در این مطلب تصمیم داریم چند مینی سریال پیشنهاد بدهیم، شاید هم پسند کردید.
برترینها: در این مطلب تصمیم داریم چند مینی سریال پیشنهاد بدهیم، شاید هم پسند کردید.
مینی سریال نام مستعار گریس (Alias Grace)
مینیسریال Alias Grace، درام روانشناختی رازآلودی است که به معمای پیرامونِ تنها بازماندهی یک جنایت واقعی میپردازد. سوژهی کالبدشکافی داستان، خدمتکار ایرلندی جوانی به اسم گریس مارکس است. گریس به همراه جیمز مکدرموت دست به قتل صاحبکار و اربابشان توماس کینیر و نانسی مونتگومری، سرخدمتکار خانه میزنند. چیزی که گریس مارکس را در دههی ۱۸۴۰ به یکجور سلیبریتی در کانادا و دادگاهش را به رویداد پرسروصدا تبدیل کرده بود این بود که آیا گریس به عنوان یک دختر جوانِ معصوم که به قیافهاش نمیخورد که دست به چنین جنایت وحشتناکی بزند، واقعا این کار را کرده یا...
چرا باید ببینیم؟
امکان ندارد دربارهی «نام مستعار گریس» حرف زد و اپیزود پایانبندیاش را فراموش کرد. چرا که اپیزود ششم میزبان قویترین سکانس کل سریال است. جایی که اگر قبل از آن به ترسناک نبودن این سریال اعتقاد نداشتید، خلافش را بهتان ثابت میکند.اگر طرفدار سریالهایی مانند سرگذشت ندیمه هستید، دوست دارید بدانید در خانههای اربابی قرن نوزدهمی چه میگذرد؟ پس به شما سریال Alias Grace را پیشنهاد میکنیم.
مینی سریال باورنکردنی (Unbelievable)
سریال Unbelievable «باورنکردنی» از متفاوتترین آثار تلویزیونی چند سال اخیر است که با تم جناییاش به خوبی مخاطب را با خود همراه میکند. سریال با شخصیت ماری آدلر (با بازی مریت ویور) آغاز میشود، دختری شانزده ساله که در حال گزارش دادن برای پلیس و شرح اتفاقاتی است که بر او رفته است. بااینحال رفته رفته روند گزارشها طوری تغییر میکند که گویی جایگاه قربانی عوض شده و ماری بهجای دادخواهی برای حق و حقوق طبیعی خود باید ابهام کارآگاهان پلیس را در مورد صحت گزارشها خود برطرف کند. با ادامه فشارها ماری تصمیم میگیرد...
چرا باید ببینیم؟
جنبه جنایی Unbelievable ضمن اینکه استاندارد است و مناسب اتمسفر اثر از آب درآمده است. سریال Unbelievable یکی از برترین عناوینی است که توانسته همزمان تم جنایی و بخش قربانیمحور آثار مربوط به تجاوز را کنار هم حفظ کند و به مشکلات مختلفی که در جامعه در اینباره دیده میشوند، اشاره کند.
مینی سریال پاتریک ملروز (Patrick Melrose)
«پاتریک ملروز» (Patrick Melrose)، مینیسریالِ پنج اپیزودی، قبل از اینکه سریال خوبی باشد، استیجی برای نقشآفرینیهای باشکوه و خیرهکننده و پرملات و شلوغ و پلوغی است که همچون یک سیبِ سرخ بزرگ تابستانی، آبدار و شیرین هستند. بهطوری که اگرچه «پاتریک ملروز» از لحاط مضمون و داستان و فرم، سریال قابلتوجهای است، ولی بعضیوقتها خودتان را در حالی پیدا میکنید که تمام دیگر اجزای سریال را به گوشههای ذهن و چشمانتان تبعید کردهاید و فقط و فقط میخکوب «اکت» بازیگرانش در خالصترین شکل ممکن شدهاید. گویی داستانی که روایت میشود فقط بهانهای است تا این بازیگران جلوی دوربین بروند و شعبدهبازیهایشان را کنند.
چرا باید ببینیم؟
«پاتریک ملروز» از آن سریالهایی است که بهطرز سفت و سختی با بازی بندیکت کامبربچ گره خورده است. «پاتریک ملروز» تقاطعِ جذابی در کارنامهی بازیگری کامبربچ است. از یک طرف این سریال همان کامبربچی را تحویلمان میدهد که در آثارِ شناختهشدهتر و انفجاریتر و سوپراستارمحورترش مثل «شرلوک» و «دکتر استرنج» میشناسیم و از طرف دیگر او بازیای ارائه میدهد که شاید تا حالا به این شکل از او ندیده بودیم.
مینی سریال مدیر شب (The Night Manager)
مینیسریال جاسوسی «مدیر شب» (The Night Manager) شاید از لحاظ داستانی سریال عمیقی نباشد، اما گروه بازیگران حرفهای و جذابش این حفره را به خوبی پر میکنند. مثل الیویا کلمن.
بزرگترین نکتهی مثبت و برجستهی مینیسریال «مدیر شب» کاراکتر تام هیدلسون است. شاید قبل از این، او را به این شکل نگاه نکرده باشید، اما حتی از روی پوستر سریال که او را در یک ویلای تجملاتی نشان میدهد، میتوان تشخیص داد که هیدلسون تمام ویژگیهای یک کاراکترِ مردانهی کلاسیکِ دلربا را دارد؛ یک آدم خوشتیپِ بیعیب و نقص با لهجهای بریتانیایی و لبخند کوچکی در گوشهی لبش. اما مسئله این است که وقتی کمی بیشتر با او وقت میگذرانید، حس میکنید او آنطور که فکر میکردید «پرفکت» نیست.
تام هیلدسون در نقش جاناتان پاین تمام ویژگیهای یک مدیر شب هتل و یک جاسوسِ تازهکار را دارد. پاین دوستداشتنی و مودب است و نشان میدهد که به خوبی بلد است چگونه گلیم خودش را در موقعیتهای فشرده از آب بیرون بکشد. اما با این همه، او نمیتواند بخش آسیبپذیرش که همیشه سایهاش بر او سنگینی میکند را پنهان نگه دارد؛ مردی که در یکی از بزرگترین امتحاناتِ زندگیاش شکست خورده و حالا مجبور است در مرکز آن خاطرهی بد بنشیند و لبخند بزند.
مینی سریال ۱۱.۲۲.۶۳
معلمی به نام جیک اپینگ فرصتی پیدا می کند تا به گذشته سفر کند و مانع از ترور جان اف کندی در تاریخ 22 نوامبر 1963 شود. اما... مینیسریال “11.22.63” به سراغ ایدهای رفته که همگی بارها آثار مشابه قوی و ضعیفی که به آن پرداختهاند را مشاهده کردیم. سفر در زمان ایده جذابیست که براحتی میتواند مخاطبین را برای تماشای یک اثر ترغیب کند. شاید به همین دلیل بود که رُمان “استفن کینگ” بلافاصله پس از انتشار با استقبال فوقالعادهای روبرو شد و مورد تحسین خوانندگان و منتقدین قرار گرفت.
چرا باید ببینیم؟
مینیسریال “11.22.63” در شروع بسیار دست به عصا و محتاطانه عمل میکند و نمیخواهد با اضافه کردن تخیلات زیادی مخاطب را دلزده کند. اما رفته رفته قهرمان داستان چالشهای پیش رویش را پذیرفته و داستان اصلی شروع میشود.
پاسخ ها