پرویز پرستویی نامی آشنا برای همگان است. فیلمهایی و سریالهایی که او در آنها ایفای نقش کرده، چنان در خاطرمان نقش بسته که کمتر کسی است آنها را به یاد نداشته باشد. پرستویی حتی در چند مورد از بهترین سریال های نمایش خانگی حضور داشته است. فیلمهای سینمایی «آژانس شیشهای»، «مارمولک»، «آبوآتش»، «مرد عوضی»، «آدمبرفی»، «لیلی با من است»، «بادیگارد» و فیلمهای دیگر چنان در ذهن ما هستند که نمیتوان فراموششان کرد. به بهانۀ پخش سریال «شکارگاه»، نگاهی داریم به بهترین فیلم های پرویز پرستویی.
پرویز پرستویی در ۲ تیر ۱۳۳۴ در روستای چالو، از توابع شهرستان کبودرآهنگ همدان، به دنیا آمد. او تا سهسالگی در این روستا ساکن بود؛ سپس همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد. پس از آمدن به تهران، در محلۀ دروازه غار، یکی از محلههای جنوبی، ساکن شد و زندگی را در خانهای اجارهای و کوچک ادامه داد. او تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسۀ صادقیۀ اسلامی، واقع در محلۀ گمرک، سپری کرد.
در اوایل دوران نوجوانی، به مرکز رفاه نازیآباد رفت و در کلاسهای تئاتر شرکت کرد. پرستویی بعد از مدتی کار در محیط دادگستری، این کار را رها کرد و به ادارۀ تئاتر رفت تا رؤیای کودکیاش را دنبال کند. این بار، او بازی در تئاتر را جدی گرفت و اولین بارقههای هنری او با اجرای نمایش در مراکز رفاه، کاخ جوانان و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شکل گرفت. او با نمایشهای متعددی روی صحنۀ تئاتر رفت.
مروری بر بهترین فیلم های پرویز پرستویی
پرویز پرستویی بازیگری فعال است که کارنامۀ هنریاش را با فیلمهای متعددی پر کرده است. از میان آثار متعدد او، نگاهی میاندازیم به آثار ماندگار او در دنیای تصویر و با هم برخی از مهمترین فیلمهای سینمایی او را مرور میکنیم.
فیلم «آدمبرفی» یکی از آثار ماندگار سینمای ایران است که پس از گذشت چند دهه، جذابیت آن باقی است. این فیلم به کارگردانی و نویسندگی داوود میرباقری ساخته شده است و حضور بازیگران توانمندی همچون اکبر عبدی، داریوش ارجمند و پرویز پرستویی درخشش آن را دوچندان کرده است.
داستان فیلم، رؤیای مهاجرت جوانان به آمریکا را به تصویر کشیده است. عباس خاکپور به ترکیه رفته تا بتواند ویزای آمریکا را دریافت کند. او مجبور میشود نقش زنی را بازی کند که قصد دارد با یک مرد آمریکایی ازدواج کند تا بتواند ویزای آمریکا را بگیرد.
پرستویی اینجا در نقش جواد کولی ظاهر شده است. او نوچه اسی است، کسی که به ایرانیهایی که قصد دارند به آمریکا مهاجرت کنند، کمک میکنند تا موفق به دریافت ویزای آمریکا شوند. او همانند نامش، آدمی کولی و آواره است که متعلق به جایی نیست. پرویز پرستویی بهخوبی از ایفای این نقش برآمده و این مفهوم را به تماشاگر منتقل میکند.
پرستویی با ایفای نقش جواد کولی در فیلم کمدی «آدمبرفی»، توجه کارگردانان را به خود جلب کرد. به همین دلیل کمال تبریزی وقتی به فکر ساخت فیلم «لیلی با من است» افتاد، نقش اول آن، یعنی صادق مشکینی را برای پرویز پرستویی در نظر گرفت.
صادق مشکینی شخصیتی جدی است که در موقعیتهای جدی قرار میگیرد؛ اما بازی جذاب پرستویی چاشنی طنز را به آن اضافه کرده و باعث میشود مخاطب با روایت خشک و جدی از جنگ همراه نباشد. شاید به همین دلیل است که این فیلم، با وجود داشتن ژانر جدی و جنگی، در ذهن بیشتر مخاطبان ایرانی ماندگار شده است.
صادق مشکینی در تلویزیون کار میکند. کار او فیلمبرداری از پروژههای مستندسازی است. او که از جبهه و خط مقدم واهمه دارد و شبها کابوس آن را میبیند، برای فیلمبرداری از اسرای عراقی انتخاب میشود. او با وجود ترس بسیار، این کار را قبول میکند؛ چون برای ساخت خانۀ نیمهکارهاش به وام احتیاج دارد.
در هر حال، او همراه با آقای کمالی عازم منطقه میشود؛ اما هرچه تلاش میکند از خط مقدم درگیری فاصله بگیرد، انگار خدا برنامۀ دیگری برای او دارد و او را به خط مقدم جنگ نزدیکتر میکند!
مگر میشود از بهترین فیلم های پرویز پرستویی به یکی از ماندگارترین آثار سینمای ایران نپرداخت؟ «آژانس شیشهای» ساختۀ ابراهیم حاتمیکیا، روایت دیگری از جنگ را به مخاطب نشان میدهد. این فیلم به بازماندگان جنگ میپردازد. عباس حیدری، رزمندۀ سابق جنگ ایران و عراق است. او جراحتی را با خود دارد که یادگار دوران دفاع مقدس است؛ اما همین جراحت سعی دارد او را به کام مرگ بکشاند. به همین خاطر، او برای درمان از مشهد به تهران میآید و بهطور اتفاقی در تهران با همرزم سابق خود، حاج کاظم، روبهرو میشود.
پرویز پرستویی با بازی در نقش حاج کاظم درخشید و «آژانس شیشهای» را به اثری ماندگار در ذهن همه تبدیل کرد. او وقتی متوجۀ وخامت حال عباس میشود، تصمیم میگیرد او را به لندن ببرد تا معالجه شود؛ اما آنها موفق به تهیۀ هزینۀ بلیت نمیشوند و هواپیما به سمت لندن تا چند ساعت دیگر پرواز میکند. اگر عباس به این پرواز نرسد، بعید است که دوام بیاورد. حاج کاظم نمیتواند تنها به تماشای مرگ عباس بنشیند. به همین خاطر با مدیر آژانس درگیر میشود و وقتی او نمیپذیرد بلیت را صادر کند، مشتریان آژانس را گروگان میگیرد!
پرویز پرستویی آنچنان در نقش حاج کاظم ظاهر میشود که مخاطب فراموش میکند در حال تماشای فیلم است! مخاطب خشمی را درون خود احساس میکند که حاج کاظم آن را فریاد میکشد و اشکی را بر گونههایش روان میکند که از بغض خاموش عباس جاری میشود. تماشاگر لحظاتی پیش از پایانبندی فیلم با ورود بالگرد احمد کوهی هیجانزده میشود؛ اما پایان تلخ فیلم، آه از نهاد همه برمیآورد.
پرستویی بعد از بازی در چند فیلم با ژانر جنگی و جدی، ناگهان در فیلم «مرد عوضی» در نقشی متفاوت و طنز ظاهر شد و توانست توجه مخاطبان را بار دیگر بهسوی خود جلب کند. او در نقش داریوش، مدیرعامل یک کارخانه، ظاهر شد که به علت سکتۀ مغزی بهطور ناگهانی فوت میکند. در همان حال، خسرو که مخترع پودر جادویی لباسشویی است، برای دیدن مدیرعامل به کارخانه رفته است که در آسانسور دچار سانحه شده و فوت میکند.
دکتر در بیمارستان هر دو را عمل کرده و مغز آن دو را جابهجا میکند! بهاینترتیب، داریوش که زن و زندگی داشته، با مغز خسرو که او هم صاحب زن و زندگی بوده، به زندگی برمیگردد. حال او ظاهر داریوش و خاطرات خسرو را همزمان دارد و این موضوع سرآغاز اتفاقات جالب و بامزهای میشود. حال او مردی است که دارای دو همسر است! تقابل همسران با یکدیگر لحظات خندهداری را رقم میزند.
پرستویی در نقش مرد عوضی، نشان داد که توانایی بازی در نقشهای کمدی را دارد و تنها از پس ایفای نقشهای جدی و بهخصوص جبههای برنمیآید. این توانمندی راه او را برای حضور در نقشهای چالشی در آینده هموار کرد.
«آبوآتش» جلوۀ دیگری از توانمندی پرویز پرستویی را به نمایش گذاشت. او با بازی در نقش یک نویسنده به نام علی مشرقی، مخاطب را بهخوبی با خود همراه میکند. علی پس از درگیری لفظی با همسرش از خانه خارج میشود و در خیابان با زنی به نام مریم شکوهی آشنا میشود. مریم برای زن خیابانی بودن زیادی متفاوت است و همین موضوع توجه علی را جلب میکند.
علی با مریم همراه میشود و با او به خانهاش میرود تا دفتر شعرهای مریم را ببیند؛ اما حضور مردی در خانه باعث میشود علی در یکی از اتاقهای خانه پنهان شود. صبح وقتی به خانۀ خود بازمیگردد، با جسد همسرش که به قتل رسیده، مواجه میشود. حال او برای اثبات بیگناهیاش باید ثابت کند که شب را در خانۀ مریم گذرانده است. این موضوع سبب آشنایی بیشتر او با زندگی مریم میشود. این فیلم یکی از فیلمهای کمتر دیده شده و یکی از بهترین فیلم های پرویز پرستویی است.
پرستویی با حضور در نقش رضا مارمولک، سلسلۀ موفقیتهای خود را تکرار کرد. فیلم «مارمولک» با نگاهی متفاوت به جامعۀ روحانیت، با نقدهای زیادی روبهرو شد؛ در حدی که جامعۀ روحانیت این فیلم را توهینی به خود تلقی میکردند و به همین دلیل، فیلم با یک دهه توقف اکران مواجه شد. مارمولک در نهایت با تاخیر نمایش داده و تبدیل به یکی از بهترین فیلم های پرویز پرستویی شد.
داستان فیلم دربارۀ دزد سابقهداری به نام رضا مثقالی، معروف به رضا مارمولک، است. او بارها سابقۀ دزدی دارد؛ اما در آخرین بار به علت سرقت مسلحانه دستگیر شده است. رضا مارمولک به زندانی معرفی میشود که رئیس آن اعتقاد دارد باید مجرمان را وادار به رفتار درست کرد تا به بهشت بروند! رضا در حادثهای در زندان مجروح شده و به بیمارستان فرستاده میشود.
او در آنجا با پوشیدن لباس یک روحانی بیمار، موفق به فرار از بیمارستان میشود. در زمان اجرای نقشه فرار، با امام جماعتی که قرار بوده به آن روستا اعزام شود، اشتباه گرفته میشود. این اشتباه باعث میشود تا امامت جماعت مسجد روستا را بر عهدهاش بگذارند. همین موضوع سرآغاز ماجراهای طنزی میشود که پرستویی با جذابیت آنها را درآورده است. رضا مارمولک در آخر به مردم میگوید که راههای رفتن به بهشت به عدد انسانها متفاوت است. رئیس زندان صحبتهای او را میشنود و متحول میشود و بدون دستبند زدن، او را دستگیر میکند.
«بادیگارد» فیلمی حماسی به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا دربارۀ زندگی فردی به نام حیدر است که بادیگارد مسئولان بلندپایۀ کشور است. حفاظت از یکی از استادان و دانشمندان هستهای کشور بر عهدۀ او قرار گرفته است؛ اما شخص موردنظر حفاظت را رد میکند و اعلام میکند نمیخواهد بادیگارد داشته باشد. این موضوع حیدر را به فکر فرومیبرد.
درگیر شدن با مسائل خانوادگی استاد دانشگاه، او را دچار شک و تردید میکند. حیدر شخصی آرمانگراست که حالا دچار تضادهای درونی شده است. او با مسائلی در کارش مواجه میشود که پیشتر از آنها بیخبر بوده است. بااینوجود، حیدر وظیفۀ محافظت خود را انجام میدهد و جان خود را در این راه فدا میکند.
پرویز پرستویی در نقش شخصیتی آرمانگرا، عقاید او را در قالب تصویر به مخاطب نشان میدهد. او با بازی زیرپوستی خود لایههای درونی شخصیت را در معرض دید مخاطب قرار میدهد. شخصیت او با بازی مریلا زارعی در نقش همسر حیدر کامل میشود. این فیلم هرچند با بهترین فیلم های پرویز پرستویی مثل آژانس شیشهای یا مارمولک فاصله دارد اما در میان فیلمهای دهه اخیر او حتما از بهترینها است.
پرویز پرستویی تنها یک نام در تیتراژ فیلمها نیست؛ او راوی بخشی از تجربۀ ما ایرانیان در سینما است. کارنامۀ او بیش از آنکه فهرستی از فیلمها باشد، گالریای از شخصیتهایی است که هر کدام آینهای در برابر جامعه قرار دادهاند. ما با حاج کاظم در «آژانس شیشهای» بغض کردیم و خشمگین شدیم، با رضا مارمولک به پوچی تظاهر خندیدیم و به دنبال راهی به سوی آسمان گشتیم و در کنار حیدرِ «بادیگارد» در تضاد میان آرمان و واقعیت غرق شدیم.
راز ماندگاری پرستویی، شاید در توانایی منحصربهفرد او برای یافتن رگههای مشترک انسانی در پیچیدهترین و گاه متناقضترین شخصیتها نهفته است. او به ما نشان داد که مرز میان قهرمان و ضدقهرمان، کمدی و تراژدی، و ایمان و تردید، بسیار باریکتر از آن چیزی است که به نظر میرسد. به همین دلیل است که چهرۀ او، امروز دیگر نه فقط چهرۀ یک بازیگر، که بخشی جدانشدنی از حافظۀ فرهنگی مشترک یک ملت است. شما از بین بهترین فیلم های پرویز پرستویی کدام یک را بیشتر دوست دارید؟
پاسخ ها