ادموند آیرونساید در خاطراتش مینویسد: «فرمانده آنها مردی بود با قامتی به بلندی بیش از شش پا، با شانههایی فراخ و چهرهای بسیار مشخص و متمایز. بینی عقابی و چشمان درخشانش به او سیمایی زنده میبخشید که در آن مکان دور از انتظار بود. او مرا به یاد راجههای مسلمانی میانداخت که در هند مرکزی دیده بودم. نام او رضاخان بود.
روزنامه اعتماد: ادموند آیرونساید که اوایل پاییز ۱۲۹۹ به ایران آمد، مامور شده بود تا فرماندهی نیروهای انگلیسی مستقر در شمال ایران را به عهده بگیرد. دولت انگلیس تصمیم گرفته بود این نیروها را از ایران بیرون بکشد. بعد، در سیر حوادث، کار ساماندهی قزاقهایی را که پس از ناکامی در سرکوب نهضت جنگل در قزوین اردو زده بودند نیز به آیرونساید سپرده شد. همانجا برای نخستینبار با رضاخان روبهرو شد که آن زمان عملا فرماندهی آن قزاقها را در دست داشت. در خاطراتش مینویسد: «فرمانده آنها مردی بود با قامتی به بلندی بیش از شش پا، با شانههایی فراخ و چهرهای بسیار مشخص و متمایز. بینی عقابی و چشمان درخشانش به او سیمایی زنده میبخشید که در آن مکان دور از انتظار بود. او مرا به یاد راجههای مسلمانی میانداخت که در هند مرکزی دیده بودم. نام او رضاخان بود. به این ترتیب مردی که قرار بود بر سرنوشت کشورش تاثیری عظیم به جا بگذارد، رفتهرفته در معرض توجه قرار گرفت. به خاطر دارم نخستینباری که او را دیدم، پیکرش از یک حمله جدی مالاریا دستخوش تب و لرز شده بود.
اما من متوجه شدم که او هرگز از پا درنمیآمد. تصمیم گرفتیم که فورا او را فرمانده موقت بریگاد قزاق کنیم.» برخلاف رضاخان، احمدشاه برایش هیچ جذابیتی نداشت. چند بار به ملاقاتش رفت و با او درباره مسائلی که وجود داشت به صحبت نشست. مینویسد: «ایران با چنین فرمانروایی چه میتوانست بکند؟ آیا عجیب بود که این کشور تا این حد در منجلاب فرو رفته بود؟ این کشور به مرد قدرتمندی نیازمند بود که آن را نجات دهد، اما مطمئنا چنین مردی را نیافته بود. همیشه این امر برای من رازی بود که این کشور چگونه استقلالش را حفظ کرده است؟ یکبار، هنگامی که قلمرو این کشور میان بریتانیا و روسیه تزاری تقسیم شد، چنین به نظر میرسید که ایران استقلالش را از دست داده باشد... از دیدگاه یک انسان غربی، این کشور کاملا آماده است تا به دامان کمونیسم بیفتد. طبقه بالای جامعه این کشور کاملا فاسد و بیمصرف و اقشار پایین آن به شدت تنگدست هستند... هر کسی را دیدم، از من سوال میکرد که پس از خارج شدن نیروهای شمال از ایران، چه بر سر کشور خواهد آمد. نمیدانم که آیا معتقدات اسلامی مردم ایران به عنوان سلاحی در برابر کمونیسم روسی عمل خواهد کرد یا نه.»
البته او حمله قوای شوروی به ایران را بعید میدید. در صحبت با اتباع اروپایی مقیم تهران، زمانی که از او درباره هجوم بلشویکها پرسیدند، گفت: «فکر نمیکنم بلشویکها قادر باشند دست به یک هجوم جدی بزنند. آنها در کشور خودشان گرفتاریهای زیادی دارند.» اما به نظرش، ایران برای نجات از فقر و بینظمی به رهبری قوی نیاز داشت. «چه وقت مرد قدرتمندی برای حکومت بر ایران از راه میرسید؟ بیتردید اگر رهبری از جایی بروز نمیکرد، کشور از میان میرفت.» در آن برهه، چند بار - از جمله یک بار در چنین روزی - از تهران به قزوین رفت. «بهطور منظم از بریگاد قزاق در آقابابا بازدید میکردم.
رضاخان اینک سرهنگ دوم شده بود و بریگاد به سرعت به مرحله کارایی نزدیک میشد. مسوولیت تعیین تاریخی که آنها باید از حیطه کنترل ما خارج شوند به عهده من واگذار شده بود و من در نظر داشتم که این کار را حدود یک ماه پیش از شروع عقبنشینی به سوی بغداد انجام دهم. از اینرو، من دو مساله را با رضاخان در میان گذاشتم. به او گفتم که چه موقعی او را از حیطه کنترل خارج خواهم کرد و همچنین از او خواستم قول بدهد که طی عقبنشینی ما، به هیچ اقدام خصمانهای ضد ما دست نخواهد زد... همچنین از او خواستم که نه خود دست به اقدام خشنی برای سرنگون کردن شاه بزند و نه اجازه چنین اقدامی را به دیگران بدهد. در هر دو مورد او قاطعانه به من قول داد که طبق خواسته من رفتار کند. او بسیار رک و راست با من حرف زد و گفت که از سیاستمدارانی که به خاطر نفع شخصی خود کنترل مجلس را در دست گرفتهاند، بیزار است. او یک سرباز بود و در خانواده یک سرباز پرورش یافته بود. از این رو از سخنان بیپایان و بینتیجه سیاستمداران تنفر داشت.» آیرونساید، آدم خودش را پیدا کرده بود. «از نظر من، او مردی قوی بود که سر نترسی داشت و قلبا خیرخواه کشور خود بود. ایران برای روزگار سختی که پیشرو داشت، به یک رهبر نیازمند بود و او بیتردید مردی بود که فوقالعاده باارزش به شمار میآمد.»
توضیح ضروری: آنچه خواندید نظر «آیرونساید» یک جاسوس انگلیسی است و روزنامه اعتماد برای آشنایی مخاطبان با چگونگی رویدادهایی نظیر کودتای رضاخان بخشهایی از آن را منتشر کردهاست که البته دیگرانی هستند که این نظر را رد میکنند.
پاسخ ها