دلتان میخواهد مهاجرت کنید اما طاقت غربت ندارید؟ احساس تعلق مفهومی عمیق است که ابعادی فراتر از جا و مکان فیزیکی دارد. افراد زیادی که از میهن خود مهاجرت میکنند، ممکن است تا مدتها یا شاید هیچوقت نتوانند احساس کنند که به محیط جدید تعلق دارند. آیا پیشگرفتن رسوم و سنتهای کشور جدید میتواند حس تعلق به آن جامعه جدید را به مهاجران بدهد؟
لیلیانا رادنوویچ، استاد فلسفه در دانشگاه بلگراد صربستانسفر به صربستان؛ ۱۵ مکان دیدنی بهشت شبه جزیره بالکان است. تحقیقات او بر فصل مشترک تاریخ، روانشناسی و مذهب تمرکز دارند. رادنوویچ خودش هم مهاجرت را تجربه کرده است. آن هم زمانی که وطنش، یوگوسلاوی، درگیر جنگ بود. او بهخوبی میداند که تلاش برای احساس تعلق به کشور و فرهنگی جدید، کاری بسیار دشوار است. در ادامه این مقاله، نظرات و مطالعات او را درباره احساس تعلق به میهن جدید میخوانیم:
داستانهایی که از مهاجرت افراد میشنویم، بهروشنی نشان میدهند که چطور اصول زندگی در یک جامعه بر نحوه درک احساسات ما تأثیر میگذارند. هنجارها، ارزشها، سنتها، و حتی مسائل سادهای مانند شیوه احوالپرسی و باز کردن سر صحبت تأثیر شگرفی بر ایجاد حس امنیت و تعلق به یک محیط میگذارند. این احساسات بهحدی قوی هستند که بهمحض اینکه وطن را ترک میکنیم و به خاک غریب پا میگذاریم، سراپای وجود ما را فرا میگیرند. سؤالی که ذهن مرا مشغول خود میکند، این است که آیا پایبندی به قواعد کشور جدید و پیروی از سبک زندگی مردم کشور میزبان، این حس را در ما به وجود میآورد که ما نیز متعلق به آن کشور جدید هستیم؟ آیا رعایت آداب، رفتار و عادات مردم در یک نقطه جغرافیایی، بهتنهایی برای ایجاد حس تعلق به جای جدید کافی است؟ برخی مطالعات روانشناختی ادعا میکنند که احساس تعلق به همین شیوه شکل میگیرد. یعنی زمانی که ما بهطور خودکار ارزشهای یک جامعه را میپذیریم و آنها را بهشکل ناخودآگاهانه بهکار میبریم، تنظیم عاطفی بهتری در مغزمان اتفاق میافتد.
این نظریه ظاهراً قصد دارد بگوید که اگر هنجارهای کشور میزبان را بهجای هنجارهای خودمان بپذیریم، احساس تعلق سادهتر در ما شکل میگیرد و بهتر میتوانیم خودمان را با محیط جدید وفق دهیم. اما بهعقیده من پاسخ مثبت به این پرسش، پاسخی سرراست نیست. به نظر من، باید انتظار پاسخ متناقضتری داشته باشیم.
احساس تعلقداشتن به ماهیت هنجارهای مرسوم در محل زندگی ما بستگی دارد. بنابراین، درست است که پذیرفتن فرهنگ یک محیط جدید میتواند در تنظیم عاطفی ما مؤثر باشد، اما برخی اوقات این روند، با موفقیت پیش نمیرود و باعث نمیشود تا احساس کنیم متعلق به آنجا هستیم. چرا؟ زیرا ما هنجارهایی را قبول داریم که نمیتوانیم آنها را در محیط جدید با دیگران در میان بگذاریم و همانطور که میدانید، ابراز احساسات نقش پررنگی در احساس تعلق ایفا میکند.
وقتی ما عمیقاً به یک فرهنگ متعلق باشیم، میتوانیم بهسادگی تشخیص دهیم که افراد قرار است در یک موقعیت خاص چه حرفی بزنند یا چه کاری انجام دهند. این را نیز میدانیم که در مقابل، آن افراد چه انتظاری از پاسخ و عمل ما دارند. این سطحی ابتدایی از سازگار شدن با محیط است، اما برای اینکه حقیقتاً حس کنیم به جایی تعلق داریم، باید از این سطح ابتدایی گذر کرد. کسانی که در بزرگسالی مهاجرت میکنند، اشتیاق زیادی برای پذیرفتهشدن در فرهنگ جدید دارند. آنها میخواهند احساس کنند که بهراستی به کشور جدید تعلق دارند. این خواسته در صورتی به واقعیت میپیوندد که افراد هنجارهای متفاوت اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی میهن جدیدشان را متعلق به خود بدانند.
تحقیقات روانشناسان ثابت کردهاند که خو گرفتن مهاجران با آداب، رسوم و ارزشهای کشور جدید، رفتهرفته، باعث تنظیم عاطفی و اجتماعی بهتری در آنها میشود. مدیریت و کنترل ناخودآگاه رفتار و احساسات در محیط جدید نسبت به تنظیمگری آگاهانه، از طریق روشهای روانشناختی، انرژی و تلاش کمتری نیاز دارد. برای مثال، تصور کنید که مدیر شدن یک خانم در نظر شما پذیرفتهشده باشد. حالا اگر ببینید که زنی مدیر یک شرکت بزرگ میشود، هیچ احساس منفی نسبت به این موضوع نخواهید داشت. اما اگر اعتقاد داشته باشید که یک خانم مناسب تصدیگری شغل مدیریت نیست (و در جامعهای زندگی کنید که اکثریت خلاف این باور را دارند)، باید انرژی زیادی برای مخفیکردن احساس خود صرف کنید.
تحقیقات نشان میدهد آن دسته از مهاجرانی که به فرهنگ کشور جدید خو میگیرند، حس خوشبختی بیشتری پیدا میکنند. البته این تطبیقیافتگی باید به حدی باشد که فرد مهاجر از عقاید و باورهای قدیمی (یا پذیرفتهنشدنی در فرهنگ پیشین) خود گذر کند. احساس تعلق، علاوهبر خو گرفتن با فرهنگ جدید، به ایجاد ارتباط با افراد دیگر نیز نیاز دارد. این ارتباط و تعامل نیز باید از سطح برخوردهای سطحی و تصنعی فراتر رود.
اگر فرد مهاجر هنجارهای میهن جدید خود را بپذیرد اما باز هم حس نکند به آنجا تعلق دارد، چه؟ اگر این اتفاق بیفتد، باید چه نگرش و بینش متفاوتی درباره نیاز انسان به احساس تعلق و هنجارهای فرهنگی خاص را در نظر بگیریم؟ به بیان دیگر، آیا هنجارهای اجتماعی بهخصوصی در برخی جوامع وجود دارد که از نیاز انسان به حس تعلق میکاهند؟
مطالعات بینفرهنگی نشان میدهند که احساس تعلق به ماهیت هنجارهای اجتماعی و فرهنگی بستگی دارد و چندان به میزان سازگار شدن فرد با یک محیط ارتباط ندارد. سال ۲۰۰۵ یک روانشناس به نام «ریچارد ام رایان» تحقیقی انجام داد تا ارتباط میان ابرازعواطف به دیگران (برای مثال اتکای عاطفی به دیگران)، هنجارهای فرهنگی (هنجارهایی که با پذیرش چنین اشتراکگذاری مقرر میشوند) و احساس خوشبختی کلی در افراد را بررسی کند. برای انجام این تحقیق، رایان و همکارانش از شرکتکنندگان در تحقیق پرسیدند که ارتباطشان با اعضای خانواده و دوستان برای ابراز احساسات مثبت و منفی چگونه است. شرکتکنندگان از چهار کشور مختلف دنیا گرد هم آمده بودند. این کشورها شامل روسیه، آمریکا، ترکیه و کره جنوبی بود. محققان میزان اتکای عاطفی به دیگران در کشورهای مذکور را بررسی کردند تا بفهمند که مردم این کشورها معمولاً چقدر برای ابراز احساسات با دیگران پا پیش میگذارند.
روسیه از نظر میزان برقراری این تعاملها، در بالای فهرست قرار گرفت و پس از آن، آمریکا با کمی اختلاف، بعد ترکیه و در نهایت کره جنوبی قرار گرفتند. طبیعی است مردم کشورهای مختلف در انتخاب فردی که برای دریافت حمایت عاطفی به آن رجوع میکنند، متفاوت عمل کنند.
برای مثال، شرکتکنندگان روس گفتند که ترجیح میدهند احساسات خود را بیشتر با اعضای خانواده در میان بگذارند در حالی که شرکتکنندگان آمریکایی بیشتر به دوستان خود رجوع میکنند. وجه مشترک میان مردم روس و آمریکایی این بود که آنها رجوع به اعضای خانواده و دوستان را برای ابراز عواطف، رفتاری مثبت تلقی میکردند، در حالی که در کره جنوبی خلاف این عقیده وجود دارد. شرکتکنندگان اهل کره جنوبی در این تحقیق اظهار کردند که نباید با ابراز مشکلات شخصی برای دیگران مزاحمت ایجاد کرد، چرا که آنها مشکلات خودشان را دارند.
اکثر مردم خیلی زود متوجه میشوند که اگر رفتارهای پذیرفتهشده در جامعه را در پیش بگیرند، میتوانند با اجتماع همرنگ شوند و به این طریق، عواطف خود را متناسب با آن تنظیم و مدیریت کنند.
این موضوع، باعث شد تا رایان و سایر پژوهشگران در این تحقیق یک پرسش جدید مطرح کنند: آیا شرکتکنندگان اهل کره جنوبی با عدم اتکای عاطفی به دیگران احساس خوشبختی میکنند؟ آن هم تنها به این دلیل که چنین هنجاری در جامعه آنها وجود دارد. به بیان سادهتر، محققان سعی داشتند بفهمند با اینکه کرهایها پیوند عاطفی قوی از طریق ابراز احساسات با اعضای خانواده خود ندارند، آیا به اندازه روسها و آمریکاییها احساس خوشبختی میکنند؟
پژوهشگران دریافتند که هنجارهای فرهنگی در این مورد، تأثیر منفی بر احساس خوشبختی دارند. پس با اینکه کرهایها هنجار جامعه خود مبنی بر ابراز نکردن عواطف را قبول دارند، این هنجار به خودی خود، در تضاد با حس خوشخبتی است. در نتیجه، اهالی این کشور رضایت کمتری را در زندگی و سلامت روانشناختی کلی گزارش کردند.
معنای این دادهها برای ما چیست؟ اینکه همبستگی و ارتباط با دیگران از طریق ابراز عواطف برای احساس تعلق و خوشبختی حیاتی است. اما هنجارهای فرهنگی جامعه ما ممکن است دسترسی به این احساسات را کمرنگ کنند.
در نهایت، با وجود جذابیت این ادعا که همه فرهنگها با هم برابرند یا همهجا آسمان همین رنگ است، باید گفت که برخی مسائل آنها با هم متفاوتند. سازگار شدن و خو گرفتن با جامعه ممکن است نیاز انسان به تعلق را در فرهنگهای مختلف برآورده کند، اما نه بهطور کامل. تلخ است اما باید پذیرفت که فرهنگ برخی جوامع و هنجارهای آنها، سختی زیادی را به اعضای خود تحمیل میکنند.
منبع: psyche
پاسخ ها