در روزهای اخیر ماجرای برگزاری یک ایونت در یکی از کافههای تهران که در آن دختران دهه هشتادی به دنبال یافتن «شوگر ددی» در میان مردان دهه شصتی بودند، بازتاب گستردهای در شبکههای اجتماعی پیدا کرد.
روزنامه خراسان نوشت: در روزهای اخیر ماجرای برگزاری یک ایونت در یکی از کافههای تهران که در آن دختران دهه هشتادی به دنبال یافتن «شوگر ددی» در میان مردان دهه شصتی بودند، بازتاب گستردهای در شبکههای اجتماعی پیدا کرد.
صرفنظر از جنبه نمایشی چنین اتفاقاتی، پرسش مهم این است که آیا ازدواج با فاصله سنی ۲۰ سال یا بیشتر انتخابی سالم و پایدار است؟
انسانها در هر دهه از زندگی، دغدغهها و نیازهای متفاوتی دارند. دختر ۲۰ ساله در مرحله کشف هویت فردی، تجربهگری و ساختن آینده است، در حالی که مرد ۴۰ ساله معمولاً به دنبال ثبات شغلی، امنیت مالی و گاهی آرامش بعد از سالها تلاش است. این تفاوت در اولویتها سبب میشود دو طرف نتوانند درک عمیقی از یکدیگر داشته باشند. مرد ممکن است رفتارهای دختر را «بیثبات» و «کودکانه» ببیند و دختر هم مرد را «خسته» یا «بیهیجان» تصور کند.
یکی از مهمترین خطرات این نوع ازدواجها، نابرابری قدرت است. وقتی یکی از طرفین از نظر اقتصادی، اجتماعی و حتی تجربه زندگی بر دیگری تسلط دارد، رابطه از تعادل خارج میشود. دختر جوان ممکن است برای بقا و امنیت به این رابطه تن دهد، در حالی که آزادی تصمیمگیری و رشد فردیاش محدود شود. چنین نابرابریای میتواند زمینهساز وابستگی ناسالم، کنترلگری و حتی سوءاستفاده عاطفی باشد.
ازدواجهایی با فاصله سنی زیاد همواره در معرض نگاه قضاوتگرانه جامعه قرار دارند. خانوادهها، دوستان و حتی محیط کاری ممکن است این رابطه را «ناجور» یا «غیرطبیعی» تلقی کنند. این فشارها میتواند به تنهایی برای ایجاد استرس مزمن در زندگی مشترک کافی باشد و زوج را از داشتن یک پیوند آرام باز دارد.
میل به تجربه تفریحات، سفر، فعالیتهای اجتماعی و حتی میزان انرژی در دو طرف کاملاً متفاوت است. فرد ۲۰ ساله هنوز در اوج نشاط بدنی است، در حالی که شریک ۴۰ ساله ممکن است ترجیح دهد زندگی آرامتری داشته باشد. همین تضاد در سبک زندگی، با گذر زمان تبدیل به شکاف بزرگی در رابطه میشود.
باید در نظر داشت که با افزایش فاصله سنی، تفاوت در موقعیتهای حیاتی آینده پررنگتر خواهد شد. وقتی زن در اوایل ۴۰ سالگی است، مرد شریک زندگیاش وارد دهه ۶۰ میشود؛ دورانی که مسائل سالمندی، بیماری و بازنشستگی آغاز میشود. این تفاوت ممکن است بار سنگینی بر دوش همسر جوانتر بگذارد که خود هنوز نیازمند حمایت و همراهی است.
اگر چنین زوجهایی تصمیم به فرزندآوری بگیرند، چالشها دوچندان خواهد شد. کودکی که پدری ۶۰ ساله دارد ممکن است در مواجهه با مقایسههای اجتماعی دچار احساس خجالت یا طردشدگی شود. همچنین احتمال مواجهه زودهنگام با بیماری یا فقدان والد مسنتر وجود دارد که برای رشد روانی فرزند آسیبزاست.
البته نمیتوان همه روابط با فاصله سنی زیاد را مطلقاً شکستخورده دانست. عوامل شخصیتی، سطح بلوغ هیجانی و کیفیت ارتباط میتوانند در موفقیت نقش داشته باشند. با این حال، تجربههای بالینی نشان میدهد چنین ازدواجهایی بیشتر از ازدواجهای متعادل در معرض خطر هستند. تفاوت در مراحل زندگی، نابرابری قدرت و فشار اجتماعی عواملیاند که بهتدریج رابطه را فرسوده میکنند. بنابراین توصیه روانشناسی آن است که پیش از ورود به چنین روابطی، افراد با دیدی واقعبینانه به پیامدهای بلندمدت نگاه کنند و تنها به انگیزههای کوتاهمدت مثل جذابیت مالی یا هیجان اولیه اکتفا نکنند. ازدواج موفق بیش از هر چیز نیازمند همسطحی در تجربه، اهداف و ارزشهای زندگی است؛ چیزی که فاصله سنی ۲۰ ساله معمولاً امکان آن را محدود میکند.
پاسخ ها