واقعیت این است که گردشگری خارجی، بهویژه از اروپا و آمریکا، بیش از مشوقهای اقتصادی تحتتأثیر شرایط سیاسی و امنیتی قرار دارد. تمرکز صرف بر گردشگری زیارتی، تصویری تکبعدی از ایران در بازارهای جهانی میسازد؛ در حالیکه ایران فقط مقصد مذهبی نیست.
اعتماد: وقتی صحبت از جذب ۱۰ میلیون گردشگر خارجی تا پایان سال ۱۴۰۴ میشود، باید همزمان وضعیت فعلی صنعت گردشگری را هم دید. الان طبق آمار رسمی، ورودی گردشگران نزدیک به سهچهارم نسبت به گذشته کمتر شده و این نشان میدهد هنوز به شرایط قبل از همهگیری کرونا هم برنگشتهایم.
رسیدن به چنین عدد بزرگی مستلزم آماده بودن همه اجزا ازجمله زیرساختهای حملونقل، هتلها و اقامتگاهها، امنیت روانی گردشگران، تبلیغات و حضور در بازارهای بینالمللی و همینطور آسانسازی فرآیند ویزاست.
درحالی که بسیاری از این بخشها یا نیمهکاره مانده یا هنوز از مرحله شعار جلوتر نرفته است. حتی مشکلاتی مثل نبود پروازهای مستقیم کافی، محدودیتهای بانکی برای گردشگران و ضعف در برندسازی ایران، به وضوح مانع بزرگی محسوب میشوند، بنابراین اگر بخواهیم واقعبین باشیم، تحقق این عدد در چنین زمان محدودی بیشتر رنگوبوی سیاسی و تبلیغاتی دارد تا برنامهای عملی و قابل تحقق. این البته به معنی نادیده گرفتن ظرفیتهای ایران نیست.
ایران از نظر تنوع طبیعی، میراث تاریخی و جذابیتهای فرهنگی چیزی کم ندارد و اگر سیاستهای هوشمندانهتری اجرا شود، میتواند به مقصدی مهم در منطقه بدل شود. مساله اینجاست که رسیدن به ۱۰ میلیون گردشگر در عرض دو سال نیازمند هماهنگی جدی میان چند دستگاه و ایجاد تغییرات سریع است که با روند کند اداری کشورمان چندان سازگار نیست.
تجربه کشورهای منطقه مثل ترکیه و امارات هم نشان میدهد بدون سرمایهگذاری بزرگ در بازاریابی و ایجاد ثبات در روابط خارجی، جذب چنین حجم گردشگر بیشتر در حد آرزو خواهد ماند. پس شاید بهتر باشد به جای دنبال کردن آمار پرزرقوبرق، روی بازگرداندن اعتماد گردشگران و بهبود کیفیت تجربه سفر تمرکز کنیم؛ چون در نهایت همین تجربه مثبت است که میتواند ایران را بهطور طبیعی در ذهن گردشگران جهانی تبلیغ کند.
وقتی کشورهای اروپایی و امریکا هشدارهای رسمی برای سفر به ایران منتشر میکنند، طبیعی است که بازار گردشگران غربی تا حد زیادی از دسترس خارج شود و نباید انتظار بازگشت سریع آنها را داشت. اما این شرایط به معنای بسته شدن همه مسیرها نیست.
ایران در اطراف خود بازارهایی مثل کشورهای حوزه نوروز، منطقه خلیجفارس و برخی کشورهای آسیایی دارد که هم از نظر فاصله جغرافیایی و هم از نظر فرهنگی به ما نزدیکتر هستند. همین نزدیکی باعث میشود هزینه سفر به ایران برای آنها پایینتر باشد و انگیزه سفرشان بیشتر.
البته باید در نظر داشت که بخش بزرگی از این گردشگران به سفرهای کوتاه، خریدهای روزمره و خدمات ارزان علاقهمندند و نمیتوان روی درآمدزایی آنها به اندازه گردشگران اروپایی حساب باز کرد. در نتیجه این بازارها تا حدی میتوانند افت بازار غرب را جبران کنند، اما جایگزین کامل نخواهند بود.
از طرف دیگر، مقاصدی مثل چین، هند و روسیه روی کاغذ ظرفیتهای عظیمی دارند و جمعیت بالای آنها میتواند برای ایران فرصتی بزرگ باشد. اما تحقق این ظرفیتها به شرطی ممکن است که پروازهای مستقیم افزایش یابد، تبلیغات هدفمند انجام شود و خدماتی مطابق با سلیقه آنها ارایه شود. در غیر این صورت، این پتانسیل به آمار واقعی تبدیل نخواهد شد.
بنابراین تمرکز روی کشورهای همسایه و آسیایی میتواند به عنوان یک استراتژی موقت عمل کند، اما کافی نیست. در واقع بهتر است این بازارها را به چشم فرصتی برای عبور از شرایط بحرانی فعلی ببینیم تا در آینده، با بهبود روابط بینالمللی و بازسازی تصویر ایران در رسانههای جهانی، بتوان دوباره سراغ گردشگران اروپایی و امریکایی هم رفت.
اگرچه تصمیماتی مثل بخشودگی عوارض یا صدور مجوز برای ساخت تاسیسات گردشگری در سواحل بهخودیخود خبر خوبی است، اما نباید فراموش کنیم که ریشه مشکلات گردشگری ایران خیلی عمیقتر از این حرفهاست.
ما سالهاست با کمبود جدی در حملونقل هوایی و ریلی، استاندارد نبودن هتلها و اقامتگاهها، ضعف خدمات شهری و حتی محدودیتهای بانکی و بیمهای برای گردشگران دستوپنجه نرم میکنیم. طبیعی است که چند امتیاز اقتصادی نمیتواند یکشبه این کاستیها را جبران کند.
از طرفی هم، روند کند و پیچیده اداری معمولا اجرای چنین مصوبههایی را سخت میکند و گاهی اصلا به نتیجه ملموس نمیرسد، بنابراین اگرچه این سیاستها قدمی رو به جلو هستند، ولی به تنهایی قادر به حل مشکلات ساختاری گردشگری نخواهند بود. از سوی دیگر، سرمایهگذاران داخلی و خارجی معمولا بیش از هر چیز به ثبات اقتصادی و سیاسی اهمیت میدهند.
وقتی فضای رسانهای پر از هشدار و بیاعتمادی است یا قوانین داخلی مدام تغییر میکنند، حتی جذابترین معافیتها هم ریسک سرمایهگذاری را کم نمیکند. در مورد ساختوساز در سواحل هم اگر مطالعات زیستمحیطی جدی گرفته نشود، به جای توسعه، آسیب به منابع طبیعی به بار خواهد آمد. پس بهتر است این قبیل سیاستها را بخشی از یک بسته جامع بدانیم که شامل توسعه حملونقل، آموزش نیروی متخصص، تبلیغات هدفمند و حفاظت از محیطزیست هم باشد. تنها در آن صورت است که میتوان امیدوار بود این تصمیمات به بهبود واقعی زیرساختهای گردشگری بینجامد.
تمرکز وزارتخانه روی گردشگری زیارتی، به خصوص از عراق، در نگاه اول منطقی به نظر میرسد، چون این بخش از دیرباز سهم بزرگی در آمار ورود گردشگران به ایران داشته است. با این حال، اگر تمام انرژی و سرمایه به این حوزه محدود شود، پیامدش تکبعدی شدن تصویر ایران در بازارهای منطقهای و جهانی خواهد بود. ایران فقط مقصدی مذهبی نیست؛ مجموعهای غنی از میراث تاریخی، جاذبههای طبیعی متنوع و فرهنگ پویا دارد که اگر در سایه زیارت کمرنگ شوند، بخش بزرگی از ظرفیتهای جذب گردشگر عملا هدر میرود.
چنین رویکردی میتواند جایگاه ایران را به یک مقصد صرفا مذهبی تقلیل دهد و مانع تنوعبخشی به صنعت شود. از زاویه دیگر، بازار زیارتی بهطور عمده متکی بر چند کشور همسایه است و همین محدودیت جغرافیایی آسیبپذیری زیادی به همراه دارد.
اگر روابط سیاسی یا شرایط امنیتی تغییر کند، این جریان به سرعت کاهش مییابد و ایران با افت جدی گردشگر مواجه میشود. تجربه کشورهایی که بیش از حد روی یک نوع گردشگری حساب باز کردند، نشان میدهد این وابستگی بلندمدت پایدار نیست و اقتصاد گردشگری را شکننده میکند، بنابراین تمرکز بیش از اندازه بر زائران عراقی یا بازارهای مشابه، ریسک بزرگی برای آینده این صنعت محسوب میشود.
راهکار عاقلانهتر این است که گردشگری زیارتی همچنان یکی از پایهها باقی بماند، اما در کنار آن سایر گونهها مثل فرهنگی، طبیعتگردی و گردشگری سلامت هم پرورش پیدا کنند. طراحی بستههای ترکیبی میتواند نمونه موفقی باشد؛ یعنی زائران پس از زیارت، به بازدید از بناهای تاریخی یا تجربههای طبیعی هم ترغیب شوند.
این رویکرد هم به افزایش درآمد از هر گردشگر کمک میکند و هم تصویر ایران را متنوعتر و جذابتر میسازد. در نهایت توسعه متوازن انواع گردشگری است که میتواند ایران را در برابر بحرانها مقاوم و در بازار جهانی رقابتیتر کند.
رقم اعلام شده ۲ میلیارد دلار برای ۱.۲ میلیون گردشگر سلامت، اگرچه جذاب است، اما کمی خوشبینانه به نظر میرسد. گردشگری سلامت در ایران پتانسیل خوبی دارد، اما ظرفیتهای درمانی محدودند و بیشتر مراکز تخصصی ابتدا باید نیاز بیماران داخلی را برآورده کنند. برای رسیدن به چنین درآمدی، متوسط هزینه هر گردشگر باید بسیار بالا باشد که با واقعیت اقتصادی و خدمات ارایه شده همخوانی کامل ندارد.
علاوه بر این، معمولا آمار گردشگری سلامت شامل هزینههای جانبی مثل اقامت و حملونقل هم میشود، بنابراین بخشی از این رقم بیشتر جنبه تخمینی و تبلیغاتی دارد تا واقعی. مساله مهم دیگر فشار احتمالی بر بیماران داخلی است.
اگر تعداد بیماران خارجی افزایش یابد، ممکن است منابع درمانی محدود کشور تحت فشار قرار بگیرد و دسترسی بیماران محلی به خدمات تخصصی طولانیتر یا دشوارتر شود. تجربه دیگر کشورها نشان میدهد بدون برنامهریزی دقیق، افزایش گردشگران سلامت میتواند کیفیت خدمات برای مردم محلی را تحت تاثیر قرار دهد و حتی نارضایتی ایجاد کند.
راهحل منطقی این است که گردشگری سلامت بهطور هوشمندانه مدیریت شود. ایجاد مراکز درمانی مخصوص گردشگران، طراحی بستههای درمانی و بیمهای ویژه و تقسیمبندی ظرفیت بیمارستانها میتواند هم درآمد کشور را بالا ببرد و هم فشار روی بیماران داخلی را کاهش دهد. بدون چنین اقدامات مدیریتی، تمرکز صرف روی جذب گردشگر سلامت ریسکهای جدی برای نظام درمانی داخلی و اعتبار آن به همراه خواهد داشت.
ازسوی دیگر عدد دو هزار صفحه و برنامه جامع برای همه ۳۱ استان که از آن نام برده میشود در نگاه اول چشمگیر است، اما تجربه نشان میدهد حجم اسناد به تنهایی تضمینی برای عملیاتی بودن آنها نیست. در ایران، بسیاری از طرحهای گردشگری حتی اگر با دقت علمی و تحلیل دقیق تدوین شوند، در مرحله اجرا با محدودیت بودجه، کندی تصمیمگیری و هماهنگی پایین بین نهادها مواجه میشوند.
بومیسازی واقعی نیز مستلزم تطبیق برنامهها با شرایط هر استان، فرهنگ محلی و نیازهای واقعی جوامع است، چیزی که معمولا در چنین اسناد کلان کمتر دیده میشود و احتمال دارد برنامهها بیشتر روی کاغذ باقی بمانند تا در میدان عمل. با این حال، تدوین چنین برنامهای حداقل یک نقشه راه کلی فراهم میکند و میتواند هماهنگی نسبی بین استانها و وزارتخانهها ایجاد کند.
مشکل اصلی این است که بدون بودجه مشخص، زمانبندی عملیاتی و شاخصهای قابل اندازهگیری، اسناد به مجموعهای از مستندات اداری تبدیل میشوند و اثربخشی واقعی آنها محدود میماند. بسیاری از برنامهها در کشور ما دقیقا به همین شکل، صرفا به عنوان سند رسمی مورد استناد قرار میگیرند و نه ابزار اجرایی. درنهایت، تحقق اهداف این برنامهها وابسته به پیگیری مستمر، مشارکت فعال جوامع محلی و تبدیل برنامهها به پروژههای ملموس است.
بدون این مولفهها، حتی بهترین برنامهها هم تغییر قابلتوجهی در وضعیت گردشگری استانها ایجاد نمیکنند. به عبارت دیگر، حجم صفحات و جزییات کمّی، هر قدر هم زیاد باشد، تضمینی برای موفقیت عملیاتی و کیفی برنامهها نیست و خطر دارد که تنها روی میز بماند و به یک سند اداری محدود شود.
واقعیت این است که گردشگری خارجی، به ویژه از بازارهای اروپایی و امریکایی، فراتر از مشوقهای اقتصادی تحت تاثیر شرایط امنیتی و سیاسی است. حتی اگر معافیتها و تسهیل ویزا ارایه شود، موضوعاتی مثل فعال شدن مکانیسم ماشه، تنشهای منطقهای و احتمال بروز جنگ دوم با ایران، اخبار منفی رسانهای و موج ایرانهراسی یا پروندههای گروگانگیری میتوانند گردشگران را از سفر منصرف کنند.
تجربه نشان داده که این نگرانیها حتی از بستههای تشویقی اقتصادی هم موثرتر است و بازار اصلی گردشگری را به شدت محدود میکند. تصویر کشور در رسانهها و شبکههای اجتماعی نقشی کلیدی دارد. هر قدر تبلیغات و مشوقهای اقتصادی جذاب باشند، اما نگرانیهای امنیتی و سیاسی همچنان غالب باشد، گردشگران خارجی ترجیح میدهند مقصد جایگزین انتخاب کنند.
بدون اصلاح روابط دیپلماتیک و کاهش تنشها، اعتماد گردشگران به سفر به ایران به سختی بازمیگردد و هرگونه بسته اقتصادی تنها میتواند تاثیر کوتاهمدت و محدود داشته باشد.
درنهایت، موفقیت در جذب گردشگر خارجی نیازمند یک راهبرد چندجانبه است: ترکیبی از مشوقهای اقتصادی، ثبات سیاسی، امنیت واقعی و بهبود تصویر بینالمللی. بدون این مولفهها، هر برنامه توسعه گردشگری بیشتر جنبه تبلیغاتی پیدا میکند و رشد واقعی در صنعت امکانپذیر نیست. ایران نمیتواند تنها با کاهش هزینهها یا ارایه بستههای ویژه انتظار جهش بزرگ گردشگری خارجی داشته باشد؛ اعتماد و اطمینان گردشگران است که مسیر واقعی توسعه را تعیین میکند.
پاسخ ها