داستان مشهوری هست که میگوید اسکیموها میتوانستند از مدفوع خودشان چاقو بسازند و برای بریدن گوشت از آن استفاده کنند. حالا یک باستانشناس دست به آزمایش عملی این داستان زده است.
فرادید: سال ۱۹۹۸، وِید دِیویس، انسانشناس و نویسنده محبوب دانشگاه بریتیش کلمبیا، در کتاب خود «سایهها در خورشید»، داستانی را که یک مرد اینوئیتی (سرخپوست) به نام اولایوک نارکیتارویک برای او گفته بود، بازگو کرد. داستان درباره این است که چگونه یک مرد سالخوردۀ اسکیمو در دهه ۱۹۴۰ یا ۵۰ از نقل مکان به یک سکونتگاه جدید امتناع کرد و به جای آن، تصمیم گرفت به تنهایی روی یخها زندگی کند. خانوادهاش در تلاش برای جلوگیری از ماندن او آنجا، همه وسایلش را بردند.
دیویس مینویسد: «بنابراین در بحبوحه طوفان زمستانی، او از ایگلویشان (ایگلو کلبه برفی اسکیموهاست) خارج شد، مدفوع کرد و مدفوعش را به تیغ یخزدهای تبدیل کرد که با اسپری بزاق آن را تیز کرده بود. او با همین چاقو یک سگ را کشت و با استفاده از استخوانهای قفسۀ سینۀ سگ به عنوان سورتمه و پوستش برای مهار کردن یک سگ دیگر، در تاریکی ناپدید شد».
مشخص نیست آیا این داستان حقیقت دارد یا خیر. دیویس میگوید همیشه این داستان را با حس شوخ طبعی تعریف کرده و آن را نمادی از چگونگی رشد اینوئیتها در محیط سرد خود میداند. اما ایده استفاده از مدفوع به عنوان ابزار بیسابقه نیست. برای مثال، پیتر فروخن، کاشف دانمارکی قطب شمال، سال ۱۹۵۳ در شرح حال خود نوشت که یک بار مدفوع خود را به شکل اسکنه درآورده، صبر کرده تا یخ بزند و سپس از آن برای بیرون آمدن از گودال یخ و برف استفاده کرده است.
باستانشناسان از یک قالب سرامیکی برای نگه داشتن مقطعی از مدفوع منجمد انسان استفاده کردند.
مِتین اِرِن، باستانشناس تجربی از دانشگاه ایالتی کِنت، اوهایو، این داستان شگفتانگیز را زمانی که هنوز در دبیرستان بود شنید. ارن میگوید اگرچه شاید این داستان خندهدار شروع شد، اما او افراد زیادی را دیده است که از آن به عنوان مدرک واقعی نبوغ اسکیموها استفاده میکنند. ارن میگوید این موضوع نگرانکننده است، بهویژه در فضای امروزی که «اخبار جعلی» شایع است. بنابراین او و همکارانش تصمیم گرفتند خودشان آزمایش کنند تا ببینند آیا واقعاً میتوان از چاقویی که از مدفوع منجمد ساخته شده برای کشتن یک سگ استفاده کرد یا نه.
ارن به پیروی از اینوئیتها به مدت هشت روز از رژیم غذایی سرشار از پروتئین استفاده کرد. او مقدار زیادی ماهی قزل آلا، گوشت گاو و بوقلمون خورد، اگرچه چند بار با خوردن باقیمانده پنیر ماکارونی و سس سیب کودک نوپایش تقلب کرد. ارن میگوید: « اینرژیم غذایی بسیار سختتر از آن چیزی بود که فکر میکردم. روز اول عالی بود چون من عاشق استیک هستم. بعد از روز سوم، سردرد داشتم.»
چاقوهای ساخته شده از مدفوع انسان نتوانستند پوست خوک را برش دهند.
ارن از روز چهارم، ماده خام لازم یعنی همان مدفوع را جمع آوری کرد که آن را با دست یا با قالب سرامیکی به شکل چاقو درآورد و سپس در دمای منفی ۲۰ درجه سانتیگراد منجمد کرد.
ارن میگوید تمام تلاشش را برای موفقیت آزمایش انجام داده است، از جمله سرد نگه داشتن چاقو و تیز کردن آن با یک سوهان فلزی و تلاش برای بریدن پوست سرد (به جای پوست گرم بلافاصله پس از کشتن)، اما چاقو نبرید. ذوب شد و فقط رگههایی روی پوست حیوان بجا گذاشت. ارن میگوید: «مثل یک مداد شمعی قهوهای بود».
البته نتایج مطالعه ارن لزوماً ارزش حکایت دیویس را کم نمیکند. چنین داستانهایی هنوز هم چیزی در مورد روشهای اینوئیتها برای انتقال ارزشها و درسهای فرهنگی برای گفتن دارند. دیویس میگوید: «تمام نکته حکایت این است که به مخاطبان و خوانندگان یادآوری کند اینوئیتها از سرما نمیترسیدند، بلکه از آن بهره میبرند و این گفته بدون شک درست است.»
برندان گریبل، باستانشناس مستقل قطب شمال مستقر در نوناووت، کانادا میگوید: «در داستانهای سنتی اینویت معمولاً از اشارات جنسی و بدنی به عنوان جزئیات طنز و نه صرفاً آموزش برای مخاطبان استفاده میشده است.»
با وجود طنزی که در داستان وجود دارد، ارن اشاره میکند برخی افراد از جمله موسسه قطب شمال، داستان را طوری بازگو کرده و از آن استفاده کردند که گویی واقعیت دارد. استفاده از ادعاهای آزمایش نشده حتی برای حمایت از مفروضات مثبت میتواند مضر باشد.
مشکل این است که استفاده از یک داستان بدون پشتوانه برای حمایت از یک موضع، حتی اگر موضع خوبی باشد، آخر و عاقبت خوبی ندارد. ارن میگوید درک میکنم بسیاری از افراد مقاله او را خندهدار میدانند، اما پیام فراگیر آن واقعاً مهم است.
پاسخ ها