندارد.

اما سوال این است که آیا این موجودات فضایی نوعی فرافکنی است؟ یا واقعا عده‌ زیادی از فیلمسازان هالیوودی به این حشرات فضایی و قدرت آن‌ها معتقدند؟ دقیقا قسمت مغفول‌مانده فیلم‌های هیجان انگیز و سرگرم‌کننده‌ای مثل موجود و همسان همین است. فیلمسازان آن‌ها به چیزی معتقدند اما با بیانی سرگرم‌کننده و با نام تخیل، جدی بودن اینگونه اعتقادات را پنهان می‌کند.

برگ برنده فیلمِ همسان صداها هستند

فیلم همسان به جز ایده اولیه‌اش درباره دو شخصیت که می‌خواهند هویت واقعی آدم‌ها را توسط اینترنت به نمایشِ عموم بگذارند، در بقیه موارد بسیار تحت تاثیر است. هم در جنسِ بازی‌ها، هم ماهیت مهاجم در فیلم که همان حشرات فضایی هستند و هم در نوع نگاه آخرالزمانی‌اش تحت تاثیر فیلم‌های درجه یک و دو در همین ژانر است. در پلان‌های انتهایی نیز زک و کیلا چنانچه پیش بینی می‌شد متوجه می‌شوند که همه مردم جهان تسخیر شده اند و در نهایت تنها به اندازه انگشتان دست آدم‌های طبیعی و سالم باقی مانده است. در واقع باز هم مثل فیلم‌هایی از این نوع، مردم بدون کوچکترین مقاومت و مبارزه‌ای تغییر ماهیت می‌دهند. رندی و سرکار جاش هیوود از معدود افرادی هستند که در مقابل تبدیل مقاومت می‌کنند و لحظات احساسی و انسانیِ خوبی را در فیلم رقم می‌زنند.

 

علاوه بر فیلمنامه، حتی فضاسازی و کارگردانی فیلم هم چیز جدیدی ندارد. در این مدل‌ها فیلم‌ها تنها می‌شود به یک برگ برنده اشاره کرد. صداگذاری فیلم‌های ترسناک بیش از هر ژانر دیگری دارای اهمیت هستند و فیلم همسان از این موضوع به خوبی استفاده کرده است. چه در صحنه گاراژ و چه در صحنه‌ای که کیلا و زک از مقابل تعداد زیادی از مردمِ تسخیر شده عبور می‌کنند، صداگذاری درخشان است.

 

قسمتی از این صداها به ماهیت فضایی آن‌ها برمی‌گردد. چنانچه گفته شد فیلم به نوع جدیدتری از تبدیل و جهش اشاره می‌کند. آدم‌هایی که روحشان توسط موجودات فضایی تسخیر شده و خودشان با صداهایی که از دهانشان بیرون می‌آید بیش از پیش بر فضایی بودنشان تاکید می‌کنند.

قسمت قابل تاملی که در فیلم وجود دارد صحنه ای است که کیلا می‌خواهد برادر کوچک خود را نجات دهد. او اشک می‌ریزد و با این کار به برادرش می‌فهماند که هنوز یک انسان سالم و دارای فطرت است. در همان زمان صدای یکی از حضار در می‌آید. صدایی بسیار غریب و بیگانه که دیگران را فرامی‌خواند.

البته این هم یک کلیشه دیگر است که در هالیوود تولید شده است؛ اینکه صدای موجودات فضایی لزوما بسیار زیر و دارای نوعی لرزش و اعوجاج است. کلیشه‌های هالیوود به ما می‌گویند که آخرالزمان یعنی نابودیِ نسل انسان و در بهترین حالت ادامه تولید مثل انسان‌های نجات یافته در میان خرابه‌ها. اما آیا آخرالزمان واقعا به معنای نابودیِ نسل بشر است؟ فقط اندکی به آن فکر کنیم.

ایده موجودات فضایی از کجا آمده است؟

در سال 1973 شخصی به نام کلود وریلهون ادعا کرد یک موجود فضایی را ملاقات کرده و حامل پیام‌هایی از سمت اوست؛ پیام هایی درباره نحوه خلقت کره زمین و حقایقی درباره جهان. وریلهون خود و پیروانش را رائلیان خواند و مدعی شد خالقانِ اصلی کره زمین و حتی انسان‌ها موجودات فضایی‌ای هستند که بسیار هوشمندند.

او کلمه الوهیم در ابتدای عهد عتیق را به این موجودات نسبت داد: در آغاز الوهیم زمین و آسمان را خلق کردند. در فیلم همسان نیز مدام تاکید می‌شود که این حشرات که عامل شرارت هستند از سمت آسمان می‌آیند.

 

ادعای بی منطق وریلهون به همین جا ختم نشد. او تمام ادیان آسمانی و پیامبران را فرستادگانی از سمت این موجودات فضایی دانست. این موضوع با همه غیرعلمی و غیرمنطقی بودن‌اش، طرفداران زیادی در هالیوود دارد. نکته اول به تفسیر این جماعت از موجود فضایی برمی‌گردد و نکته بعدی به ادعای دروغین رائلیان.

در واقع زمانی که داروینیسم نتوانست خلقت انسان و جهان را به طور علمی توضیح دهد و از پیدا کردن حلقه‌های مفقوده بازماند، عده‌‌ای برآن شدند تا دلیلی برای نظم شگفت‌انگیز جهان و خلقت موجودات و انسان‌ها بیاورند.

آن‌ها این هوشمندی و نظم را به موجودات فضایی نسبت دادند و در دو عکس‌العمل متناقض یا آن‌ها را پرستیدند یا به عنوان خدایانِ شرورِ جهان در فیلم‌ها به نمایش گذاشتند. در هر صورت آن‌ها «عمل شبیه سازی» را که هم در فیلم موجود شاهد هستیم و هم در فیلم همسان، از قدرت‌های این موجودات فضایی می‌دانند و این ویژگی را به خالق بودنِ آن‌ها نسبت می‌دهند. خالقانی که از خلقت خود پشیمان شده‌اند و در قالب حشرات و ربات‌ها (رجوع شود به فیلمِ من مادرم) به نابودی نسل بشر می‌پردازند. حال آنکه این خالقان خودشان مخلوقاتِ هالیوود هستند.

filmology
filmology سعی دارم که در این سایت فیلم ها و سریال های برتر سینمای جهان را به شما نشان دهم

شاید خوشتان بیاید

پاسخ ها

نظر خود را درباره این پست بنویسید
منتظر اولین کامنت هستیم!
آیدت: فروش فایل، مقاله نویسی در آیدت، فایل‌های خود را به فروش بگذارید و یا مقالات‌تان را منتشر کنید👋