وقتی به طراحی تجربه کاربری فکر میکنیم، عبارتی است که فوراً ذهنمان را به سمت اپلیکیشنها و وبسایتها میبرد. و وقتی توضیحات کار معمول یک طراح تجربه کاربری را میخوانیم، ممکن است به این شائبه برسیم که با مفهومی مدرن طرف هستیم.
این عبارت برای نخستین بار در سال ۱۹۹۳ توسط یک روانشناس ادراکی به نام دانلد نورمن مطرح شد که در شرکت اپل کامپیوتر کار میکرد - اما سابقه طراحی تجربه کاربری به مدتها قبل از نامگذاریاش بازمیگردد.
بنابراین شما را به این چالش دعوت میکنیم که با ما مروری کوتاه بر تاریخچه تجربه کاربری داشته باشید تا به درک بهتری از این حوزه برسید. اگر با طراحی تجربه کاربری آشنایی چندانی ندارید، این مطلب آغاز خوبی خواهد بود و اگر هم در این زمینه تجربه دارید، ممکن است ذهنیتی متفاوت برایتان پدید آورد.
اگرچه ممکن است به تاریخ به عنوان درسی نگاه میکنید که صرفاً باید در دبیرستان میخواندید باید بگوییم که تاریخ میتواند درسهای ارزشمندی برای آینده داشته باشد. بنابراین بیایید نگاهی بیندازیم به تجربه کاربری و ریشههایش.
بنیادیترین قواعد تجربه کاربری را میتوان تا ۴۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح ردگیری کرد، زمانی که فلسفه باستانی فنگ شویی در چین رواج داشت. این فلسفه به چیدمان فضایی اشیا در تناسب با جریان انرژی اشاره دارد. در عمل، فنگ شویی راجع به آراستن محیط اطراف به بهینهترین، هارمونیکترین و کاربرپسندترین شکل ممکن است و هرچیزی، از چیدمان و چارچوب گرفته تا مواد و رنگها را در بر میگیرد.
اگر هنوز برایتان سوال است که فلسفه باستانی چینی چه ارتباطی به طراحی تجربه کاربری دارد، بگذارید توضیح دهیم. اگر شما یک طراح داخلی بودید و مبلمان را به گونهای میچیدید که برای ساکنین منزل بهینهترین حالت ممکن را به ارمغان بیاورد، یک طراح تجربه کاربری هم قواعد مشابهی را هنگام ساخت یک اپلیکیشن موبایل یا وبسایت دنبال میکرد. هدف غایی یک چیز است: ساخت تجربهای نوآورانه و کاربرپسند.
رد دیگر تجربه کاربری را میتوان در یونان باستان یافت. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد تمدن یونان، ۵ قرن قبل از میلاد مسیح ابزارها و محیطهای کار خود را با پیروی از قواعد ارگونومی طراحی میکردند.
اما این چه ربطی به تجربه کاربری دارد؟ برای آنهایی که آشنایی کامل ندارند باید گفت ارگونومی -که به نام فاکتورهای انسانی هم شناخته میشود- قواعدی علمی راجع به چگونگی تعامل انسان با عناصر یک سیستم را شامل میشود و راجع به تخصصی است که تئوریها، قواعد، اطلاعات و متد لازم را در طراحی به کار میگیرد تا به تعادلی میان آسایش انسانی و عملکرد خوب سیستم برسد.
دوباره میپرسیم، این چه ربطی به تجربه کاربری دارد؟ خب، یکی از شواهد اصلی اینکه یونان باستان به خوبی با قواعد ارگونومی آشنایی داشته، متنی است که توسط بقراط نوشته شده و چیدمان مناسب ابزارهای جراحی را توضیح میدهد. او توصیه میکند ابزارهای جراح «باید به طوری چیده شوند که آزادی عمل را از جراح نگیرند و همینطور در زمان نیاز به آسانی در دسترس باشند». خیلی به تجربه کاربری نزدیک است، مگر نه؟
چند هزارسالی جلو میرویم و اوایل سده ۱۹۰۰ با فدریک وینسلو تیلور ملاقات میکنیم -مهندس مکانیک و تدوینگر مدیریت علمی یا تیلوریسم- که میخواست بهرهوری را در کار انسان بالا ببرد.
تیلور تحقیقاتی عمیق روی تعاملات کارگران با ابزارهایشان کرد. در سال ۱۹۱۱،او «قواعد مدیریت علمی» را نوشت و در آن مدعی شد مدیریت سیستماتیک راهکاری برای بهرهروی پایین است. اگرچه تیلوریسم به خاطر نگاهش به انسانها به عنوان چرخدندههایی صرف در یک ماشین مورد انتقاد قرار گرفت، تمرکز تیلور بر بهینهسازی ارتباط بین کارگران و ابزارهایشان بدون تردید برخی از قواعد کلیدی تجربه کاربری را یادآوری میکند.
گام مهم بعدی در این تاریخچه دهه ۱۹۴۰ است و زمانی که تویوتا -در جستجو برای بهرهوری نیروی کاری-خط تولید انسانمحور معروفش را توسعه داد.
«سیستم تولید تویوتا» براساس احترام به افراد ساخته شده بود و توجه زیادی به ساخت محیطی بهینه برای کار شده بود. مهمتر از این، درونداد انسانی مهم تلقی میشد و همینطور تشویق. کارگران کارخانه تویوتا اگر فیدبک یا پیشنهادی برای بهبود پروسه داشتند میتوانستند خط تولید را متوقف کنند، درست مثل کاری که طراحان تجربه کاربری در تستهای کاربردپذیری انجام میدهند.
این گامی مهم در تاریخ تجربه کاربری بود و توجهها را به اولویت دادن به کاربران جلب کرد.
یک شخصیت برجسته دیگر در تاریخ طراحی تجربه کاربری، هنری دِرِیفاس است: مهندس صنعتی آمریکایی که به خاطر طراحی و بهبود کاربردپذیری برخی از نمادینترین محصولات مصرفکنندگان شناخته میشود؛ چیزهایی مثل جارو برقی هوور و تلفن رومیزی.
دریفاس در سال ۱۹۵۵ «طراحی برای مردم» را نوشت و تجربه کاربری را خیلی خلاصه توضیح داد: «وقتی نقطه اتصال محصول با مردم تبدیل به نقطه برخورد شود، طراح شکست خورده است. در سوی دیگر، اگر مردم امنیت، آسایش و تمایل بیشتری به خرید محصول داشته باشند، به بیشترین بهرهروی برسند -یا فقط خوشحالتر باشند- در آن صورت طراح موفق بوده.»
شاید در نگاه نخست اینطور به نظر نرسد، اما والت معمولا به عنوان یکی از نخستین طراحان تجربه کاربری در تاریخ شناخته میشود. دیزنی روی ساخت تجارب کاربری جادویی، درگیرکننده و بینقص وسواس داشت و طوری که Disney World را ساخت نشاندهنده نبوغش در تجربه کاربری بود.
قواعدی که والت دیزنی برای تیم مهندسیناش -یا آنطور که خودش میگفت تصورکنندگانش- باید مخاطب را میشناختند، پا در کفش او میکردند و با رنگها، اشکال و فرم ارتباط میگرفتند.
در سال ۱۹۹۶، دیزنی درباره چشماندازی از تجربه کاربری حرف میزد که قرار بود در شمایل والت دیزنی وورلد ظاهر شود. او آنجا را محلی تصور میکرد که قرار بود «پروتوتایپی آزمایشی برای آنچه همواره در شرف تبدیل شدن به جاییست که آخرین تکنولوژیها برای بهبود زندگی مردم به کار گرفته میشوند». اگر تجربه کاربری راجع به چنین چیزی نباشد، نمیدانیم راجع به چیست.
دهه ۱۹۷۰ به عنوان عصر کامپیوترهای شخصی آغاز شد و روانشناسان و مهندسین دوشادوش یکدیگر روی تجربه کاربری متمرکز بودند.
بسیاری از دستاوردهای تاثیرگذار از مرکز تحقیقاتی زیراکس در پالو آلتو (PARC) بیرون آمدند: مانند رابط کاربری گرافیکی و همینطور ماوس. به طرق بسیار، PARC فونداسیون کامپیوترهای شخصی را آنطور که امروز میشناسیم بنیان گذاشت.
بعد میرسیم به نخستین مکینتاش اپل که در سال ۱۹۸۴ عرضه شد. از این دستگاه به عنوان نخستین پیسی کمپانی برای بازار انبوه یاد میشود که رابط کاربری گرافیکی، نمایشگر داخلی و ماوس داشت. از آن زمان، اپل یکی از مبتکران حقیقی تجربه کاربری بوده، از نخستین آیپاد سال ۲۰۰۱ گرفته تا آیفون در سال ۲۰۰۷. این غول تکنولوژی حتی در نامگذاری تجربه کاربری هم دخیل بوده.
در دهه ۱۹۹۰، تجربه کاربری به پدیدهای فراگیر تبدیل شده بود اما هنوز نامی رسمی نداشت.
دانلد نورمن یک محقق شناختی بود که اوایل دهه ۹۰ به اپل پیوست و نیاز به نامی را احساس میکرد که تمام جنبههای تجربه کاربری را در بر بگیرد. همانطور که خودش توضیح میدهد: «این عبارت را اختراع کردم چون فکر میکردم رابط انسانی و استفادهپذیری [دربرگیرنده مفاهیم] محدود بودند. میخواستم تمام ابعاد تجربه شخص با یک سیستم را پوشش دهم، از جمله طراحی صنعتی، گرافیک، رابط کاربری، تعاملات فیزیکی و کارهای دستی.»
بنابراین به عنوان معمار تجربه کاربری اپل، نورمن تبدیل به نخستین کسی شد که «تجربه کاربری» رسما در عنوان شغلش بود. در سال ۱۹۸۸، نورمن «روانشناسی چیزهای روزانه» را منتشر کرد که بعدا به «طراحی چیزهای روزانه» بهروزرسانی شد و تا همین امروز به عنوان مرجعی مهم برای طراحی تجربه کاربری به حساب میآید.
امروز، عبارت طراحی تجربه کاربری به کلمهای کلیدی در صنعت تکنولوژی تبدیل شده. این حوزهای با رشد بسیار سریع است که انتظار میرود تا سال ۲۰۵۰ هرآنچه تا امروز دیدهایم را تحت تاثیر قرار دهد.
آنچه ارزش اقتصاد آینده را به پیش خواهد راند تجربه کاربری است و میتوان به چشمانداز تخصص تجارب کاربری امید فراوان داشت - آنچه تا به امروز دیدهایم در برابر آنچه پیش رو داریم هیچ است.
پاسخ ها