ویروس ابد و یک روز به جان فیلمسازان ایرانی افتاده، این مطلب را بخوانید تا بهتر متوجه شوید که از چه حرف میزنیم.
برترینها - آیدا فلاحیان: در سالهای اخیر میل به تصویر کشیدن زندگی مردم پایینشهر در میان فیلمسازان ایرانی شدت گرفته، شاید از ابد و یک روز به بعد، اما آیا این آثار نسبتی با واقعیتِ پایین شهر دارند؟ آیا اصلا موفق بودهاند؟ یکی از جدیدترین آثاری که با این سبک در حال پخش است، سریال "غربت" ساختهی امیر پورکیان است. به بهانهی پخش این سریال در ادامه این مطلب قصد بررسی رویکرد سریالهای مشابه این سبک را داریم که چندان موفق نبودهاند. با ما همراه باشید.
ملکه گدایان، یاغی، پدر گواردیولا و سریالهای شبیه به آنها، آثاری هستند که میتوان گفت در حاشیهی موج سریالهای نمایش خانگی گمشدند. علت این شکست شاید تکرار فرمیست که برای مخاطبان جذابیت زیادی ندارد. این فرم را پیش از این سریالها در آثار سعید روستایی و و هومن سیدی و کارگردانانی چون آنها دیدهایم. حالا سریال غربت نیز پا به این چرخهی شکست گذاشته است. سریالی برگرفته از زندگی گروهی که قاچاق مواد میکنند و قصد دارند با دستبهسر کردن صاحبکارشان و برنامه ریزی برای یک سرقت بزرگ زمینه را برای مهاجرت فراهم کنند. عوامل خطرناکی در این سریال به چشم میخورد که سریال غربت را به شکست نزدیک میکند. این عوامل عبارت از موارد زیر هستند که در ادامه به آنها میپردازیم:
اگر بخواهیم یکی از مهمترین ضعفهای سریال غربت و سریالهای شبیه به آن را ذکر کنیم، از بزرگنمایی اغراقآمیز حاکم بر فضای داستان نام میبریم که بیش از هر چیزی ذوق مخاطب را کور میکند. تصویری از یک سبک زندگی خاص از ساکنان منطقههای خاص تهران (که شاید هرگز ندیدهایم) نکتهای است که هرکسی نمیتواند آن را درک کند. عمق تاریکی در فضای داستان طوری حکم فرماست که در بسیاری از موارد شاید دور از باور باشند. شاید تا ده سال گذشته میشد اینگونه روایات را باور کرد اما حالا فضای جامعه طوری تغییر کرده که نمیتوان این حجم از فلاکتزدگی را باور کرد!
این دسته از سریالها از همان دقایق ابتدایی با یک مرثیه آغاز میشوند. مرثیه برای تمام کاراکترها. شخصیتهای سریال غربت نیز چنین هستند. یک اجتماع کوچک شبیه به رختکن بازندهها که موفقیت در میان آنهایی جایی ندارد. نمایش مفلوکانی که از همان ابتدا ما را دعوت به ترحم میکنند سبکی است که شاید در چند سال اخیر باعث شکست سریالهایی چون غربت شده است.
فیلمها و سریالهای ایرانی در چند سال اخیر دچار یک قاعده صفر و صدی شدهاند. فضای حاکم بر برخی آثار به شکل غیرقابل باوری لاکچری و مرفه است و برخی از آثار چون غربت، نمایش بیپایانی از زشتی و شلختگیست. گریم اغراق آمیز کاراکترها یکی از این عواملی است که سریال غربت را به این حال و روز انداخته. حتی با یک نگاه ساده به پوستر این سریال میتوانید از دیدن آن صرف نظر کنید. آناهیتا درگاهی با موهایی از ته تراشیده و چهرهای آفتابسوخته، بهاره کیانافشار با صورتی پر از لکوپیس و مهدی حسینینیا که با موها و محاسن بلند و چهرهای نامانوس که اصلا قابل تشخیص نیست! تلاش بیش از حد برای ایجاد تغییر در چهره و حالات این بازیگران، باعث شده در وهله اول نتوانیم با آنها همذاتپنداری کنیم. سریالی که بنظر میرسد با مفهوم زیبایی غریبه است.
سریال ممنوعه اثر دیگری از امیر پورکیان بود که در شبکهی نمایش خانگی پخش شد. این سریال میزبان شخصیتهای زیادی بود که به سختی با روایت اصلی داستان همراه بودند و شاید اگر از سریال حذف میشدند هیچ اتفاق خاصی برای داستان نمیافتاد! بنظر میرسد این اشتباه در سریال غربت نیز تکرار شده است. شخصیتهای پرشماری در سریال هستند که پرداختن به آنها از توان سازنده خارج است. البته در قسمت اول این سریال کارگردان سعی کرد با یک مقدمهی طولانی(یک ساعت و بیست و پنج دقیقه!) مخاطب را با شخصیتها همراه کند اما بنظر میرسد تعداد شخصیتها و روابط پیچیدهی میان آنها هنوز برای مخاطبان قابل درک نیست.
پاسخ ها