تئوری انتخاب
تئوری انتخاب در یک تعریف ساده، در خصوص انتخاب ها و نحوه و چرائی انجام آن هاست. تئوری انتخاب تبیین می کند که ما بعنوان یک انسان برای دست یافتن به آنچه می خواهیم، چطور رفتارمان را انتخاب می کنیم.
طبق این تئوری تمامی آنچه ما انجام می دهیم یک رفتار است و هم این که همه رفتارها عمدی بوده و از درون ما برانگیخته می شوند. این برخلاف نظر صاحب نظرانی است که می گویند ما در دنیایی از کنترل بیرونی به سر می بریم و به وسیله عوامل خارجی برانگیخته می شویم.
تئوری انتخاب می گوید که همه انسانها ، رفتارهای خویش را خودشان انتخاب می کنند و فشارهای خارجی، در پایان محکوم به شکست هستند. این تئوری قائل به این است که حتی رفتارها و احساساتی مثل خشم و افسردگی هم، محصول انتخاب مستقیم یا غیر مستقیم خود ما هستند هر چند که پس از وقایع ناگوار بیرونی حادث شوند.
در تئوری انتخاب، افراد به جای آن که دیگران را تحت سیطره و کنترل خود در آورند تا بتوانند بر رفتار آنها اثرگذار باشند، همیشه این سؤال را از خود می پرسند که" رفتاری که من، اکنون انجام می دهم، آیا مرا به فرد مورد نظر نزدیک می کند یا از وی دور می سازد؟"
اگر دور می سازد، نباید آن را انجام داد و اگر نزدیک می کند، می شود انجامش داد.
اصل دیگر تئوری انتخاب این است:تنها کسی که می می توانم کنترلش کنم، خودم هستم. من تنها روی رفتار خودم تسلط دارم نه بر روی دیگران. تنها کاری که من می توانم در قبال افراد دیگر انجام دهم،" ارائه اطلاعات" به آنهاست نه به کنترل گرفتن زندگی، رفتار، افکار و احساسات شان.
تئوری انتخاب معتقد است که کنترلگری، هم به فرد کنترلگر اسیب می زند و هم به فرد تحت کنترل. این رنجی دو سویه است که در سراسر تاریخ بشر استمرار داشته است و اینک باید بدان پایان داده شود.
تئوری انتخاب چیست
تئوری انتخاب در عمل چه کاربردهایی دارد؟
از خلاقیت، عشق، ازدواج، تعارض ها و اعتماد تا اموزش، درس و مدرسه و هم محیط کار، از جمله موضوعاتی هستند که ویلیام گلاسر در آنها به توصیف کاربردهای نظریه انتخاب پرداخته است.
اما به عنوان مثال یکی از مهم ترین کاربردهای این نظریه، برای تربیت و پرورش فرزندان است.
آموختن نظریه انتخاب از آن جهت ارزشمند است که به وسیله آن میتوان به نوعی مهندسی رفتار دست یافت و بچه هایی تربیت کرد که موثرتر و بیش از یک نفر هستند.
مشکلات با فرزندان و دیگر اشخاص از زمانی شروع میشود که تلاش میکنیم آنها را کنترل کنیم. انسان ازاد، کسی است که نه سعی دارد کسی را وادار به کاری کند که نمیخواهد و نه به کسی اجازه میدهد که وی را وادار به چنين کاری سازد و مهمتر از همه خود را مجبور به رفتار و روشی نمیکند که از آن لذت نمیبرد.
ویلیام گلاسر معتقد است آنچه به فرزندان ما، برای موفقیت در درس و زندگی کمک میکند انضباط است، نه مجازات که متأسفانه در بسياري از خانواده ها و مدارس هنوز مجازات، رفتار فرزندان ما را هدایت میکند.
انضباط یعنی اینکه به فرزندمان اجازه انتخاب دهیم، کمکش کنیم که آگاهانه انتخاب کند و تا آخر راه به انتخاب خود متعهد بماند و ولی مجازات، تبعات رنج آوری است که والدین و مدرسه به نوجوان تحمیل میکنند و به وی میگویند چه کار و رفتاری را انجام ندهد و نمی آموزد که چه کار یا رفتاری را انجام دهد.
فرزند ما با اگاهی از عشق و علاقه ما به وی، کاملاً ارام خواهد گردید و این مهم هیچوقت با انجام عادت های مخرب انتقاد، سرزنش، تهدید، غر زدن، گلایه، تنبیه و باجدادن بدست نمیآید.
شاید با دانستن اصول اساسی نظریه وی( علاوه بر نیازها)، درک بهتری از تئوری انتخاب، بدست آورید.
کاربردهای تئوری انتخاب
یک: تنها کسی که ما می توانیم رفتارهایش را کنترل کنیم، خودمان هستیم... نه دیگران..
دو: تنها چیزی که بین ما و دیگران رد و بدل می شود، اطلاعات است. این که با این اطلاعات چه کنیم، به انتخاب خودمان بستگی دارد.
سه: تمام مشکلات روانشناختی بلندمدت، از جنس« مشکلات در رابطه» هستند.
چهار: مشکل رابطه ای، همیشه جزئی از زندگی کنونی ما است. ما می توانیم از خیلی چیزها آزاد شویم. اما هرگز نمی توانیم بدون حداقل یک رابطه شخصی رضایت بخش ، شادمانه زندگی کنیم.
پنج: رویدادهای دردناک گذشته، در آن چه امروز هستیم نقش خیلی مهمی ایفا می کنند. اما مرور دوباره ی آن ها ، کمک چندانی به نیاز امروز ما( بهبودِ رابطه فعلی مان) نمی کند.
شش: ما برای تأمین نیازهای ۵ گانه، باید یک یا چند تصویر را در دنیای کیفی خود بهبود دهیم. دنیای کیفی بخشی از دنیای ماست که از مهم ترین چیزهایی که می دانیم و می شناسیم تشکیل شده است.
هفت: ما از لحظه تولد تا مرگ، مشغول« رفتار کردن» هستیم. رفتار کلی از چهار بخش جدایی ناپذیر تشکیل شده است:عمل، فکر، احساس و فیزیولوژی
هشت: رفتارها مدام باید در قالب فعل یا مصدر بیان شوند. به جای« من افسرده شده ام» بگوییم« من انتخاب کرده ام افسرده باشم» ؛ یا« خودم را افسرده کرده ام.»
نهم: رفتار مدام انتخابی است. البته ما روی دو بخش فکر و عمل قدرت انتخاب داریم و فیزیولوژی و احساس، بعنوان تابعی از این انتخاب ما، تحت تأثیر قرار می گیرند.
دهم: تمام رفتارهای کلی، انتخاب هستند ولی ما تنها بر مولفه های عمل و فکر بطور مستقیم و بر مولفه های احساس و فیزیولوژی بطور غیرمستقیم کنترل داریم، یعنی با انتخاب شیوه کار و فکرمان و به واسطه آنها احساسات و فیزیولوژی خود را هم می توانیم کنترل کنیم.
ماشین رفتار در تئوری انتخاب
یکی ديگر از تعاریفی که ویلیام گلاسر در نظریه انتخاب مطرح کرد، ماشین رفتار بود که از 4 مؤلفه احساس، فیزیولوژی، عمل و فکر تشکیل شده است.
بر اساس عکس زیر دوچرخ جلو یعنی عمل و فکر همراستا هستند و میتوانند با هم زاویه پیدا کنند. چرخ های عقب هم باهم موازي بوده و مسیر حرکت آن ها طابع چرخ های جلو است.
تمام رفتار انسان ها در قالب چهار جز زیر خلاصه می شود:
فکر – عمل – احساس – فیزیولوژی
همینطور در تئوری انتخاب انواع ازمونها مثل ازمون نیازها، ازمون توانایی ها، ازمون کیفیت ارتباط و ازمون سرمایه معنوی تعيين شده است تا بتوان در لحظه به حال خود اشراف داشت.
گردآوری: بخش روانشناسی
پاسخ ها