سریال «در حالی که کنارم ایستادی» از همان قسمتهای نخست، مثل جرقهای در فضای شبکههای اجتماعی منفجر شد.
برترینها - مهنا پرویزی: سریال «در حالی که کنارم ایستادی» از همان قسمتهای نخست، مثل جرقهای در فضای شبکههای اجتماعی منفجر شد. این سریال تازهوارد کرهای با روایتی نفسگیر از انتقام، درد و مرگ سراغ تاریکترین گوشههای روح انسان میرود. در مرکز داستان این سریال، دو دختر قرار دارند؛ زنانی که نه از سر نفرت، بلکه از دل ناامیدی به مرز جنون رسیدهاند. زخمی که دیگر التیام ندارد، خشمی که دیگر پنهان نمیماند. آنها تصمیم گرفتهاند این بار، قربانی نباشند، حتی اگر پایان راه، نابودی باشد.

«در حالی که کنارم ایستادی» سریالی است درباره لحظهای که انسان از رنج اشباع میشود و در آستانه فروپاشی، دست به انتخابی میزند که همه مرزهای اخلاق را میشکند. روایتی سیاه، پرتعلیق و احساسی که تماشاگر را تا آخرین صحنه درگیر میکند و اجازه نمیدهد چشم از پرده بردارد. این سریال یادآور میشود که گاهی تنها راه پاسخ به زخمهای عمیق، انتقام است؛ انتقامی که مرزهای اخلاق و انسانیت را به چالش میکشد. این سریال شاید کمی یادآور آثار ایرانی مانند «پارک وی» یا «ملی و راههای نرفتهاش» باشد که به ازدواجهای پرخشونت میپردازند، اما «در حالی که کنارم ایستادی» قصهای جناییترو نفسگیرتر است؛ داستانی که از همان لحظه اول مخاطب را در تاریکی خود فرو میبرد.

سریال «در حالی که کنارم ایستادی» روایتی تلخ از زنانی است که در جهنم روزمرهشان به نقطهای میرسند که دیگر هیچ راهی برای بقا جز انتقام باقی نمیماند. داستان با دو دوست آغاز میشود؛ اونسو، زنی آرام و حساس که در فروشگاه لباسهای لوکس کار میکند، و هی سو، تصویرگر سابق کتاب کودک که زندگیاش در ازدواجی خشن و بیرحمانه به کابوس بدل شده است. هی سو با مردی ثروتمند و بانفوذ به نام جینپیو ازدواج کرده؛ مردی که چهرهای محترم و آرام در بیرون دارد، اما در خانه به هیولایی بدل میشود که با کوچکترین بهانه، زنش را شکنجه میکند. خانهی مجلل او حالا برای هی سو حکم تابوتی طلایی را دارد؛ هر بار که تلاش میکند فرار کند، دوباره به همان جهنم برمیگردد. شوهرش او را با تهدید به آسیب زدن به مادر سالمندش که در آسایشگاه است، در قفس زندگی مشترک نگه داشته، پروندههای شکایت هی سو در اداره پلیس بینتیجه میماند. جینپیو نفوذ زیادی دارد، و از آن بدتر، خواهر جینپیو افسر پلیس است که همین پیوند قدرت، رسیدگی به شکایات را بینتیجه و راههای قانونی را بسته نگه میدارد. هر بار که هی سو لب به شکایت باز میکند، تهدید میشود که اگر ادامه دهد، همهچیز را از دست خواهد داد. در این میان، مادر شوهرش زنی شناختهشده که در رسانهها خود را حامی زنان معرفی میکند از پشت نقاب ظاهرفریبش، به خوبی از خشونت پسرش آگاه است، اما سکوت میکند و جانب او را میگیرد.

اونسو نیز از گذشته زخمی دارد. او هنوز با خاطرات دوران کودکیاش زندگی میکند؛ روزهایی که همراه برادر کوچکش در کمد پنهان میشد تا از کتکهای پدرش در امان بماند. خشونت برایش واژهای آشناست، اما وقتی در محل کار، زنی کبود و لرزان از اتاق پرو از او کمک میخواهد و او به خاطر فشار دیگران چشمش را میبندد، بعدتر با شنیدن خبر خودکشی آن زن، وجدانش تا مرز فروپاشی پیش میرود. وقتی تماسهایش با هی سو بیپاسخ میماند، اونسو به دیدارش میرود و با بدنی پر از کبودی و چشمانی خاموش روبهرو میشود که قصد خودکشی دارد. همانجا جرقهی تصمیمی در ذهنش روشن میشود اینکه دیگر تماشاگر نباشد و انتقام بگیرد. از آن لحظه به بعد، دو زن در نقطهای قرار میگیرند که دیگر بازگشتی ندارد.
نقشه جسورانهای شکل میگیرد؛ قتل جینپیو، مردی که زندگی هی سو را به خاکستر تبدیل کرده است. اونسو طراحی نقشه را برعهده میگیرد و حتی راهی برای سرپوش گذاشتن بر قتل مییابد. اما مسیر آنها از همان آغاز پر از پیچوخم است. پای دو مرد مرموز با گذشتهای تاریک به میان میآید؛ چن شائوبو، تاجر چینی کرهای که متوجه نقشه میشود و تصمیم میگیرد به دو زن کمک کند، و جانگ کانگ، مردی با چهرهای دوگانه که نمیتوان به او اعتماد کرد.

با مرگ جینپیو، ماجرا تازه آغاز میشود. انتقام اولیه، تنها نقطه شروع چرخهای بزرگتر است؛ چرخهای که حالا پای خانواده پرنفوذ شوهر را به میان میکشد. دو زن ناخواسته وارد بازی خطرناکی از دروغ، پنهانکاری و انتقامهای متوالی میشوند. هر قدمی که برمیدارند، آنها را به لبه نابودی نزدیکتر میکند.
سریال «در حالی که کنارم ایستادی» با ریتمی تند و پرتعلیق، فضایی خفه و احساسی میسازد؛ با قابهای سرد، نورهای کمجان و موسیقیای که مثل تپش قلب زنی در آستانه انفجار میتپد. این سریال نه تنها داستان دو زن، بلکه تصویر اجتماعی از خشونت خانگی، سکوت نظامهای فاسد و تناقضهای جامعهای است که شعار حمایت از زنان میدهد اما پشت درهای بسته، چشم بر شکنجه میبندد.

سریال کرهای «در حالی که کنارم ایستادی»، یکی از آن آثاریست که از دل تاریکی، نوری کوتاه اما ماندگار بیرون میکشد. این سریال تصویری از دو نوع انسان را روبهروی ما میگذارد؛ کسانی که زیر بار خشونت دوام میآورند و با فداکاری سعی میکنند از دیگران محافظت کنند، و کسانی که تماشاگر خشونتاند، اما خشم خاموشی در وجودشان میجوشد، خشمی که دیر یا زود راهی برای فوران پیدا میکند. در دنیای این سریال، سکوت فقط غیبت صدا نیست؛ همدستی با ظلم است.

با اینهمه، «در حالی که کنارم ایستادی» فقط یک درام اجتماعی تلخ نیست. ریتم نفسگیر، صحنههای پرتنش، موسیقی دلهرهآور و نورپردازی تیرهاش، حس خفقانی میسازد که تا عمق استخوان نفوذ میکند. از آن سریالهایی است که به شما اجازهی نفس کشیدن نمیدهد؛ هر قسمت با ضربهای تازه همراه است و پایانش، چنان غافلگیرکننده و تأثیرگذار است که تا مدتها در ذهن میماند.
در عین حال، سریال به شکلی هنرمندانه نشان میدهد که خشونت همیشه با فریاد همراه نیست، گاهی در لبخند، در سکوت و در نگاهی خاموش پنهان شده و درست همانجاست که بیننده احساس میکند این داستان، فقط دربارهی دو زن نیست، بلکه دربارهی همهی ماست. البته «در حالی که کنارم ایستادی» بینقص هم نیست. گاهی روایت میان گذشته و حال، عقب و جلو میرود و این جابهجاییها میتواند برای تماشاگر کمی گیجکننده باشد. از سوی دیگر، میزان خشونت فیزیکی و روانی در برخی صحنهها بالاست و ممکن است برای افراد حساس، دیدنش آزاردهنده باشد. اما در مجموع، اگر به دنبال سریالی هستید که هم شما را تکان دهد و هم ذهنتان را درگیر کند، «در حالی که کنارم ایستادی» انتخابی است که نمیتوان نادیده گرفت؛ تلخ، زیبا و فراموشنشدنی.

«در حالی که کنارم ایستادی» از آن سریالهایی است که تا نفس آخر رهایت نمیکند؛ پرتنش، نفسگیر و عمیق. خشونت، اضطراب و درد در آن موج میزند، اما در عین حال تصویری از رهایی و جسارت را هم نشان میدهد. اگر به دنبال یک سریال عاشقانهی آرام و ملایم هستید، این اثر برای شما مناسب نیست. اما اگر میخواهید شاهد روایتی جسورانه، تکاندهنده و ماندگار باشید، تماشای آن را از دست ندهید چون با تمام تلخیاش، ارزش دیدن دارد.
پاسخ ها